کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

سنگِ آفتاب – 3

من از درون تالارهای صوت می‌گذرم،

از میان موجودات پژواکی می‌لغزم،

از خلال شفافیت چونان مرد کوری می‌گذرم،

در انعکاسی محو و در بازتابی دیگر متولد می‌شوم،

آه جنگل ستون‌های گلابتونی شده با جادو،

من از زیر آسمانه‌های نور

به درون دالان‌های درخشان پاییز نفوذ می‌کنم،

*

من از میان تن تو هم‌چنان می‌گذرم که از میان جهان،

شکم تو میدانی‌ست سوخته از آفتاب،

پستان‌های تو دو معبد توأمان‌اند که در آن

خون تو پاسدار اسرار متوازی خویش است

نگاه‌های من چون پیچکی بر تو می‌پیچد،

تو آن شهری که دریایت محاصره کرده است،

باروهایی که نور دو نیمه‌شان کرده است،

به رنگ هلو، نمکزار

به رنگ صخره‌ها و پرنده‌هایی

که مقهور نیم‌روزی هستند که این‌همه را به خود کشیده‌اند،

به رنگ هوس‌های من لباس پوشیده

چون اندیشه‌ی من عریان می‌روی،

من از میان چشمانت می‌گذرم بدان‌سان که از میان آب،

چشمانی که ببرها برای نوشیدن رؤیا به کنارش می‌آیند،

شعله‌هایی که مرغ زرین‌پر در آن آتش می‌گیرد،

من از میان پیشانی‌ات می‌گذرم بدان‌سان که از میان ماه،

و از میان اندیشه‌ات هم‌چنان که از میان ابری،

و از میان شکمت بدان‌سان که از میان رؤیایت،

 

از: اوکتاویو پاز


بخشی از شعر بلند سنگِ آفتاب

از کتاب «سنگِ آفتاب»، ترجمه‌ی احمد میرعلایی، نشر زنده‌رود، ١٣٧١