دور بودیم
دور
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیک شدیم
تکان خوردنِ لبها را میدیدیم
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیکتر شدیم
صدای هم را میشنیدیم
کلماتِ هم را نمیفهمیدیم
نزدیکتر شدیم
کلماتِ هم را میفهمیدیم
طعمِ کلماتِ هم را نمیدانستیم
نزدیکتر شدیم
آنقدر که لبها را به هم دوختیم
و کلمات به هم پیچیدند
کلماتِ پیچیده دورمان کردند
دور...
"شهاب مقربین"
۶ خرداد ۱۳۸۸
از کتاب: سوت زدن در تاریکی
گفتم که می روم
می روم
دور شدنم را می بینی
می بینی
از انتهای افق خواهم گذشت
خواهم گذشت
از سرزمین های غریب
که نشانی از ردپای تو ندارند
از اقیانوس ها
که بوی تنت را نشنیده اند
از جنگل
که نمی توانند مثل تو
مرا در خود گم کنند
خواهم رفت
آنقدر دور خواهم رفت
که دور ِ زمین از زیر پایم بگذرد
تا ببینی باز
روبهروی تو ایستادهام!
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی
میپرسم
چرا، چرا، چرا
و صورتم را در دستهایم پنهان میکنم
چرا این دستها
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردنِ صورتم..!
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی
درخت پشت پنجره دوستت دارد
دارد دستهایش را تکان می دهد
دارد می رقصد
تو نیز برخیز
برگهای سبزت را تکان بده
میوه های شیرینت را فرو بریز
برقص... برقص
تا دنیا از تو یاد بگیرد
زیبا باشد.
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی / نشز چشمه / چاپ اول بهار 89
این همه شعر نوشتم...
آنچه می خواستم نشد.
زمزمه کردم، ورد خواندم، فریاد کشیدم...
نشد آنچه می خواستم.
پاره کردم، آتش زدم، دوباره نوشتم...
نشد!
تو چیز دیگری بودی،
بگو تو را که نوشت
که سرنوشت مرا
کاغذی سیاه کرد!
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی / نشز چشمه / چاپ اول بهار 89
جوانیام
گوشهی آغوش تو بود
لحظهای صبر اگر میکردی
پیدایش میکردم
آغوشت را باز کردی
برای رفتنام
شاید حق با تو بود
من دیر شده بودم!
دیر یا زود
مانند یک دستهی گل
باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم
به خواستگاری آن زن ِ خاکی
که نه نخواهد گفت
آغوشش را باز خواهد کرد
و همه چیزم را خواهد گرفت
و من همه چیزم را به او خواهم بخشید
بی هیچ حسرتی
مگر این حسرت ابدی
که دهانم را میگیرد
دیگر چگونه بگویم که دوستت دارم!؟
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی
برفی که میبارید من بودم
تو را احاطه کردم
در بَرَت گرفتم
گونههایت را نوازش کردم
شانههایت را بوسیدم
و پاره پاره ریختم
پیشِ پای تو
بر من پا گذاشتی
کوبیدهتر سختتر محکمتر شدم
تابیدی به من
آب شدم.
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی
مرا به آغوشت کشیدی
به
صلیبی که
سرنوشتم
بود!
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی / نشر چشمه
--------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
باد میآید
کاغذهایم را
... تو را با خود می برد.
می شود ماه
را با دست هایت نگه داری،
غروب نکند؟
می خواهم
درها و پنجره ها را چفت کنم
و تو را
برای همیشه
بنویسم...
"منبع: نت"
تصویرت را در آب دیدم
تو رفتی
من به دنبال رودخانه راه افتادم ...
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی
همهی کلمات
معنای تو را
میدهند
مثل گلها
همه
که بوی تو را
پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت
کنم
اما مدام
مثل زنبوری
سرگردان ،
رانده از
کندویش
دور گلم میگردم .
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی
----------------------------------------------------------------
درباره شاعر:
شهاب مقربین متولد سال ۱۳۳۳، شهر اصفهان است. وی سرودن شعر را از دهه پنجاه آغاز کرد. از شهاب مقربین تاکنون هفت مجموعه شعر چاپ شده و یک مجموعه به نام «رویاهای کاغذیام» نیز در دست چاپ دارد. کتاب «رویاهای کاغذی ام» در برگیرندهٔ گزیدهٔ شعرهای اوست. کتاب «کنار جادهٔ بنفش، کودکی ام را دیدم» جایزهٔ شعر کارنامه را از آن خود کرد. بسیاری از شعرهای او تا کنون به زبان های انگلیسی، سوئدی، کردی و ترکی ترجمه شده است.
+ وبسایت شهاب مقربین