کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

دیگر دستم به اندوه نمی رسد - غلامرضا بروسان

دیگر دستم به اندوه نمی رسد

چون کوچه ای به تنگ آمده ام

دستت را روی شانه ام بگذار

و مرگ را متوقف کن

دستهای تو مهربان بودند

یکی بیشتر از دیگری

و چهره ات مثل برفی که تازه باریده باشد

و چهره ات مثل وقتی که گلدانی را آب میدهند

و مثل من

وقتی که لیلا از

مدرسه بر می گردد

مرگ با چهره ات چه کار کرده است

با سینه ات که جای بازی من بود؟

گریه ام گاهی بر اسبی می نشیند

که راه را بلد نیست.

"غلامرضا بروسان"

از کتاب: در آب ها دری باز شد

 

در آب‌ها دری باز شد - غلامرضا بروسان

در آب‌ها دری باز شد
و مهربان‌ترین بادها
از لاله‌ی گوش تو گذشتند
چیزی در سکوت جا‌به‌جا شد
و آب چون پروانه‌ای بزرگ بود

***

تو زیبا بودی
چون ماه کوچه و بازار
پر رمز و راز
چون آبی که در شب می گذرد
در زندگی دیده می شدی
چون شاخه ای که از آب بیرون می زند ، دیده می شدی
در تو انگار چیزی بود که برق می زد
و طلا را از مس جدا می کرد
می دانستم می دانستم،
این بهار که بیاید تو را چشم می زنند

"غلامرضا بروسان"

 از کتاب: در آب ها دری باز شد

غلامرضا بروسان (۲۲ آذر ۱۳۵۲، مشهد –۱۵ آذر ۱۳۹۰) شاعر و برگزیده «جایزه شعر نیما» و «جایزه شعر خبرنگاران».

بروسان به همراه همسر شاعرش الهام اسلامی و دخترش لیلا در سانحهٔ رانندگی در جاده قوچان، در ۱۴ آذرماه ۱۳۹۰، در سن ۳۸ سالگی؛ درگذشت.

چشم های تو مهربان بودند

چشم های تو درشت بودند با مژه های زیبا
و صورت گرد تو
مثل کاسه ی ماه بود
و پاهایت که می آمدند تا مرا در گوشه ای پیدا کنند
مرا چون واشری، چون لبه ی ریش ریش فرش
یا «پلنگی از کار افتاده»

چشم های تو مهربان بودند
دهانت مهربان بود
و گنجشک ها واقعا می آمدند
از گوشه ی لبت آب می خوردند.

"غلامرضا بروسان"

 

از کتاب: در آب ها دری باز شد

تو واقعی بودی ...

تو واقعی بودی

نه مثل دستگیره

نه مثل در

تو واقعی بودی

مثل اندوه در مزرعه گندم

به تو فکر کردم

آنقدر فکر کردم

که سرم را کشتم

کبک ها ناپدید شدند

و پرستویی در سکوت فرو رفت تا کمر

آب ها کم عمقند

و زندگی بیشتر از زندگی زیبا نیست.

 

"غلامرضا بروسان"

 

از کتاب: در آب ها دری باز شد / چاپ اول، پاییز 92

 ----------------------------------------------------------------------


پ.ن: کتاب "در آب ها دری باز شد" را اردیبهشت ماه سال 93 از نمایشگاه کتاب خریده بودم. امروز بعد از یک سال و اندی این کتاب رو از قفسه کتاب ها بیرون آورده و مجددا دارم ورق می زنم. نه همه، اما بیشتر اشعارش زیباست و به دل می شینه. اصلا یک غم قشنگی داره قلم زنده یاد بروسان. روحش شاد و یادش گرامی باد.

به زندگی دست می کشم

به زندگی دست می کشم

به دکمه ها، به لباس ها

و تو را در تاریکی جستجو می کنم

یکی یکی رویاهایم را به خاطر می آورم

احساس می کنم با زندگی کنار آمده ام

به خاطر تو می خواهم در سرمای زیادی بایستم

سرم را از هر کجای مرگ که باشد

بیرون می آورم

و به تو خیره می شوم

 

"زنده یاد غلامرضا بروسان"

 

کتاب: در آب‌ها دری باز شد / نشر مروارید / چاپ اول، پاییز 1392

 

   

ما حتما عاشق همیم...

دستم را زیر سرم می گذارم

و به خواب می روم

من و دستم هر شب خواب تو را می بینیم

عزیزم

ما حتما عاشق همیم

که این همه از هم دوریم.

 

"زنده یاد غلامرضا بروسان"


از کتاب: در آب ها دری باز شد

---------------------------------------------------------------------


دفتر دل:

هرگز اجازه ندهید کسی الویت شما باشد درحالی که شما فقط یکی از انتخابهایش هستید!