...
عبورم ده
از ازدحامِ خیابانی
که بی تفاوتی سایهها و آدم ها
مرا به وسعتِ سالیانِ دراز
پیر میکند
و خسته...
عبورم ده
مرا به گوشهای امن برسان
تا چشمانِ همیشه مشتاقِ من به زندگی
زوالِ آفتاب و آینه را
در چشمانِ خواب آلوده ی این شهر نبینند
عبورم ده
حضوری با صداقت
آغوشی بی هراس
دستهایی مهربان نشانم بده
بگذار در زیستنهای رخوتناک ما
عشق دوباره فوران کند.
"نیکى فیروزکوهی"
از کتاب: پرنده ای که از بام شما پرید / نشر مایا
به خانه خواهم آمد
اگر جادههای طولانی صد پاره شوند
اگر این تاریکی مرموز امان دهد
اگر سکوت، از سرِ زبانهای بی مهرِ ما بیفتد
اگر باران ببارد
و این کدورتِ هزار ساله را از دلهایمان بشوید
آه ... اگر باران ببارد
اگر باز دوستم داشته باشی.
"نیکى فیروزکوهی"
از کتاب: پرنده ای که از بام شما پرید / نشر مایا