کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

برای خستگی چشم های تو

همه ی خواب های عمیقم را بر می دارم

- حتی کودکانه ترین‌شان را از دورترین سالهای زندگی ام -

به بال نسیم می بندم

به ایوان بیا

و همه ی خواب های مرا نفس بکش

عزیز بی نیاز من!

این همه ی بضاعت من است

برای خستگی چشم های تو!


"روشنک آرامش"

از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه‌دار نیست / ص90


نامیرا شده ام

نامیرا شده ام

همه ی احساس های خوب دنیا را فراموش کرده ام

می دانم

تاس هم که بیندازم جفت شیش نمی آورم

فقط تو

که نشسته ای و امید می بافی

مرا کلافه می کنی!

می شود کمی آن سوتر بنشینی

آن قدر که دلم بتواند تو را کم بیاورد

آن قدر که دوباره دل تنگت شوم

آن قدر که بخوابم

و

وقتی بیدار شوم

سرم روی نازبالش شانه ات باشد

و تو  رفته باشی!


"روشنک آرامش"

از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه‌دار نیست / ص86

 

انگشت اشاره ات را بده

انگشت اشاره ات را بده

می خواهم روی لب هایم بگذارم

تا فریاد نزنم عشقت را؛ هیس!

انگشت اشاره ات را بده

می خواهم موهای خیسم را تاب بدهم

به انحنای انگشت هایت

تا پیچ و تاب بخورند روی تنم

بریزند روی شانه هایم

تا دلت بند بشود وسط انبوه تاب خورده موهایم

انگشت اشاره ات را بده

می خواهم تمام دست هایم را به پناه انگشت اشاره ات ببرم

می خواهم نترسم.

انگشت اشاره ات را بده

می خواهم آتش درست کنم

انگار که کبریت باشد

بکشم به زبری دردهایم

گرم شوم... بخوابم...

خسته ام!

انگشت اشاره ات را بده.

 

"روشنک آرامش"

 

از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست.


سینه چاک

گفتی:

عاشق می شوم

اما سینه چاک هرگز!

 

عزیز من!

تو عاشق شو

سینه چاکی اش با من.

 

"روشنک آرامش"

 

از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست

دلم تنگ می شود

دلم تنگ می شود

برای تنها چیزی که از تو می شناسم

دست‌هایت..!

 

"روشنک آرامش"

 

از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست / انتشارات کتاب کوله پشتی

هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست

هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست
تلفن همراهت را
همیشه روی ضربان قلب من کوک کن
بی تو
هیچ فردایی
آمدنی نمی شود!

"
روشنک آرامش"


از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست / نشر کوله پشتی

 

 

+ بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، نشر کوله پشتی، سالن A1 ، راهروی ٦، غرفه های ١١و٤٣


دو شعر از خانم روشنک آرامش

1)

شلیک کن

آخرین گلوله ی هفت تیرت را

وسط پیشانی ام

میان ابروانم

زخم بر پیشانی می خواهم

داغ بر دلم زیاد است!

 

2)

آن قدر مرا به سینه ات بفشار 

که ضربان قلبم 

بر پوست تنت نقش ببندد

تا آیندگان از سنگواره ی سینه ی تو 

بدانند که

زنی تو را

بی وقفه عاشق بوده است!

 

"روشنک آرامش"

 

از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست / انتشارات کوله پشتی