تو باید تازهگیها
از اینجا گذشته باشی.
گفتوگویِ
مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همین را میگویند.
دیگر نیازی
به دعای دریا نیست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنیا خیلی خوب است،
بیا!
علامتِ خانهبودنِ من
همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید
از: سید علی صالحی
کتاب: سمفونی سپیدهدم / انتشارات نگاه / چاپ اول ۱۳۸۶
------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
ابدیت در شانه های باران خورده توست.. دستانت گویا اساطیریند.. و من هم که در دستان تو خلق می شوم از شانه هایت عروج می کنم.. قد می کشم.. و این تویی، ابدیتی روان در تمام لحظهی بلوغ این سبزه در التهاب رستن. کاش می شد لحظه ای تنها لحظه ای چشمهایت را باز کنی و ببینی چگونه سبز میشوم... به نگاه تو!
"منبع: نت"
سلام
خوشحالم باوبتون آشنا شدم
دوست داشتید به وب من هم بیایید
خط خطی های شاعرانه دارم
هرچند خودمو شاعر نمیدونم
ولی ارزش خواندن دارد
دعوتید به اشعارم
زیبا بود و مناسب حال.... ممنون. با اجازتون در وبلاگم استفاده کردم
شاخه های خشک شعر من جوانه می زنند
زیر پرتو نگاه تو ..
تا همیشه پیش من بمان،
آفتاب مهربان !
"زهرا ابومعاش"
سلام !
نمیدونم اجازه دارم گاهی از اشعارتون کپی کنم؟


خوشحالم که در وبگردی هام با شما آشنا شدم خیلی خیلی لذت بردم
خوشحال میشم به من هم سر بزنید.
راستی!خیلی دلم گرفته بود فال حافظ حسابی جوابمو داد. ممنون
مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند ِ سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی ِ من
در اولین حمله ناگهانی ِ تاتار عشق
خمرۀ دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای ِ راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم
حسین پناهی