صدایت
و گیسوانت
آرام و گرسنه
به کمین تو
در خیابان ها پرسه می زنم .
نان مرا سیر
نمی کند ای صبحانه خورشید .
من در پی
شکار
شکار میزان
وضوح گام های توام .
من در پی
شکار
در اشتیاق
لبخند ساده تو
در اشتیاق
سرانگشتانت
که یکی بوسه
از آن
از مَنَش،
جاودانه ای خواهد ساخت .
دلم می خواهد
تنت را به تمامی
چون بادامی
کامل
با لب و
زبانم لمس کنم
می خواهم
پرتو آفتاب را گاز بگیرم
آنگاه که بر
اندام تو می گسترد
و آن بینی
سربالای چهره مغرور تو را
آه ...
می خواهم طعم
شلاق هایت را بچشم .
پس گرسنه
در گرگ و میش
کوچه ات
سنگفرش
خیابانت
قدم می زنم
در پی شکار
تو و قلب داغت
چونان
یوزپلنگی در سرزمینی لم یزرع
در کوئی تراتو.
"پابلو نرودا"
---------------------------------------------------------------
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
وبسایت آقای رضا پیربادیان
نه دوباره ای دارم
نه همیشه ای
مردی فقیر در اشتیاق دوست داشتن
نمی دانم کیستی اما
دوستت دارم.
من هرگز ندارم
زان رو که متفاوت بوده ام
و به نام عشق همیشه در تغییر
اعلام خلوص می کنم.
دوستت دارم
و خوشبختی را به روی لب های تو می بوسم.
اکنون، بیا هیزم جمع کنیم
و آتش را در کوهستان
به نظاره بنشینیم.
پابلو نرودا
نرودا چه شعر اروتیکی نوشته نیما..