کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

مده ای رفیق پندم - سعدی

مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم

تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

"سعدی"

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد - سعدی

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

از صورت بی طاقتی ام پرده برافتاد

گفتیم که عقل از همه کاری به درآید

بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد

"سعدی"

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

جان و تنم ای دوست - سعدی

جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت

مویی نفروشم به همه ملک جهانت

شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت

تو خود شکری یا عسلست آب دهانت.

"سعدی"

 متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

بسیار در دل آمد - سعدی

بسیار در دل آمد از اندیشه‌ها و رفت
نقشی که آن نمی‌رود از دل نشان توست

با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست همچنان دل من مهربان توست.

"سعدی"

 متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

دردی از حسرت دیدار تو دارم - سعدی

دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب

عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست

گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ

به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست

"سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

هر که دلارام دید - سعدی

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

 گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی

حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

 "سعدی"

 متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

جز به دیدار توام - سعدی

جز به دیدار توام دیده نمی‌باشد باز

گویی از مهر تو با هر که جهانم کینی ست

 سر مویی نظر آخر به کرم با ما کن

ای که در هر بن موییت دل مسکینی ست

 "سعدی"

 متن کامل شعر در ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

جز یاد تو - سعدی

جز یاد تو

بر خاطر من نگذرد ای جان ...

 

"سعدی"


 

ای در دل من رفته - سعدی

ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست

هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست

 

ای مرغ سحر تو صبح برخاسته‌ای

ما خود همه شب نخفته‌ایم از غم دوست.

 

"سعدی"

اگر تو فارغی از حال دوستان - سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان، یارا

فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

 

هنوز با همه دردم امید درمانست

که آخری بوَد آخر شبان یلدا را.

 

"سعدی"

 

متن کامل شعر:

 

ادامه مطلب ...

تو که از صورت حال دل ما - سعدی

تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری

غم دل با تو نگویم که ندانی دردم.

"سعدی"


هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری - سعدی

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری

چندانکه نگه می‌کنمت خوبتری

 

گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش

بستانم و ترسم دل قاضی ببری.

 

"سعدی"

آن که برگشت و جفا کرد - سعدی

آن که برگشت و جفا کرد

به هیچم بفروخت

 

به همه عالمش

از من نتوانند خرید

 

"سعدی"

دانی که من و تو - سعدی

دانی که من و تو

کی به هم خوش باشیم؟

 

آنوقت که کس نباشد

الا من و تو

 

"سعدی"


 

ما را تو به خاطری همه روز - سعدی

ما را تو به خاطری همه روز

یک روز تو نیز یاد ما کن.


"سعدی"



بسیار خلاف عهد کردی - سعدی

بسیار خلاف عهد کردی

آخر به غلط یکی وفا کن.


"سعدی"


باز از شراب دوشین در سر خمار دارم - سعدی

باز از شراب دوشین در سر خمار دارم
وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم

"سعدی"


باز از شراب دوشین در سر خمار دارم - سعدی


متن کامل شعر در ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...

هر کسی را هوسی در سر - سعدی

هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش

من بی‌کار گرفتار هوای دل خویش

 

ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند

من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش

 

"سعدی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

 

ای مرهم ریش و مونس جانم - سعدی

ای مرهم ریش و مونس جانم

چندین به مفارقت مرنجانم

 

آن کس که مرا به باغ می‌خواند

بی روی تو می‌برد به زندانم.

 

"سعدی"