کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

ای کاش می توانستم بگویم - خلیل جبران

ای کاش می توانستم بگویم

که با من چه می کنی

تو جانی در جانم می آفرینی

تو تنها سببی هستی

که به خاطر آن

روزهای بیشتر

شب های بیشتر

و سهم بیشتری

از زندگی می خواهم

تو به من اطمینان می دهی

که فردایی وجود دارد.


"جبران خلیل جبران"


عشق از نگاه خلیل جبران


چه نادانند آن مردمی که گمان می برند عشق با معاشرت طولانی و همراهی مستمر پدید می‌آید.

عشقِ حقیقی آن است که زاده‌ی سازگاری روحی باشد و اگر این تفاهم در یک لحظه کامل نشود، در یک سال و یک نسل تمام نیز به کمال نمی‌رسد!


  "جبران خلیل جبران"


سخنی از پائولو کوئیلو

ما آدمها دو سبد با خودمون داریم...

یکی جلومون آویزونه، یکی هم پشتمون.

نکات مثبت و خوبی هامونو میندازیم تو سبد جلویی، عیبهامونو تو سبد پشتی.

وقتی تو مسیر زندگی داریم راه میریم، فقط دو چیزو می‌بینیم:

خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی.


"پائولو کوئیلو"


فردای من تویی

امروز به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی گویم :
فردا روز دیگریست
فقط می گویم :
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم

از: جبران خلیل جبران


برگرفته از وبلاگ:

http://negahivayadi.blogfa.com


+ وقتی کسی اندازت نیست، دست بـه اندازه ی خودت نزن

مترسک

از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای؟

پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،

پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!

اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:

راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!

گفت: تو اشتباه می‌کنی!

زیرا کسی نمی‌تواند چنین لذتی را ببرد،

مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!

 

"جبران خلیل جبران"

جانم از آتشفشان ها گذر می کند

جانم از آتشفشان ها گذر می کند
با خویشتن در جنگم
از خود عبور می کنم
تو آن سوی من ایستاده ای
و لبخند می زنی
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
می دانم .


"جبران خلیل جبران"


سکوت را می‌پذیرم اگر...

سکوت را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی با تو سخن خواهم گفت

تیره بختی را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی چشم‌های تو را خواهم سرود

مرگ را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی تو خواهی فهمید
که دوستت دارم

"جبران خلیل جبران"

تنها به من بیاندیش

هنوز بدرود نگفته ای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم هایت
و دلتنگی

"جبران خلیل جبران"

اشک و لبخند

من اندوه دلم را با شادی مردم هرگز عوض نمی کنم.

و نمی خواهم اشک‌هایی که غم ها را از چشم هایم سرازیر می کنند به خنده درآیند.

آرزومندم زندگی به شکل اشکی و لبخندی باقی بماند.
اشکی که قلبم را تطهیر می کند و اسرار پنهان زندگی را به من می فهماند.


"جبران خلیل جبران "

برگرفته از کتاب: اشک و لبخند

شادی و اندوه

برخی از شما می گویید: «شادمانی برتر از اندوه است»

دیگران می گویند: «نه اندوه بهتر است»

اما من به شما می گویم که این دو از یکدیگر جدا نیستند

آنها با هم می آ یند و هنگامی که یکی از آنها با شما تنها سر سفره تان می نشیند،

یادتان با شد که آن دیگری در بسترتان خفته است.

 

"جبران خلیل جبران "

برگرفته از کتاب: اشک و لبخند

زناشویی از نگاه خلیل جبران

آنگاه میترا (١) گفت:

استاد نظر شما درباره زناشویی چیست؟

پاسخ داد و گفت:

شما با هم متولدشده‌اید و تا ابد با هم خواهید ماند اما چون بالهای سفید مرگ بر زندگانی‌تان سایه افکند باز با هم خواهید بود .

آری در سکون یاد خدا نیز با هم خواهید بود اما بگذارید فاصله‌ای در پیوستگی‌تان باشد تا نسیم آسمانی در میان شما به رقص درآید.

به یکدیگر عشق بورزید اما عشق را به بند نکشید.

هر یک از شما جام همسرش را پر سازد اما هرگز از یک جام منوشید.

هر یک از شما نان خود را با همسرش تقسیم کند اما از یک قرص نان نخورید.

هر یک از شما دل خود را به همسرش دهد اما مبادا چنین بخششی برای اسارت باشد.

مانند ستون های معبد در کنار هم بایستید اما زیاد به هم نزدیک نشوید چون بلوط و سرو در سایه هم نمی‌رویند...

 

"زناشویی / از کتاب پیامبر / جبران خلیل جبران"

------------------------------------------------------------------

(١) میترا در زبان یونان به معنای مادر شهر و در نزد ایرانیان باستان نام فرشته‌ای دال بر مهر و محبت .مظهر روشنایی و فروغ.

عشق از نگاه خلیل جبران

هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید ، هرچند راه سخت و ناهموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید ، هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان عشق با شما سخن گوید او را باور کنید ، هرچند او رویاهای شما را چون باد مغرب درهم کوبد و باغ شما را خزان کند. زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می‌نهد به صلیب نیز می‌کشد.
و چنانکه شما را می‌رویاند شاخ و برگ شما را هرس می‌کند
و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا می‌رود و ظریفترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می‌کند.
همچنین تا عمیق‌‌ترین ریشه‌های شما پایین می‌رود و آنها را که به زمین چسبیده‌اند تکان می‌دهد.
عشق شما را چون خوشه‌های گندم دسته می‌کند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده خوشه بیرون می‌آرود.
و سپس به غربال باد دانه را از کاه می‌رهاند.
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر می‌کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید ، و بعد از آن شما را بر آتش مقدس می‌نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.

