کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کسی‌ شده ام دو نیمه - نیکی فیروزکوهی

همان روز‌های اول
باید روی ماهت را می‌‌بوسیدم
خداحافظی می‌‌کردم
و می‌‌رفتم
برای همیشه می‌‌رفتم
نمی‌ دانستم اما با چه لحنی
با چه دلی‌
با چه جراتی
مانده‌ام با تو.


کسی‌ شده ام
دو نیمه
نیمی عشق می‌‌ورزد
نیمی می‌‌هراسد
نیمی با تو زندگی می‌‌کند
نیمی از خودش می‌‌گریزد
به من بگو
فرسنگ‌ها دور از خودم
چگونه تو را همچنان بی‌ دریغ دوست بدارم؟

"نیکی فیروزکوهی"

از کتاب: خداحافظ اگر بازنگشتم

کنار من باش - نیکی فیروزکوهی

کنار من باش
حتی اگر بهار نیاید
حتی اگر پرنده‌ای نخواند
حتی اگر زمستان طولانی
اگر سرما نفس گیر
حتی اگر روزگارمان پر از شب
پر از تاریکی‌
باز یکی‌ با نفس هایش
عشق را صدا می‌‌زند

دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من
بیا بودن را اراده کنیم
بیا از سرانگشتان این احساس آویزان شویم
لبریز و مست
تاب بخوریم
دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من
بیا شگفتی دوست داشتن را
به سینه هامان بسپاریم
بیا ساده باشیم
ساده باشیم و عاشق.

"نیکی فیروزکوهی"

عطر خوش گیسوان تو - نیکی فیروزکوهی

آیا باید در آغوش تو جای می‌‌گرفتم

و آرزو می‌‌کردم

همان جا

همان لحظه

آغشته به عطرِ خوشِ گیسوانِ تو بمیرم؟

آه نازنینم

در آغوش تو جای گرفتم

همان جا

همان لحظه

مرا خوش تر آن بود

از عطر خوش گیسوانت

جانی دوباره بگیرم.

"نیکی فیروزکوهی"

دنیای تو همین جاست - نیکی فیروزکوهی

دنیای تو همین جاست
کنار کسی که
قسم می خورد به حرمت دستهای تو
کنار کسی که
با خدای خود قهر می کند
با موهای تو آشتی
کنار کسی که
حرام می کند خواب خودش را بی رویای تو
کنار کسی که
با غم چشمهای تو غروب می کند
غروب محبوب من
غروب
همان جایی که
اگر تو را از من بگیرند
سرم را می گذارم تا بمیرم.

"نیکی فیروزکوهی"

 

دلم برایت تنگ شده - نیکی فیروزکوهی

دلم برایت تنگ شده
باید ببینمت
باید صدایت را بشنوم
بشنوم که صدایم می زنی
که اسم مرا با تاکید بر زبان می آوری
باید بشنوم که می خندی
که زندگی را دوست داری
که سختی ها را به هیچ می گیری
که دوری برایت معنی ندارد
باید صدای کفشهایت را بشنوم
آن وقار و آرامش نهفته در هر قدمت را
باید دستانت را ببینم
وقتی پرده را کنار می زنی
وقتی گلهای تازه در گلدان می گذاری
وقتی ساز می زنی
باید چشمهای قهوه ای رنگ را ببینم
وقتی به بازی کودکی نگاه می کنی
وقتی نقاشی های دخترت را نشان می دهی
وقتی وسط یک پرتقال، بچه پرتقالی می بینی
وقتی به دیدارت می آیم
و می خواهم مرا به نام بخوانی
وقتی می بینی زخمهایم از دیدار تو خوب می شوند
وقتی می بینی دوباره می خندم
دوباره ساز می زنم
دوباره گلهای تازه را در گلدان می کارم
وقتی دیگر دلتنگ نیستم!

"نیکی فیروزکوهی"

حرف بزن - نیکی فیروزکوهی

تو حرف می زنی

و چشم هایت مرا می برند به دشت های سبز 

می نشانی ام بر اسبی وحشی

می تازانیم تا نزدیکی صدای آب 

می نشینی میان بوته های بابونه

تو حرف می زنی

و من در صدایت هزاران چیز زیبا کشف می کنم

شکفتن شکوفه های یاس را

بازگشت پرستوهای مهاجر به خانه را 

صدای برخورد آرام سنگی کوچک روی سطح آب را

حرف بزن

تا چمدان هجرتم به سرزمین قلب تو را ببندم

حرف بزن

تا بی محابا قلبم، وطنم را به نامت بزنم

حرف بزن

تا کهکشانی از نگفته ها در قلمم جاری شود

حرف بزن

تا پیشانی ام بر دامنت به خوابی خوش فرو رود

حرف بزن

تا دستانم قربانیان ابدی نوازشی یک جانبه باشند

حرف بزن

تا ایمان بیاورم به فصلی سبز

به رهایی هر چه پرنده از قفس

به زندگی دوباره پس از مرگ های مکرر

حرف بزن تا ایمان بیاورم

به تو

به خودم

به ما

حرف بزن تا آخر این شعر

بگذار آن روز که دیگر نباشم

آن روز که دیگر نباشی

صدایت بماند

حرفهایت بماند

شعر من بماند...


