کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

در خیابان های شب

در خیابان های شب
دیگر جایی برای قدم هایم نمانده است
زیرا که چشمانت
گستره ی شب را ربوده است.

 

"نزار قبانی"

تو را نگا‌ه می‌کنم

تو را نگا‌ه می‌کنم‌:

چشمانت خلاصه‌ی‌ آتش‌فشان‌ است،
هم‌‌رنگِِ خاک‌ِ دیاری‌ که‌ دوستش‌ می‌دارم !
چال‌ِ کنج‌ِ لبانت‌
هلالک‌ِ جُفتی‌ ماه‌ است‌
با خورشیدی‌ در قفا
که‌ مردمان‌ِ سرزمین‌ِ قلب‌ِ مرا
به‌ وِلوِله وا می‌دارد
با انگشت‌ِ اشاره‌ی‌ رو به‌ آسمان !
خنده‌ات‌ باران‌ِ مرواریدْ است‌
و اخمت‌
زلزله‌یی‌ که‌ شهر آرزوهایم‌ را
ویران‌ می‌کند !

تو را نگاه‌ می‌کنم‌
و جهان‌ رنگ‌ می‌بازد
نگاهت می‌کنم‌
و خود را نمی‌بینم !

 

"یغما گلرویی"

از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم / دفتر اول: من وارث تمام برده‌گان جهانم

---------------------------------------------------------


+ آقا من با این آرمین نصرتی اصلا حال نمیکنم. اما این آهنگش خداییش قشنگه. :)

تقدیم به شما

دانلود ترانه "دو سال" با صدای آرمین نصرتی. از آلبوم "بخاطر تو" 1391

چشمانت آخرین ساحل از بنفشه‌هاست

چشمانت آخرین ساحل از بنفشه‌هاست

و بادها مرا دریدند

و گمان کردم که شعر نجاتم می‌دهد

اما قصیده‌ها غرقم کردند

گمان کردم که ممکن است عشق جمع‌ام کند

ولی زن‌ها قسمتم کردند!

آری محبوب من:

شگفت است که زنی در این شب ملاقات شود

و راضی شود که با من همراه شود...

و مرا با باران‌های مهربانی بشوید

عجیب است که در این زمان شعرا بنویسند

عجیب است این‌که قصیده هنوز هست

و از میان آتش‌ها و دودها می‌گذرد

و از میان پرده‌ها و محفظه‌ها و شکاف‌ها بالا می‌رود

مانند اسب تازی

عجیب است این که نوشتن هنوز هست

با این که سگ‌ها بو می‌کشند

و با این که ظاهر گفتگوهای جدید

می‌تواند شروع هر چیز خوبی باشد...

 

"نزار قبانی"

چشمانت آخرین چیزی است که از میراث عشق به جا مانده‌است

چشمانت آخرین چیزی است که از میراث عشق به جا مانده ‌است

آخرین چیزی است که از نامه‌های عاشقانه باقی است

و دستانت... آخرین ِ دفتر‌های حریری است...

بر روی‌شان...

شیرین‌ترین سخنی که نزد من است ثبت شده‌

مرا عشق پرورده ‌است، مانند لوح توتیا

و محو نشدم...

در حالی ‌که شعر باخنجرش طعنه می‌زند مرا،

رها کنم تا که توبه کنم

دوستت دارم...

ای کسی که دریاهای جنوب را در چشمانش اندوخته

با من باش

تا دریا به رنگ آبی‌اش بماند

و هلو تا همیشه بوی خوشش را نگه ‌دارد

شمایل فاطمه همیشگی شود

و مانند کبوتر، زیر نور غروب پرواز کند

با من باش... چه بسا حسین بیاید

در لباس کبوتر‌ها، و همانند مه و  رایحه‌ی خوش

و از پشت سر او مناره‌ها می آیند، و سوگند به پروردگارم

و همه‌ی بیابان‌های جنوب...

 

"نزار قبانی"

چشمانت آخرین قایق‌هایی است که عزم سفر دارند

چشمانت آخرین قایق‌هایی است که عزم سفر دارند

آیا جایی هست؟

که من از پرسه زدن در ایستگا‌ه‌های جنون خسته‌ام

و به جایی نرسیدم

چشمانت آخرین فرصت‌های از دست رفته‌اند

با چه کسی خواهند گریخت

 و من... به گریز می‌اندیشم...

چشمانت آخرین چیزی است که از گنجشکان جنوب مانده

چشمانت آخرین چیزی است که از ستارگان آسمان به جا مانده

آخرین چیزی است که از گیاهان دریا مانده ‌است

آخرین چیزی است که از کشتزار‌های تنباکو

آخرین چیزی است که از اشک‌های بابونه باقی است

چشمانت آخرین بادهای موسمی ِ وزیده است

و آخرین کارناوال ‌آتش‌بازی است...

 

"نزار قبانی"