گنجشکان در دست های ما
دانه می خوردند؟
و موهایت
در رودخانه های جهان می ریخت...
و موهایت
مسیر بادها را مشخص می کرد...
و موهایت
بادها را دیوانه می کرد...
یادت هست
در باران رقصیده بودیم؟
یادت هست؟
حیف،
حیف که یادت نیست!
"محمدرضا مختار"
برگرفته از وبلاگ "محبتستان"
------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
این روزها
تشنه ی شنیدنم مدام ...!
بعضی صدا ها را می نوشم انگار
مثل صدای باران
مثل صدای دریا
و صدای تو ...
که ماورای تمام پژواک های زمینی ست !
"منبع: نت"
----------------------------------------------------
+ حس نوشتن نیست و حتی حس خواندن! ببخشید اگر کمرنگم اینروزها. سر نمیزنم به دوستان و کامنتها بی پاسخ موندن.