آفریدگارا
بگذار دهان تو را ببوسم
غبار ستارهها را از پلک فرشتگانت بروبم
کف خانهات را
با دمب بریده شیطان جارو کنم
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگهای شما
از دهان فرشتگان دو رو نجاتم دادند
پروردگارا
نه درخت گیلاس، نه شراب به
از سر اشتباهی، آتش را
به نطفههای فرشتهای آمیختی
و مرا آفریدی.
اما تو به من نفس بخشیدی عشق من
دهانم را تو گشودی
و بال مرا که نازک و پرپری بود
تو به پولادی از حریر مبدل کردی
سپاسگزارم خدای من
خنده را برای دهان او
او را به خاطر من
و مرا، به نیت گم شدن آفریدی.
از: شمس لنگرودی
آبان ماه 1389
+ به مناسبت 26 آبان، سالروز تولد شمس لنگرودی
برگرفته از وبلاگ: مستی با جرعه ای شعر
http://sherkadehsaghi.blogfa.com/