به خاطر آوردنت را
دوست دارم ...
چه زیبا
مرا از هم می پاشی!
"ناظم حکمت"
ترجمه: حسین اسمعیل زاده
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ
ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﮐﺎﺵ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮔﻨﺠﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﻗﻔﻞ ﮐﻨﻢ
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ ﻳﮏ ﮔﻨﺠﻪ ﺧﺎﻟﯽ ...
ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻢ
ﺟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﭼﻨﺎﺭﯼ ﺑﮑﺎﺭﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺵ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻴﺮﻡ ...
"ناظم حکمت"
از کتاب: تو را دوست دارم چون نان و نمک
ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ
ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻡ.
---------------------------------------------------------
پی نوشت (5 دی ماه 92):
این شعر در سایت ها و وبلاگ های ادبی هم به نام ناظم حکمت ثبت شده و هم به نام خانم راحله ترکمن.
در این مدتی هم که این شعر را اینجا پست کردم، در مورد شاعرش حرف و حدیث بسیار بوده و هر از گاهی دوستان نظر می گذاشتند که: ناظم حکمت است یا راحله ترکمن.
و بالاخره فکر کنم کامنت خانم "پرستو ارسطو" (مترجم محترم اشعار ناظم حکمت) حسن ختام و مدرک معتبری باشد برای تثبیت نام "ناظم حمت" پای این شعر.
با سپاس از خانم پرستو ارسطو
کامنت خانم پرستو ارسطو:
«این شعر بی تردید و با اطمینان از ناظم حکمت می باشد که افراد بسیاری آنرا ترجمه کرده اند از جمله خود من و شاید خانم ترکمن آنرا به اشتراک گذاشته اند بی آنکه نام شاعر و مترجم را بنویسند.»
نــه مــرگ،
نــه تــرس!
ســرم فقــط بــرای بــوسیــدن دســتهــای تــو
خــم مــی شــود ...
"ناظم حکمت"
------------------------------------------------------------------
+ سلام به همه خوبان. چند روزی به دلیل مشغله کاری و ... نبودم و نرسیدم که آپ کنم. عذر مرا بپذیرید. سپاسگذار همه دوستانی هستم که این چند روزه با کامنتهای پرمهرشان بیادم بودند و منتظر به روز شدن وبلاگ.
+ با تاخیر! :
میلاد فاطمه زهرا (س) -روز زن و روز مادر- رو به همه دوستان عزیزم (خانمها) تبریک میگم.
و هر چند که حضوری خدمتشان رسیدهایم م م:
اما یک بار دیگر از اینجا هم به مریم نازنینم این میلاد فرخنده رو تبریییییییییییییک میگم.
تقدیم با عشق:
عکس: تهران، فشم، روستای روته، ارتفاعات قله آبک، 12 اردیبهشت 1392
دانلود این عکس با سایز 1200x900 و حجم 300 کیلو بایت: اینجا
-------------------------------------------------------------
+ در مورد موزیک وبلاگ پرسیدید:
راستش خودم هم اسم آهنگ و خواننده اش رو نمیدونم!
یک روزی، یک جایی، دیدیم و شنیدیم. ما هم مثل شما بسیار از این آهنگ خوشمان آمد و کد موزیکش رو درآوردیم (البته با ترفندهایی!)
و این شد که الان شما دارین اینجا گوش میدین.
هر کس میدونه به ما هم بگه که بسیار خوشحال خواهیم شد.
خوردن یک سیب رسیدهی سفید
در یک روز
شفاف و
روشن زمستانی
محبوب من!
دل بستن به
تو
مثل شادمانی
نفس کشیدن است
در یک درختزار
پوشیده از برف!
"ناظم
حکمت"
---------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
شعر هایم
به تمنای چشمان توست
چشمهایت را نبند
هستی ام به باد می رود...
"منبع: نت"
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب من !
زندگی
مشغلهای جدی است
درست مثل دوست داشتن تو
…
"ناظم حکمت"
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان میآموزد
اما تو نرو...
بگذار من نادان بمانم!
"ناظم حکمت"
----------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
در من ابری نهفته است که به آفتاب می خندد. چترت را فراموش کن اگر به سوی من می آیی. فراموش کن اگر از آسمان غمی داری .با من اینجا آرامش بی کران بارانی است که از چشمان تو سال هاست می بارد.