عشق با شما چنین رفتار می‌کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید.

...


"عشق / از کتاب پیامبر / جبران خلیل جبران / ترجمه حسین الهی قمشه‌ای"

-----------------------------------------------------------


متن کامل در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

نخستین نگاه...

نخستین نگاه؛

لحظه ای است که در میان خواب و بیداری زندگی جدایی می اندازد.
نخستین نگاه دوست شبیه روحی است که در حال پرواز باشد و آسمان و زمین از آن سر میزند.
نخستین نگاه شریک زندگی نشانگر سخن خدا است که فرمود : بشنو.


نخستین بوسه؛

نخستین جرعه ای است از جام فرشتگان و چشمه عشق.
واژه ای است که از دهان بیرون می آید و قلب را به عرش مبدل و عشق را به شکل شاهزاده ای درمی آورد و از اخلاص تاج می‌سازد .نوازش لطیفی است حاکی از انگشتان نسیم بر دهان شکوفه ها...

"از کتاب اشکی و لبخندی ، خلیل جبران"

تیری در قلب!

به نظر میرسد که من با تیری در قلبم متولد شده ام. تیری که تحمل فشار آن در قلب دردناک است و خارج کردن آن تیر دردآور...


"گزیده ای از نامه خلیل جبران به ماری ، فوریه 1912 – از کتاب دلتنگی های پنهان"

مناجات

اینک تو کجا هستی ای یار من!

آیا به مانند نسیم شب زنده داری می‌کنی؟

آیا ناله و فریاد دریاها را می‌شنوی و آیا به ضعف و خواری من می‌نگری و از شکیبایی‌ام آگاهی؟؟

کجا هستی ای زندگی من!

اینک تاریکی مرا در آغوش گرفت و اندوه بر من غلبه یافت.

در هوا لبخند بزن تا زنده شوم.

کجا هستی ای عشق من ؟؟

آه !!!

چقدر عشق بزرگ است و من چقدر کوچک هستم!

 

"مناجات از کتاب اشکی و لبخندی ، خلیل جبران"

مروارید

صدفی به صدف مجاورش گفت:
در درونم درد بزرگی احساس می‌کنم،
دردی سنگین که سخت مرا می‌رنجاند.
صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:
ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست.
من در درونم هیچ دردی احساس نمی‌کنم.
ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.
در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید.
به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت:
آری! تو خوب و سلامت هستی اما دردی که همسایه‌ات در درونش احساس می‌کند

مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است.

"مروارید از کتاب سرگشته ، جبران خلیل جبران"

     

   


زندگی نامه جبران خلیل جبران:

جبران خلیل جبران۱۸۸۳-۱۹۳۱) (Jibran Khalil Jibran) ) متولد لبنان، از نویسندگان سرشناس لبنان و آمریکا و خالق اثر بسیار مهم و مشهور «پیامبر» است. جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد.

در سال 1904 با ماری هسکل که مدیر یک مدرسه بود آشنا شد و این آشنایی آغازگر یک دوستی مادام العمر شد که گهگاه به سوی عشق نیز کشیده شد. رابطه جبران با ماری تاثیری شگرف بر نویسندگی او گذاشت. ماری هسکل که در آن زمان سی سال داشت و ده سال بزرگتر از جبران بود ، به حمایت مالی از رشد هنری جبران و تشویق او برای تبدیل شدن به هنرمندی که میخواست، ادامه داد. با حمایتهای مالی ماری بود که جبران توانست همچنان به نقاشی و نویسندگی بپردازد. در سال 1908 و در سن بیست و پنج سالگی با حمایت مالی ماری اقامت دو ساله‌اش را در پاریس آغاز کرد و به آموختن نقاشی ادامه داد.

در سال 1910 به بوستون برگشت و رابطه عاطفی‌اش با ماری شدت گرفت. اما مساله اختلاف سن مانع از ایجاد یک رابطه عشقی بین این دو نفر می‌شد، چون ماری نگران واکنش جامعه نسبت به اظهار عشق او به یک مرد جوان بود. ماری پیشنهاد ازدواج جبران را هم رد کرد. با این حال این اتفاق مانع تبدیل شدن رابطه آنها از یک آشنایی صرف به یک رابطه عمیق عاطفی و یک همکاری هنری نشد.

خلیل جبران سال ۱۹۳۱ در آمریکا دیده از جهان فرو بست.


از جبران مجموعا ۱۶ کتاب به زبان‌های عربی و انگلیسی بر جا مانده‌است که چندی پیش در یک مجموعه 14 جلدی توسط نشر کلیدر و با ترجمهٔ مهدی سرحدی به بازار عرضه شده است. اسامی این کتاب‌ها به ترتیب سال انتشار عبارت است از:

الف - به زبان عربی:

۱. موسیقی (۱۹۰۵م.) ۲. عروسان دشت (۱۹۰۶م.) ۳. ارواح سرکش (۱۹۰۸م.) ۴. اشک و لبخند ۵. بال‌های شکسته ۶. کاروان‌ها و توفان‌ها ۷. نوگفته‌ها و نکته‌ها

ب - به زبان انگلیسی:

۸. دیوانه ۹. نامه‌ها ۱۰. ماسه و کف ۱۱. پیشتاز ۱۲. خدایان زمین ۱۳. سرگشته ۱۴. مسیح، فرزند انسان ۱۵. پیامبر ۱۶. باغ پیامبر