تمام صدایت گمراهی ست
من به این گمراهی ایمان آورده ام
من این گمراهی را دوست دارم
من آغوش تو را می خواهم
آغوشی که حرام است
من لب هایی را می خواهم
که حدود شرعی بر آن جایز است
من اندامی را می خواهم
که خونم را حلال کند
هرچه تو بخواهی همان است
هرچه بگویی همان
بگو در آغوش شیطان بخوابم
بگو فرشتگان را قتل عام کنم
بگو...
این گمراهی را دوست دارم
من از صراط مستقیم به تو می ترسم
من به دست های تو ایمان دارم
به چشمهایت اعتقاد راسخ
"ندی انسی الحاج"
ترجمه: بابک شاکر
سلام واقعاخسته نباشی آقانیما
انتخاب هافوق العاده زیباکلبه ی شعرت پرآرامش
موّفق باشی
ممنونم
دلخور نباش
عجیب نیست اگر هر روز عصر
کلید را توی قفل بچرخانی
وارد خانه شوی
سلام کنی
و جوابی نشنوی
عجیب نیست که بخندی و ما بغض کنیم
تو زنده ای....
عجیب نیست اگر ما
مرده هایی باشیم که
بدون تو زندگی می کنند!
( رویا مقصودی )
«پیراهنی از پروانه»
ویلای لبِ دریا برایت نمیسازم
یا خانهای که پلههای مارپیچش
به سرسرهای باشکوه ختم شوند.........
اما دستِ دریا را میگیرم
و میکشانمش
پشتِ پنجرهی همین آپارتمانِ اجارهای
تا لالایگوی خوابهایمان شود
تا صبح...
تو زیباتر از آنی که خود را
پشتِ پالتویی پنهان کنی
که صد سمورِ سیبریایی
در آن زنده زنده پوست کنده شده باشند...
از پروانههای کلمات برایت
هزار پیراهنِ رنگین خواهم ساخت
که تنها
بر تنِ تو برازنده باشند...
نه حلقهی الماسنشان و
نه ماشینِ مجللی
که سیگار از دهانِ عابرانِ خیابان بیندازد،
دستم را دورِ شانهات حلقه میکنم
و پا به پایت قدم میزنم
تا همین پیادهروی پرتِ فرش شده با برگهای پاییزی
شانزهلیزهتر از
تمام خیابانهای جهان شود.
به نوازشهای ساده،
بوسههای بیهوا
و نگاههای عاشقانه قانع باش!
گردنبندِ مروارید
و کیف و کفشهای گرانقیمت
لقمههای بزرگی هستند
برای دهانی که
تنها شعر از آن بیرون میآید. //
#یغماگلرویی