کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

ﺭﻭﻳﺎی ﻣﻦ ...

ﻣﻦ ﺭﻭﻳﺎ ﺩﺍﺭﻡ

ﺭﻭﻳﺎی ﻣﻦ ﺑﻮﺳﻪ ﺍی ﺳﺖ

ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﺏ

ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﻴﺪﺍﺭی ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻨﺪ

ﺭﻭﻳﺎی ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﻴﺴﺖ

ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ

ﻳﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﻳﮏ ﭼﺸﻢ

ﭼﻴﺰ ﮐﻤﻲ ﻧﻴﺴﺖ.

 

"مجدی معروف"

(شاعر فلسطینی)


مترجم: بابک شاکر

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del


رهایم نکن

تن پوشی ندارم به غیر از دستهایت
تمام تنم را بپوشان
رهایم نکن
این عریانی بدون دستهای تو حرام است
معصیتی ست که مجازاتش مرگ است
تمام تنم را بپوشان
موهایم
تنم
پاهایم
نمی خواهم چشمان نامحرمی تنم را ببیند
خودت را درون من بیانداز
به اندامم در آمیز
تا زنده ام رهایم نکن
تن پوشی ندارم
این عریانی معصیتی ست

که مجازاتش مرگ است .

"جمانه حداد"
مترجم: بابک شاکر

 

برگرفته از کانال شعر: باران دل

@baran_e_del


تو معاشقه نمی دانی

تو معاشقه نمی دانی

اندام مرا پادشاهان بزرگ دنیا لمس کرده اند

موهایم درون تمام شعرهای تاریخ جاری است

لب هایم آنقدر خون ریخته است تاکنون

که بارها پیامبران منعش کرده اند

و خدا در هر پیامش آن را گناه کبیره دانسته است

آویزان شدن را در چوبه دار آموخته ای

چه می دانی چطور می شود برگردنم آویزان شوی

سینه هایم بزرگ ترین شیاطین را فرشته کرده است

ماه را کشیده روی زمین

قیصر را خواب ربوده است ....

تو معاشقه نمی دانی

دستی بزن به این موهایم

ببین کفر مطلق است

بنوش کمی از لبانم

جهنمی است از حرارت و درد

تو معاشقه نمی دانی.

 

"جمانه حداد"

(ترجمه: بابک شاکر)

منبع: وبسایت خانم لیلا صادقی


به من ایمان بیاور

به من ایمان بیاور

در یک لحظه می توانم

تنها یک لحظه

خورشید را به آغوشت بیاورم

و ماه را به اتاقت

به من ایمان بیاور

معجزه من

آغوش زنی است به طعم دریاها

چیزی که هیچ بهشتی ندارد.

 

"جمانه حداد"

(ترجمه: بابک شاکر)

 

منبع: وبسایت خانم لیلا صادقی


می خواهم تو را دوست داشته باشم

می خواهم تو را دوست داشته باشم

با یک فنجان چای

یک تکه نان

یک مداد سیاه

چند ورق کاغذ

می خواهم تو را دوست داشته باشم

با یک پیراهن کهنه

یک شلوار پاره پاره

دست هایی خالی

جیب هایی سوراخ

می خواهم تو را دوست داشته باشم

درون این اتاق پنهانی

پشت سیم خاردارهای تیز

روبروی گلوله باران های دشمن

می خواهم تو را دوست داشته باشم

با کمی زندگی

اندکی زنده ماندن.

 

"انسی الحاج"

(ترجمه: بابک شاکر)


چه سکوت زیبایی دارد امشب

چه سکوت زیبایی دارد امشب

به من دست بزن

بگذار پیراهنم بریزد زیر پاهایت

به من دست بزن

بگذار خیس اشکهایت شود تنم

از این باغ پر از انگور

جام‌های سرشار از شراب ناب

یک جرعه بنوش

شاید دراین دریای مست

شناور شدی امشب

چه سکوت آرامی دارد امشب

و دست‌های تو

گرداگرد پشتم لمس می شود

از زبانت غفلت نکن

این آغوش

بی رمز زبانت باز نمی شود...

 

"جمانه حداد"

(ترجمه: بابک شاکر)


مرا با بوسه ای بشکن

نگران نباش

بت‌های این بتکده مقدسند

همشان را روزی مردی سرشته است

که دست بر اندام من کشیده است

دستانت را

به گل‌های سرخ و وحشی آغشته کن

اندام مرا لمس کن

از من بتی بساز

که هیچ پیامبری آن را نشکند

من عاشق بوسه هایت هستم

مرا با بوسه ای بشکن!

