کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

خیال برگشتنت

بعضی ترس ها

به ترکش های درون قلب می مانند

فقط مرگ می تواند بیرونشان بکشد!

 

دهان چمدانت

بوی برگشتن نمی داد که بستی اش

و آن روز

باران

فقط برای باز شدن چتر تو بارید

 

خیال برگشتنت

لیوانی پر از آب است

بگذار

مثل شاخه گلی مصنوعی بمانم.

 

"محسن حسینخانی"

 

از کتاب: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند

----------------------------------------------------



"10 دی" در تقویم شعر کرمانشاه به نام محسن حسینخانی ثبت شد.


پ.ن: عرض تبریک محسن جان

 

اولین شعرها را من برایت گفته ام

اولین شعرها را

من برایت گفته ام

روی دیواره ی غارها

به شکل

شکار، نیزه و آتش

و هنوز

هیچ‌کس نفهمیده

شکار، نیزه و آتش

فقط استعاره ای هستند

از عشق من به تو.

 

"محسن حسینخانی"

 

از مجموعه: "این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند"

 

 

سرد شده ای

سرد شده ای

درست مثل این چای

اما نمی دانم چرا

از دهان نمی افتی!...

 

"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند

ده شعر از محسن حسینخانی

1)

به تو نزدیکم
چون تنی برهنه به چاقو
چون درختی دست نخورده
به یادگاری
قلبی در من است که فقط
تو آن را می بینی.

2)

رسیدنت را
برای ماندنت دوست دارم
انگور شیرین است
اما شراب چیز دیگری‌ست.

3)

بعد رفتنت
روخانه ای از این اتاق گذشت
و من
نه سیبی سرخ بودم
که به دست های کسی برسم
نه برگی خشک
که جایی گیر کنم
قایقی کاغذی بودم
پر از کلماتی از تو
حالا سال هاست
ماهی هایی با حافظه طولانی
داستان غرق شدنم را
دور پاهایت
تعریف می کنند.

 

4)

برایت دست هایم را
باز نگه می دارم
آنقدر که نزدیک خانه تان
مزرعه ای سبز شود
پدرت به من افتخار کند که کلاغ ها را
دور می کنم
مادرت از سر لطف
برایم کلاه حصیری ببافد و من
به روزی فکر کنم
که تو
در آغوشم بگیری.

 

5)

چگونه دوستت نداشته باشم!؟
راه که می روی
با صدای قدم هایت
شاخه های درختان به رقص می افتند
پشت سرت
گنجشک ها به پرواز در می آیند
و کنار پایت
گربه ها خودشان را لوس می کنند
چگونه دوستت نداشته باشم!؟
چگونه؟!

 

6)

خودت می دانی
من اهل پارک و کافه و سینما نیستم
قرارمان همان کوچه قدیمی
تو نذری بیاور
من در را باز می کنم
تو لبخند بزن
من
م م ن
م م ...
بشقاب شکست!

 

7)

تو دنبال سرنوشتی رویایی بودی
و من نمی توانستم دست هایت را
رها کنم
چاره ای جز دروغ نبود!
فالگیری که عاشق مشتری اش شده
چه باید بکند!؟

 


و سه عاشقانه جنگ:

 

1)

شهر را
با زیبایی ات تنها گذاشتم
و با بلیطی که بوی باروت می داد
حرکت کردم
سال ها گذشت
انتظارت شهر را
زیباتر کرد
اما سرباز دشمن
از من عاشق‌تر بود!

 

2)

جنگ تو را به من نزدیک‌تر کرد
شب ها
با هر منوری که رد می شد
برایت آروزویی می کردم
و روزها
پشت دوستت دارم هایت
سنگر می گرفتم
جنگ
تو را به من نزدیکتر کرد
آنقدر که
برایت کشته شدم!

3)

جنگ تمام شده
نخل های سوخته سبز شده اند
ویرانه ها آباد
اما علم پیشرفت نکرده!
هنوز هیچ‌کس نتوانسته
دستی شبیه دست های تو را
به من پیوند بزند.


"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می‌شوند.

بعضی چیزها نیاز به دل ندارند

بعضی چیزها نیاز به دل ندارند
مثل همین تک درخت دود گرفته ی کنار پیاده رو
که می خواهد یک تنه برای این خیابان شلوغ
اکسیژن بسازد.

...

"محسن حسینخانی"

از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند


مجموعه شعر آقای محسن حسینخانی در نمایشگاه کتاب / اردیبهشت 94 / غرفه نشر اقلیما


+ بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران ، 16 تا 26 اردیبهشت ماه 1394 ، در محل مصلای تهران برگزار می‌شود.



می ترسم چشم بردارم

چقدر صدای دویدنت از کوچه دور شده

می ترسم چشم بردارم و

تلافی تمام قایم باشک های گذشته را

سرم در آورده باشی

می ترسم این زمانه لعنتی

آنقدر بزرگت کرده باشد

که دیگر زیر چادر مادرت جا نشوی

می ترسم دور شده باشی

آنقدر که خودت را

پشت مردی غریبه پنهان کرده باشی

نه! چشم بر نمی دارم

می خواهم تمام ده، بیست، سی، چهل های عالم را

به توان دوستت دارم هایم برسانم

تا خودت را برایم پیدا کنی.


"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می شوند.

شعبده باز

عجیب نیست
در آوردن
خرگوش یا کبوتر
از کلاه یک شعبده باز
وقتی تو
از لای موهایت
بهار را
بیرون می آوری!

 

"محسن حسینخانی"

از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند

--------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺼﺎﺣﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺟﻨﮕﻢ!
ﺍﺣﺎﻃﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺷﻮﯼ!

...
ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻧﻮﺷﻪ:

ﻋﺸﻖ ﺗﻤﻠﮏ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺗﻌﻠﻖ ﺍﺳﺖ!
ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﻤﺎﻧﯽ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ،
ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺟﻨﮕﻢ!

"ناشناس"


زمستان

زمستان
گرمترین فصل سال است
وقتی درخت ها
لباس هایشان را
در می آورند
و تو
برای اولین بار
دستم را
می گیری.

 

 

"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند

بادبادک

می روی که خوشبخت شوی
و من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده...
مانده
برای اوج گرفتنش
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه...!

 

"محسن حسینخانی"

 

از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می‌شوند

--------------------------------------------------------------------------


+ بدست مریزاد آقای حسینخانی عزیز


خط های روی پیشانی ام

خط های روی پیشانی ام
ربطی به سنم ندارد
دارم
روزهای بعدِ رفتنت را می شمارم...

 

"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می‌شوند

-----------------------------------------------------------------

      

 

درباره شاعر:

محسن حسینخانی متولد 1367 کرمانشاه است. شعر را از سال 86 به صورت حرفه ای شروع کرده و سال 89 در موسسه کارنامه زیر نظر استاد حافظ موسوی به اندوخته‌هایش افزود. سال 92 اولین مجموعه شعرش را با نام "کودکی ام را پس بدهید" توسط نشر اقلیما روانه بازار کرد. دومین مجموعه شعر وی "این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند" نام دارد که سال 94 توسط نشر اقلیما به چاپ رسیده است. به نظر بنده هر دو مجموعه خوب هستند اما در مجموعه دوم، اشعار از پختگی و ساختار محکم تری برخوردار بوده و به مراتب اشعار زیباتری در این مجموعه می‌خوانیم.