کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

دیوانگی بد نیست

دیوانگی بد نیست
برای یک بار هم که شده
دیوانه تر از من باش
و بگذار چنان گم شوم در تو
چنان گم شوی در من
که یکی دیده شویم از بالا


و خدا خیال کند
یکی از ما دو نفر را گم کرده است
بگذار تعجب کند از حواس پرتی اش
و باورش شود زیادی پیر شده
و جهان را به ما بسپارد.


ما جهان را به آغاز زمین می بریم
و پلنگ ها آهوها را نمی درند
و نفت و اتم را حذف می کنیم از خلقت
تا این همه جنگ نشود!


دیوانگی بد نیست
هوس کرده ام
چنان گیج شوم از تو
چنان مست شوی از من
که زمین سرگیجه بگیرد
و اشتباهی سالی سیصد و شصت و شش دور بگردد
یک روز اضافه تر دور ِ تو


برای یک بار هم که شده
چشم هایت را ببند
و سال ها بخواب
به جای تمام سال هایی که نخوابیدی
روی سینه ام
من شهرزاد نیستم
اما قصه گوی خوبی ام.

 

"مهدیه لطیفی"

از کتاب: برف روی خط استوا / چاپ اول 1391 / شعر 37


پ.ن: بخش هایی که با رنگ آبی مشخص شده در کتاب حذف شده است.

 

دروغ که می گویی

دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس تنبیه

شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی

درد می گیرد سر هر لبخندم

تا تخت باشد

خیال تو و بازی هایت

که باورت کرده ام.

 

"مهدیه لطیفی"

از کتاب: برف روی خط استوا / چاپ اول 1391 / شعر 35

... یعنی تو

سرد
یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم

 

گرم
یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعد ها
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم

 

آب
یعنی تو که بر سرم می ریزی
پاک
از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی
به جای هر بارانی

 

خاک
یعنی خاک بر سر لحظه هایی
که ما مال هم نیستیم!

 

خلاصه
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه
همه شان تویی
به تنهایی!

 

تنهایی
یعنی تو
که نمی دانی بی من
چقدر تنهایی!

 

"مهدیه لطیفی"

از کتاب: برف روی خط استوا

زندگی از پنجره های بسته رد نمی شود

گیرم همه جای جهان جهنم!

گیرم دست های زمین
بی بذر و
بی خنده
گیرم چنته ی زمان
بی عشق و
بی "هر چه تو می گویی" اصلا!

کافی بود کمی
فقط کمی
پنجره را باز کنی...!
زندگی

از پنجره های بسته رد نمی شود!

 

"مهدیه لطیفی"

 

از کتاب: برف روی خط استوا / نشر فصل پنجم / شعر پنجاه و یک