"نیکی فیروزکوهی"


از کتاب: افرا در باد / نشر مایا



مرا به یاد خیابانی بینداز - نیکی‌ فیروزکوهی

مرا به یاد خیابانی بینداز
پر از پاییز
و مردی که
دست‌هایم را به مهر می‌‌گرفت...

"نیکی‌ فیروزکوهی"


دلتنگی ، قوی ترین، واقعی ترین - نیکی فیروزکوهی

دلتنگی

قوی ترین،

واقعی ترین

و زیباترین حس دنیاست.

خوش بخت ترین آدمها کسانی هستند

که کسی را در زندگی

و جایی در قلبشان دارند

برای دلتنگ شدن.
هر بار که قلبم در سینه می لرزد.

هر بار که عطش دیدار دوباره تو

نفس گیرتر از روزهای قبل می شود.

هر بار که مست لحظه های با تو هستم

فکر می کنم چقدر خوشبختم ....

"نیکی فیروزکوهی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

آغوشت قبیله‌ای‌‌ وحشی

آغوشت قبیله‌ای‌‌ وحشی

با آتشی برای پایکوبی 

با جادویی برای فریب

دستانت

گمشدگانِ بی‌ شتابِ ریزشِ آبشارِ گیسوانِ من

و چشم‌هایت

ویرانگرانِ خاموشِ غرورِ هزار ساله‌ام

من دلباخته‌ای عصیانی

آشوب گری پر تمنا

از عالم گریخته‌ای پر تردید

آمیخته با طبیعتِ پیکرت

آمیخته با عطرِ خوبِ خوبِ بودنت

سر بر بالینت گذاردم

با تو زیستم

با تو گریستم

عشق ورزیدم

عشق ورزیدم

عشق ورزیدم

و از آرزوهای بی‌ شمار

تنها و تنها تو را خواستم

خواستنی با شکوه

رویایی

 و محال ... و محال! 


"نیکی‌ فیروزکوهی"


کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی

کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی

کاش هر کدام از ما

در همان سالها پیش مانده بودیم

کاش پس از این سالهای دورِ دورِ 

تصویر هامان

از عکس‌ها بیرون نمی‌آمد

کسی‌ از گذشته‌های خوبِ خوب

آغوش باز نمی کرد

سرم با سینه ات آشنا نمی‌شد

کاش آن آرامش گم شده

هرگز باز نمی‌‌گشت

کاش بوسه ات

طعمی غریب و تلخ داشت

کاش ما را گریزی بود

از دوست داشتن

کاش شانه به شانه ی هم

در قاب روی طاقچه می‌ماندیم

آنوقت

نیازی به درکِ این آدم‌های تازه

با پیراهنی آغشته به عطر‌های تازه، نبود

هر کدامِ ما

زندگی‌ خودش را داشت

تو، با زنی‌ شبیهِ من

من، با مردی شبیهِ تو.


"نیکی فیروزکوهی"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del


به من دل ببند

به من دل ببند

ما هنوز عمقِ سبزِ بهاران را نزیسته ایم

ما هنوز به اوجِ شعر

به لحظه ی نفس گیرِ رسیدن

نرسیده ایم

دوستم داشته باش

سر بر شانه ی حوصله که بگذارم

تو را کنارِ هر واژه

به صراحتِ، می‌‌سرایم.


"نیکى فیروزکوهی"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del


صدایم کن

صدایم کن

اعجاز من همین است

نیلوفر را به مرداب می‌‌بخشم

باران را به چشم‌های مردِ خسته

شب را به گیسوانِ سیاهِ سیاهِ خودم

و تنم را به نوازشِ دست‌هایِ همیشه مهربانِ تو

صدایم کن

تا چند لحظه ی دیگر آفتاب میزند

و من هنوز در آغوش تو نخفته ام


"نیکی‌ فیروزکوهی"


برگرفته از کانال

@baran_e_del

عبورم ده

...