 

"سهام الشعشاع"

(شاعر سوری)


ترجمه: بابک شاکر


من رویا دارم

من رویا دارم

رویای من بوسه ای ست

وقتِ خواب

و چشمانی که وقت بیداری نگاهم کند

رویای من کوچک نیست

به اندازه تمام هستی بزرگ است

یک بوسه و یک چشم

چیز کمی نیست...

 

"مجدی معروف" / شاعر فلسطینی

(مترجم: بابک شاکر)


آغوش تو

شب‌ها می شود از کنار رودخانه به آغوش تو آمد
می شود کنار رودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شب‌ها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
و درون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش تو بوده
شب‌ها می شود از کافه تا خانه را سوار قایقی شد
که روی آغوش تو روان است
و آنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی!
شب‌ها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی.

 

"مارک استرند"

(ترجمه بابک شاکر)

منبع: http://poets.ir


 

+ مارک استرند، متولد ۱۱ آوریل ۱۹۳۴ / کانادا

مردان دلتنگ، کوه‌های فرو ریخته‌اند

سیاه پوشیده بودی
و دلتنگی‌هایت پیدا نبود
صورتت را پوشانده بودی
که اشک‌هایت پیدا نباشد
کجای کتاب‌های آسمانی نوشته مرد گریه نمی‌کند!؟
مرد دلتنگ نمی‌شود
مردان دلتنگ، کوه‌های فرو ریخته‌اند
عاشقان تاریخی
مردان دلتنگ، اشک نمی‌ریزند
باران‌های سیلابی‌اند


سیاه پوشیده بودی
و لب‌هایت را پوشانده بودی
و چشم‌هایت را پنهان می‌کردی
من اما سپید پوشیده بودم
موهایم را رها کرده بودم
چشم‌هایم تو را جستجو می‌کرد
اندام من تو را سفید خواهد کرد
تنها اگر به آغوشم بازگردی
دست از دل‌تنگی بردار
هیچ غربتی آشناتر از آغوش یک زن نیست.
                                                                             
فاتحه مرشید / شاعر مراکشی
مترجم: بابک شاکر

راه عبادت تو کم نیست

راه عبادت تو کم نیست

با لبهایم پرستش می کنم تو را

ذکر نامت می کنم

بر لبانت بوسه می زنم

با گیسوانم پرستش می کنم تو را

روی پاهایت می ریزم

آغوشت را پنهان می کنم

به عرش می برم

به فرش می ریزیم

راه عبادت تو کم نیست برای من

با چشمانم

خیره درچشمانت ذکر می خوانم

روزی هزار بار پلکهایم را می بندم

دربیداری وخواب تورا می بینم

با هرتصویرت بپا می خیزم

این یک قیامت است

عبادت تو

من به تو ایمان دارم

 

"نعومی شهاب نای"

ترجمه: بابک شاکر

من به دست های تو ایمان دارم

تمام صدایت گمراهی ست

من به این گمراهی ایمان آورده ام

من این گمراهی را دوست دارم

من آغوش تو را می خواهم

آغوشی که حرام است

من لب هایی را می خواهم

که حدود شرعی بر آن جایز است

من اندامی را می خواهم

که خونم را حلال کند

هرچه تو بخواهی همان است

هرچه بگویی همان

بگو در آغوش شیطان بخوابم

بگو فرشتگان را قتل عام کنم

بگو...

این گمراهی را دوست دارم

من از صراط مستقیم به  تو می ترسم

من به دست های تو ایمان دارم

به چشمهایت اعتقاد راسخ

 

"ندی انسی الحاج"

ترجمه: بابک شاکر

کنار لب های تو

کنار لب های تو

ملکوت را به آغوشم دعوت کردم

به اندامم سوگند

به گیسوان بلندم

به لب های خونینم

به دستهایم سوگند

وقتی تو را در آغوش کشیدم

شیطان را فریب دادم

شیطانی که مقابل عریانی ام سجده کرد

و دیگر شیطان مقرب شد در این درگاه

به آغوشم بیا

این جا حریم امن یک هم آمیزی همیشگی ست

می خواهم با صدای خودت بخوانی

خودت را به آغوش من

 

"جمانه حداد"

ترجمه: بابک شاکر

با اینکه مست بودم...

با اینکه مست بودم

با اینکه تمام شهر را رقصیده بودم

باز هم با نوای تو شور گرفتم

پرواز کردم

و تمام عاشقان جهان را بیدار کردم

کنار خدا ایستادم

بالای بالا

تمام قدیسان جهان را مست کردم

مست چشم های تو

و رقصاندم

و رقصیدم

و باز بالا رفتم

آنجا که خدا نبود

و آنجا فقط تو بودی

و من بودم …. 

