آرام جانم
کی می رسی از راه؟
پیچک های سبز دلم
ناباورانه پاییز نیامدنت را باور کرده اند
و در نارنجی پیراهنش رنگ باخته اند
این روزها
غم از در و دیوار دلم بالا می رود
و گلوی احساسم را می خراشد
کی می رسی از راه؟
تا اطلسی ها زیر پاهایت سبز شوند
شمعدانی ها بخندند
عطر یاس تمام شهر را پر کند
و من
تبِ تندِ تنم را
میان سردی لب هایت بپاشم
و در آرامش آغوشت به خواب روم
نازنینم
کی می رسی از راه؟
"سارا قبادی"
یه وقتایی برای رسیدن خیلی دیره
هر چیزی در یک بازه زمانی ارزش داره................