عبورم ده

از ازدحامِ خیابانی

که بی‌ تفاوتی‌ سایه‌ها و آدم ها

مرا به وسعتِ سالیانِ دراز

پیر می‌‌کند

و خسته...

عبورم ده‌

مرا به گوشه‌ای امن برسان

تا چشمانِ همیشه مشتاقِ من به زندگی‌

زوالِ آفتاب و آینه را

در چشمانِ خواب آلوده ی این شهر نبینند

عبورم ده‌

حضوری با صداقت

آغوشی بی‌ هراس

دست‌هایی‌ مهربان نشانم بده

بگذار در زیستن‌های رخوتناک ما

عشق دوباره فوران کند.


"نیکى فیروزکوهی"


از کتاب: پرنده ای که از بام شما پرید / نشر مایا


به بودنت ادامه بده

میان خاطرات بى شمارمان

اى آشنا!

به بودنت ادامه بده

از اولین آغوش

هزار شب هم که بگذرد

باز ستاره بى قرار وُ

مهتاب بى قرار وُ

این دل بى قرار است...

 

"نیکى فیروزکوهی"


برگرفته از کانال شعر: باران دل

@baran_e_del


زمستان

زمستان بود وُ

برف بود وُ

سرما بود

زمستانی که جز خاطراتِ محوِ تو

دلم گرمِ هیچ ردپایی‌ نبود.

 

"نیکی فیروزکوهی"


به خانه خواهم آمد

به خانه خواهم آمد

اگر جاده‌های طولانی صد پاره شوند

اگر این تاریکی‌ مرموز امان دهد

اگر سکوت، از سرِ زبان‌های بی‌ مهرِ ما بیفتد

اگر باران ببارد

و این کدورتِ هزار ساله را از دلهایمان بشوید

آه ... اگر باران ببارد

اگر باز دوستم داشته باشی‌.

 

"نیکى فیروزکوهی"

 

از کتاب: پرنده ای که از بام شما پرید / نشر مایا

برای تو شعر نوشتم

می‌ توانستم گیلاسم را تا نیمه از شرابِ کهنه پر کنم

می‌ توانستم یکی‌ از آن آهنگ‌های قدیمی‌ را بگذارم

و آرام آرام خمارِ نوستالژی روزگارِ خوب شوم

می‌ توانستم پا برهنه

کوچه‌های باریکِ باغ را بدوم

می‌ توانستم دامنم را پر از شکوفه‌های یاس کنم

و مست شوم ...

مستِ مستِ مست

اما پشتِ این پنجره، رو به دریا نشستم

و برای تو شعر نوشتم

مست شدم ...

مستِ مستِ مست.

 

"نیکی‌ فیروزکوهی"

دستش را بگیر

دستش را بگیر
با عشق نوازشش کن

دعوتش کن به یک رقص
بگذار با قدم‌هایی که به سویِ تو می آید

از خودش دور شود
شاید نمیدانی

آغوش یک مرد
گاهی

دنیایِ زنی را خراب می کند
گاهی، آباد

دستش را بگیر
نوازشش کن

دعوتش کن به یک رقص
حواست باشد

دنیای یک زن هیچ وقت خبرت نمی کند
(به مردی که زبانِ سکوت زن را بفهمد، باید گفت خدا قوت)

 

"نیکی فیروزکوهی"


مثل یک کویر نشین

مثل یک کویر نشین

اسبی داشته باشم

و عاشق یک ستاره باشم

شب که شد

تو در آسمان می‌درخشی

من مثل دیوانه ها

 می‌تازم

می‌تازم

می‌تازم

تا جایی‌ که تکلیفِ  شب را با ستاره‌اش روشن کنم

بگذار فرزندانِ ما بگویند

کویر نشین غریب عاشق می‌‌شود

عجیب می‌میرد

 

می‌ بینی؟

حتی نرسیدن به تو هم،

داستانِ  پر از رویایِ  خودش را دارد

یادت باشد

عاشق را نه شب تهدید می‌‌کند، نه مرگ

فقط فاصله.

 

"نیکى فیروزکوهی"


صبح جمعه ات به خیر

صبح جمعه ات به خیر

هر کجا هستی، به یاد من باش

 

من با تو چای نوشیده ام،

سفرها کرده ام،

از جنگل، از دریا،

از آغوش تو شـــعرها نوشته ام

 

رو به آسمان آبی پر خاطره

از تو گفته ام، تو را خواسته ام

 

آه ای رویای گمشده!

هر کجا هستی صبح جمعه ات به خیر...

 

"نیکی فیروزکوهی"