به که پیغام دهم؟
به شباهنگ، که شب مانده به راه؟
یا به انبوه کلاغان سیاه؟
به که پیغام دهم؟
به پرستو که سفر می کند از سردی فصل؟
یا به مرغان نوک چیده ی مرداب گناه؟
به که پیغام دهم؟
دست من، دست تو را میطلبد.
چشم من، رد تو را میجوید.
لب من، نام تو را میخواند.
پای من، راه تو را می پوید.
به که پیغام دهم؟
بی تو از خویش، تنفر دارم.
دل من باز، تو را میخواهد.
به که پیغام دهم؟
به که پیغام دهم؟
"ابراهیم شکیبایی لنگرودی"
زندگی نامه:
ابراهیم شکیبایی لنگرودی متخلص به "عاصی"، شاعر گیلانی در سال ۱۳۱۹ در لنگرود متولد شد.
از سال ۱۳۳۷ سرودههایش در مجلات تهران چاپ شد. سرایش شعر را ابتدا با دوبیتی، چارپاره و غزل آغاز نمود. سپس با شعر نو نیمایی آشنا شد. در سال ۱۳۴۶ مجموعه دوبیتیهای گیلکیاش را به گویش لنگرودی با عنوان "لاکوی" (به لهجه شرق گیلان به معنی دختر) بهصورت دفتر کوچکی به چاپ رساند. شکیبایی در دهه پنجاه خالق ترانه زیبای "دودونه" با آهنگ اسفندیار منفردزاده و تنظیم واروژان است که از ترانههای عاشقانه زمانش محسوب میگردید. دیگر آثار شکیبایی لنگرودی:
مجموعه شعر فارسی با عنوان "بی هیچ تکیه گاه" ، سال 1381
مجموعه شعر "و دیگر خواب باید دید" ، سال ۱۳۸۳
شکیبایی در تیرماه ۱۳۸۵ بر اثر بیماری سرطان چشم از جهان فروبست. آرامگاهش در شهر لنگرود در جوار مزار محمود پاینده لنگرودی است.
(منبع: ویکی پدیا)
من عاشق این شعرم. نوشتمش زدم بالای تختم...همیشه می خونمش...
از پرچین خیالم
یادت ، چون کبوتری جلد
پر وا کرد
زمان ،
چون آبی رمنده ،
از لای دستان دلم گریخت
سایه ی سپیدارِ آزادِ عشقت
از روی سرم پرید
ومن ماندم و خانه ایی نمور وتار گرفته
حتی دور از پیله ی ابریشم یادت
که وعده داده بودی روزی ،
برگِرد نوزاد عشقت می تنی
...
اگر برای دیدنم آمدی و نبودم روی دیوار قلبم بنویس یا دوقطره اشک روی پنجره بگذار من ترا می شناسم ای آشنای من