ما به درگاه تو با بخت سیاه آمده ایم
شکر و صد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم
نه پی سیم و زر و ملک و سپاه آمده ایم
نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم.
"عماد خراسانی"
+ سید عمادالدین حسنی برقعی (مبرقعی)، معروف به عماد خراسانی (۱۳۰۰ - ۲۸ بهمن ۱۳۸۲) شاعر، غزلسرا و قصیدهسرای مشهور خراسانی است.
مثل خزه ای سرگردان
سوار بر امواج
گاه چسبیده به فانوسی دریایی
گاه روی کوسه ای بدقواره بودم
که جزر و مد دریای نگاهت
مرا به ساحل آرامش کشاند
ساحل بکری که نامش:
"آغوش تو" بود.
درود بر نیمای عزیز خوشحالم که کماکان در راه شعر و ادب فعالی دوست خوبم
ارادتمند محسن حسینخانی
درود آقا محسن عزیز. خیلی خوشحال شدم
ای آرایه ناب
تو نجاتم دادی از خشکی این خانه!
هنگامی که می نگرم
به پیراهن گلدارت
افتاده بر صندلی چوبی
و انتظار شیرینی می کشم که طعم گیلاس می دهد
هر صبح رد رژ لبت روی لبه ی استکان
می بردتم به دشت های کوهرنگ
تا لاله های واژگون بچینم
و جوراب های سفیدت که از سر بی حوصلگی
افتاده بر سر آباژور
خرگوش داستان آلیس است
که من را در گودالش می اندازد
اینگونه تازه آغاز می شود سفرم
به سرزمین عجایب
محسن حسینخانی
در بالکن کوچک خانه ی ما
اتفاق های بزرگی می افتد
مثلا گاهی
تو یادت می رود روسری ات را سر کنی
وقت پهن کردن لباس ها
باد، به بهانه ی شلال موهای تو
ابرها را می آورد
و فردا هواشناسی بارندگی اعلام می کند
یا وقت چای عصرانه ات
لب که تر می کنی
عطر دهانت
می پیچد در بخار چای ...بالا می رود
و مرد همسایه که با زنش قهر کرده
لباس تن می کند
تا به گل فروشی برود و...
یا اصلا همین درخت صنوبر روبروی خانه را نگاه کن!
قبلا حرف نمی زد
حالا هرچه پرنده را در خود جمع کرده
تا با هزار یک زبان
از جیک جیک گرفته
تا چهچه
بق بقو
قربان چشمانت برود
محسن حسینخانی
چگونه برنجانمت!
که لیوان آب با سنگینی سکوتت
از دستم بیافتد!؟
یا تیغی که قرار است ریشم را بزند
از کندی رفتارم با تو لجش بگیرد و
چند زخم یادگاری بیاندازد زیر گردنم؟؟
یا فرش لبه اش را تا کند تا پشت پایی به من زند
که نکند به تو پشت کنم!؟
چگونه برنجانمت
وقتی می دانم
با رنجاندنت
کل خانه را بر سرم هوار می شود
محسن حسینخانی