کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

من از این بند نخواهم به در آمد - سعدی

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر

بند پایی که به دست تو بود تاج سر است

"سعدی"

 

متن کامل شعر: اینجا 

ما در این شهر غریبیم - سعدی

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

"سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

مرا رازیست اندر دل - سعدی

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم

 

قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم

تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم

 

"سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

از در درآمدی - سعدی

از در درآمدی و من از خود به در شدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

 

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

 

او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

 

"سعدی"

 

"برگرفته از کانال شعر باران دل"

@baran_e_del


شعر کامل در ادامه مطلب 

  

ادامه مطلب ...

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری - سعدی

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری

چندانکه نگه می‌کنمت خوبتری

 

گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش

بستانم و ترسم دل قاضی ببری.

 

"سعدی"

ما را سری ست با تو - سعدی

ما را سری ست با تو

که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود

هم بر آن سریم.

 

"سعدی"

 

اگر چه دل به کسی داد - سعدی

اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

 

ندانم از پی چندین جفا که با من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

 

"سعدی"

 

برگرفته از کانال شعر: باران دل

@baran_e_del


اگر چه دل به کسی داد - سعدی

دمی با دوست در خلوت - سعدی

دمی با دوست در خلوت

به از صد سال در عشرت

 

من آزادی نمی‌خواهم

که با یوسف به زندانم.

 

"سعدی"

چنانت دوست می‌دارم - سعدی

چنانت دوست می‌دارم

که گر روزی فراق افتد

 

تو صبر از من توانی کرد

و من صبر از تو نتوانم.

 

"سعدی"

همه مرغان خلاص از بند خواهند - سعدی

همه مرغان 

خلاص از بند خواهند...

من از قیدت 

نمی‌خواهم رهایی!


"سعدی"


برگرفته از کانال

@baran_e_del‌

آن که برگشت و جفا کرد- سعدی

آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت

به همه عالمش از من نتوانند خرید.

 "سعدی"

 برگرفته از کانال "باران دل"

baran_e_del@


توضیح: مصرع اول به این صورت نیز گفته شده است:

آن که برگشت و جفا کرد، به هیچم بفروخت

چندان بنشینم که برآید نفس صبح + سعدی

چندان بنشینم

که برآید نفس صبح...

کان وقت به دل

می‌رسد از دوست پیامی.

 

"سعدی"


سخن‌ها دارم از دست تو - سعدی

سخن‌ها دارم

از دست تو در دل ...

ولیکن در حضورت

بی زبانم.

 

"سعدی"


سخن‌ها دارم از دست تو - سعدی


شب نیست که در فراق رویت - سعدی

شب نیست که در فراق رویت

زاری به فلک نمی‌رسانم

 

آخر نه من و تو دوست بودیم

عهد تو شکست و من همانم.

 

"سعدی"


در آن نفس که بمیرم...

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم.

 

"سعدی"

 

 

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

"سعدی"