"ندی انسی الحاج"

ترجمه: بابک شاکر

برای امشب سیبی گاز زده ام

برای امشب سیبی گاز زده ام

مرا به زمین نخواهند برد

در ملکوت خواندم نوشته بود جهنم را به من خواهند داد

من اما گاز زدم و این بار فریب تو را خوردم

چه باشکوه فریب تو را خوردم

حالا نوبت توست

تو باید گاز بزنی این سیب شیرین را

نترس!

بهشت را به تو خواهم داد

من مثل تو شیطان نیستم

بهشتی که گرم است و آتشین

بهشتی که عمق دارد

و تو را با خودش خواهد برد

بیا گاز بزن این سیب های لعنتی را

که در دست گرفته ای و می چرخانی

من را به جهنم خواهند برد

و تو بهشتی خواهی بود

از همین لحظه ی ناب...

 

"جمانه حداد"

ترجمه: بابک شاکر

------------------------------------------------------------


یشنهاد موسیقی:

دانلود آهنگ "این زمستونم تموم شد" با صدای علیرضا تلیسچی، سال انتشار 2014

+ علیرضا تلیسچی اگر یه آهنگ خوب خونده باشه همین یه دونه اس! شک نکنید :) ا


تو معاشقه نمی دانی

تو معاشقه نمی دانی

اندام مرا پادشاهان بزرگ دنیا لمس کرده اند

موهایم درون تمام شعرهای تاریخ جاری ست

لبهایم آنقدر خون ریخته است تاکنون که بارها پیامبران منعش کرده اند

و خدا در هر پیامش آن را گناه کبیره دانسته است

آویزان شدن را در چوبه دار آموخته ای

چه می دانی چطور می شود برگردنم آویزان شوی

سینه هایم بزرگترین شیاطین را فرشته کرده است

ماه را کشیده روی زمین

قیصر را خواب ربوده است...

تو معاشقه نمی دانی

دستی بزن به این موهایم

ببین کفر مطلق است

بنوش کمی از لبانم

جهنمی ست از حرارت و درد

تو معاشقه نمی دانی...!

 

"جمانه حداد"

ترجمه: بابک شاکر

---------------------------------------------


درباره شاعر:

«جمانه حداد» یکی از نام های تاثیرگذار و جهانی ادبیات وفرهنگ عرب به شمار می رود. او درسال 1970 در لبنان متولدشد. ازجمله شاعران نوگرا و مدرن درشعر عرب و یکی از بزرگ ترین ژورنالیست های فرهنگی عرب است که سال ها علاوه بر شعر و ترجمه در حوزه روزنامه نگاری فرهنگی آثار ماندگاری را به جا گذاشته است. مفاهیم اروتیک و ساختارشکنانه نیز از جمله مولفه های اصلی شعر او است. منبع: http://www.leilasadeghi.com

تو را با خطوط سیاه می کشم

تو را با خطوط سیاه می کشم

و موهایت را با نقطه چین

لبهایت را

لبهایت را درون چشمهایم پنهان می کنم

کمی دریا را به چشمهایت می ریزم

ولی دریا را رسم نمی کنم

اندامت را سفید می کشم

سینه هایت را سفید

دستهایت را و پاهایت را

آنگاه پرده ای روی آن می کشم

تا حسرت دیدن تو بماند روی دل همگان

تنها خودم تو را دیده ام

بی پرده... برهنه

 

"انسی الحاج"

ترجمه: بابک شاکر

منبع: http://poets.ir


انسی لویس الحاج (1937 -  18 فوریه 2014) شاعر معاصر لبنانی

انسی الحاج شاعر معاصر لبنانی، با گشودن چشم انداز شعر سپید (قصیدة النثر) تحولی چشمگیر را در شعر نوی عربی آغاز کرد. به گفته ی نزار قبانی، شاعر معروف عرب، انسی الحاج از تاریخ سازان جنبش نوگرایی و از شجاع ترین آن ها است. از آثار او می توان «سر بریده» و «از طلا چه ساختی با گل چه کردی» را نام برد. وی تحت تاثیر شاعران سورئالیست فرانسه می سر ایید.

(سودابه مهیجی http://avangardha.com)

آواز تازه ای بخوان

آواز تازه ای بخوان
آوازی شبیه نوای داوود
با غزلی به زیبایی غزل های سلیمان
با صوتی حزین بخوان
با چشمانی شاد
و من روبروی تو به لبهایت فکر می کنم
و در این فکر
موسیقی متولد می شود...

"ندی انسی الحاج"

ترجمه: بابک شاکر

 

+ با تشکر از خانم فاطمه


ندی انسی الحاج، شاعر اهل لبنان