کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کویر

شگفتا! وقتی که بود نمی دیدم،
وقتی می‌خواند نمی شنیدم...

وقتی دیدم که نبود...
وقتی شنیدم که نخواند...!

چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال،
در برابرت، می جوشد و می خواند و می نالد،
تشنه آتش باشی و نه آب ...

 

و چشمه که خشکید،
چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد
و به هوا رفت،
و آتش، کویر را تافت
و در خود گداخت
و از زمین آتش روئید
و از آسمان بارید

تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش،
و بعد ِ عمری گداختن
از غم  ِنبودن کسی که،
تا بود،
از غم نبودن تو می‌گداخت.

و تو آموختی که آنچه دو روح خویشاوند را،
در غربت این آسمان و زمین بی‌درد،
دردمند می دارد و نیازمند
بی‌تاب یکدیگر می سازد،
دوست داشتن است.

 

و من در نگاه تو،
ای خویشاوند بزرگ من،
ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود
و در ارتعاش پراضطراب سخنت،
شوق فرار پدیدار
دیدم که تو تبعیدی این زمینی!

و اکنون تو با مرگ رفته‌ای و من اینجا
تنها به این امید دم می زنم
که با هر نفسی گامی به تو نزدیک تر می شوم...

و این زندگی من است.


"دکتر شریعتی"

 

از کتاب: هبوط در کویر

----------------------------------------------



+ 2 آذر، سالروز تولد دکتر شریعتی گرامی باد.


سرود آفرینش

«سرود آفرینش»


ترجمه نسبتاً آزاد اما وفاداری از مقدمه منظومه طولانی

«سفر تکوین» یکی از «دفترهای سبز» شاندل؛

نویسنده و شرق‌شناس فرانسوی‌نژاد زاده تونس:

 

در آغاز،

هیچ نبود،

کلمه بود، و آن کلمه، خدا بود.

عظمت همواره در جستجوی چشمی است که او را ببیند،

و خوبی همواره در انتظار خردی است که او را بشناسد

و زیبایی همواره تشنه دلی که به او عشق ورزد.

...

رودها در قلب دریاها پنهان می‌شدند و نسیم‌ها پیام عشق به هر سو می‌پراکندند، و پرندگان در سراسر زمین ناله شوق برمی‌داشتند و جانوران، هر نیمه، با نیمه خویش بر زمین می‌خرامیدند و یاس‌ها عطر خوش دوست داشتن را در فضا می‌افشاندند و اما خدا همچنان تنها ماند و مجهول، و در ابدیت عظیم و بی‌پایان ملکوتش بی‌کس! و در آفرینش پهناورش بیگانه. می‌جست و نمی‌یافت. آفریده‌هایش او را نمی‌توانستند دید، نمی‌توانستند فهمید. می‌پرستیدندش، اما نمی‌شناختندش و خدا چشم به راه «آشنا» بود. پیکرتراش هنرمند و بزرگی که در میان انبوه مجسمه‌های گونه گونه‌اش غریب مانده است، در جمعیتِ چهره‌های سنگ و سرد، تنها نفس می‌کشید. کسی «نمی‌خواست»، کسی «نمی‌دید»، کسی «عصیان نمی‌کرد»، کسی عشق نمی‌ورزید، کسی نیازمند نبود، کسی درد نداشت... و...

و خداوند خدا، برای حرف‌هایش، باز هم مخاطبی نیافت!

هیچ کس او را نمی‌شناخت، هیچ کس با او «انس» نمی‌توانست بست.

«انسان» را آفرید! و این، نخستین بهار خلقت بود.

 

"دکتر علی شریعتی"

برگرفته از کتاب: هبوط در کویر

 

منبع: وبسایت رسمی دکتر شریعتی


(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

 -------------------------------------------------------------------------------------

 + 2 آذر، سالروز تولد دکتر شریعتی گرامی باد.



++ علی شریعتی مَزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی (زادۀ ۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک، سبزوار – درگذشتۀ ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در ساوت‌همپتون، انگلیس) نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس، پژوهشگر دینی اهل ایران، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران بود که در سن ۴۴سالگی به‌صورت مشکوکی در انگلستان درگذشت و هم‌اکنون آرامگاه وی در مکانی نزد مقبرۀ حضرت زینب کبری در دمشق سوریه است.

------------------------------------------------------------------------------------

 

ادامه مطلب ...