سپیده دم است روزی که آغاز می شود
برای من عذابی بیش نخواهد بود
اما من آن را به پایان خواهم رساند
شب خنک را خواهم یافت
و با دشمنان درون خود آشتی خواهم کرد
همه زندگی من چنین است
من آن را بدین گونه تصویر می کنم
و از پنجره ی گشاده
شادمانه زمان را می نگرم
که درختان و خانه ها را
گویی در حبابی لغزان باز می آفریند
شعر از: ؟
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای علی گودرزی طائمه
برگرفته از آلبوم صوتی "ایستگاه قطار سانتا ایرنه" / سال انتشار: 1393
مطالب مرتبط:
امشب میتوانم غمگنانه ترین شعرهایم را بسرایم
شاید بسرایم :
شب ستارهباران است
و لرزانند، ستارههای نیلگون در دورست
باد شب در آسمان میپیچد و آواز می خواند
امشب میتوانم غمگنانهترین شعرها را بسرایم
دوستش داشتم،
او هم گاهی دوستم داشت.
در چنین شبهایی او را در آغوش داشتم
زیر آسمان بیکران بارها میبوسیدمش
دوستم داشت، من هم گاهی دوستش داشتم.
چه سان می توانستم به آن چشمان درشت آرامش دل نسپرم!؟
امشب می توانم غمگنانه ترین شعرها را بسرایم
اندیشه نداشتن او،
احساس از دست دادنش
و شنیدن شب بلند و بلندتر بی حضور او
و شعر به جان چنگ میزند،
همچون شبنم بر سبزه
چه باک اگر عشقم را توان نگه داشتن نبود.
شب ستاره باران است
و او با من نیست همین و بس.
به دور دست کسی آواز میخواند.
به دور دست
جانم به از دست دادنش راضی نیست
گویی برای نزدیک کردنش،
نگاهم به جستجوی اوست
دلم او را می جوید و
او با من نیست!
همان شب است که همان درختان را سفید می کند
اما ما دیگر همان نیستیم که بوده ایم
دیگر دوستش ندارم آری، اما چه دوستش میداشتم
آوایم در پی باد بود تا به حیطه شنوایی اش دستی بساید..
از آنِ دیگری، از آنِ دیگری خواهد بود
همان گونه که پیش از بوسههای من بود.
آوایش
تن روشنش
چشمان بی کرانش
دیگر دوستش نمی دارم آری، اما شاید دوستش میداشتم.
عشق،
بس کوتاه هست و فراموشی طولانی.
چون در شب هایی این چنین او را در بر کشیدهام
جانم به از دست دادنش راضی نیست
خود اگر این واپسین دردیست که از او به من میرسد
و این آخرین شعری که می نویسم، برای او...
"پابلو نرودا"
---------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای "علی گودرزی طائمه"
برگرفته از آلبوم صوتی "ایستگاه سانتا ایرنه" / ترک 01 / سال انتشار: 1393
خاطرم سرشار باد
از یاد خیابانی خاکی با دیوارهای کوتاه
و سواری بالا بلند
که سپیده را از خود سرشار میکند
با شنلی ژنده و بلند
در یکی از روزهای ملالتبار
در روزی بیتاریخ.
خاطرم سرشار باد
از یاد مادرم که به صبح مینگرد
در ایستگاه قطار سانتا ایرِنه
بی خبر از آنکه قرار است
نام خانوادگی اش بورخِس شود.
خاطرم سرشار باد
از یاد جنگیدن در نبرد سِپدا
و نظاره اسنانیسلاو دلکامپو
آنگاه که با شادمانی دلاورانه اش
نخستین گلوله را بر تن خویش خوشامد می گفت.
خاطرم سرشار باد
از یاد پدرم که همه شب
پیش از سفری به درون رویا
دروازه باغی پنهان را می گشود
و واپسین بار که آن دروازه را گشود
چهاردهم فوریه سال 38 بود.
خاطرم سرشار باد از یاد سفاین اَنگیست
که از کناره دینامارکا لنگر بر می گرفتند
برای یافتن جزیره ای که آن زمان انگلستان نبود.
خاطرم سرشار باد
از یاد آنچه داشتم و از دست دادم
پرده نقاشی زرینی از تِرنر
به وسعت موسیقی.
خاطرم سرشار باد
از یاد آنکه نظاره گر سقراط باشم
که به عصر شوکران، آن زمان که مرگِ آبی
از نوک پاهای سرد شده اش آغاز کرده بود
آرام به غور مسائل جادویی پرداخت
و منطق را جایگزین اسطوره ساخت.
خاطرم سرشار باد
از یاد آن زمان که به من بگویی دوستم داری
و من شادمانه و دگرگون
تا سپیده دم خواب در چشم نیاورم.
"خورخه لوئیس بورخس"
(ترجمه حسن تهرانی)
------------------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای علی گودرزی طائمه
برگرفته از آلبوم صوتی "ایستگاه قطار سانتا ایرنه" / سال انتشار: 1393
++ تا جایی که در گوگل سرچ کردم، متن کامل این شعر برای اولین بار در اینجا منتشر می شود. تقدیم به شما خوبان
+++ با سپاس از خانم "مریم نوربخش" عزیز برای ارسال این دکلمه زیبا.