یک وقت هایی
باید
رویِ یک تکه
کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی
پشتِ شیشهیِ افکارت
باید به خودت
استراحت بدهی....
دراز بکشی
دست هایت را
زیر سرت بگذاری
به آسمان
خیره شوی
و بی خیال
سوت بزنی
در دلت بخندی
به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ
ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با
خودت بگویی:
بگذار منتظر
بمانند.
"حسین پناهی"
سلام.لطفا بنویسید شعر باید منتظر بمانند در کدام مجموعه شعر پناهی و توسط کدام ناشر در چه سالی چاپ شده ممنون
nice..
سلام ! ای ماه کج تاب !
تابان،
بر ویرانه های سفید و سیاه زندگی ام !
گل نرگس !
آیا هرگز
کوکویی شام یازده سر عائله خواهد شد؟
چه فکر شترانه ی ابلهانه ای !
من هیچ ندارم، آقا !
هیچ...
جز چند دانه سیگار،
همین صفحه و
این قلم دشتی افکار ابلهان...
تکیه بده !
به شانه هایم تکیه بده و گریه کن !
من نیز این چنین خواهم کرد...
حسین پناهی