چندان به تماشایش برنشستیم
که بامدادی دیگر برآمد
و بهاری دیگر
از چشم اندازهای بی برگشت در رسید
از عشق تن جامهای ساختیم روئینه
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
بر ما گوارا آمد
ای آفتاب که برنیامدنت
شب را جاودانه میسازد
بر من بتاب
پیش از آنکه در تاریکی خود گم شوم
...
شعر از: شمس لنگرودی
از کتاب "گزیده ادبیات معاصر، مجموعه شعر شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380
----------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
گاهی یک شعر زیبا از یک شاعر خوب میخوانی. بعد میآیی پشت کیبورد و حس خوبت را در یک دنیای
مجازی با دیگران سهیم میشوی. این حس خوب چندین برابر میشود وقتی که احساس کنی اولین نفری هستی که اثری ارزشمند را در این دریای بیکران مجازی ثبت میکنی و حست را با دیگران به اشتراک میگذاری! این شعر زیبا از استاد شمس لنگرودی از آندسته شعرهاست... تقدیم به شما خوبان
-------------------------------------------------------------------------
پی نوشت 2 (چهارشنبه 10 آبان):
یه چند روزی نیستم در خدمت دوستان (تا یکشنبه یا دوشنبه). مراقب خودتون باشین :)
**عید غدیر هم پیشاپیش بر همه دوستان نازنینم مبارک**
صفحه نظرات وبلاگهای پرشین بلاگ هم یکی دو روزه که کار نمیکنه! قابل توجه دوستان پرشین بلاگی (آیکون چشمک)