"منبع: نت"
من، در تو، کشف تقدیر قمارباز را
در تو، فاصله ها را
من، در تو،
ناممکنی ها را دوست می دارم
غوطه ور شدن در چشمان ات، چون جنگلی غوطهور در نور
و خیس از عرق و خون، گرسنه و خشمگین
با اشتهای صیادی، گوشت تنات را به دندان کشیدن
من، در تو، ناممکنی ها را دوست می دارم
اما، ناامیدی ها را
هرگز…!
"ناظم حکمت"
خیره در چشمانت که می
شوم
بوی
خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد.
گم
می شوم در گندمزار
میان
خوشه ها...
بال
به بال شراره های سبز در بیکران ها به پرواز در می آیم
چشمان
تو چون تغییر مداوم ماده
هر
روز پاره ای از رازش را می نماید
اما
هرگز
تن
به تسلیمی تمام نمی دهد
.
"ناظم حکمت"
(شاعر آزادیخواه ترکیه / 1901 – 1963)
-------------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
من در آینهی زلال چشمان مهربان تو به اندازهی ابعاد دلتنگی خودم بزرگ شده ام. حداقل تو باور کن: از تمام خودم کوچکترم ...بارها گفته ام که من به همان گوشهی دنج و متروک قلبت قانعم! بقیه اش با خودت. فقط امروز آفتابی و فردا ابری نباش! یا برای همیشه بمان یا برای همیشه برو ...
"منبع: نت"
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن، اهمیتی ندارد
در این روزگار
آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور
موهایت را در آفتاب خشک کن
عطر دیرپای میوه ها را بر آن بزن
عشق من، عشق من
فصل پاییز است...
"ناظم حکمت"
از کتاب: تو را دوست دارم چون نان و نمک
---------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
همین که عشق باشد
آن هم در حوالی تو
هر چقدر هم که پاییز باشد
بهاریترین هوا سهم من است …
"منبع: نت"
----------------------------------------------------------------
تهران، بوستان محله باغ فیض، جنب بزرگراه شهید ستاری
سه شنبه، 14 آذر 1391
زیباترین دریا
دریایى است که هنوز در آن نراندهایم
زیباترین کودک
هنوز شیرخواره است
زیباترین روز
هنوز فرا نرسیده است
و زیباتر سخنى که میخواهم با تو گفته
باشم
هنوز بر زبانم نیامده است
"ناظم حکمت"
----------------------------------
دفتر عشق:
آنقدر بر شیشه های بخار گرفته شهر
حرف اول نام تو را نوشته ام
دیگر مردم شهر میدانند
نام زیبای تو با کدام حرف شروع می شود!
"منبع: اینترنت"
اندیشیدن به تو زیباست
و امید بخش
چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا
زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند
اما امید برایم بس نیست
دیگر نمیخواهم گوش دهم
می خواهم خود نغمه سر دهم ...
"ناظم حکمت"
لباسی را که در نخستین دیدارمان به تن داشتی بپوش
خود را زیبا کن
بر موهایت اطلسی بزن
آن را که در نامه فرستاده بودم
و پیشانی باز و سفید و بوسه خواهت را بلند کن
امروز ، نه ملال نه اندوه
امروز محبوب ناظم حکمت باید که زیبا باشد
چونان پرچم انقلاب
"ناظم حکمت"
تو را دوست دارم
چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمه شبان در التهاب قطره ای آب
بر شیر آبی بچسبد!
تو را دوست دارم
چون دقایق شک ّ
انتظار و دل واپسی
هنگام گشودن بسته ای بزرگ
که از درون آن بی خبری!
تو را دوست دارم
چون اولین سفر با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون هیاهوی درونم
لرزش دل و دستم
در آستانه دیداری در استانبول!
تو را دوست دارم چون گفتن: "شکر خدا زندهام"
"ناظم حکمت"
--------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
در منزل وصل توشهای نیست مرا / وز خرمن عشق خوشهای نیست مرا
گر بگریزم ز صحبت نااهلان / کمتر باشد که گوشهای نیست مرا
"سنایی"
--------------------
پ.ن: گاهی از یک شعر ترجمه های مختلفی وجود دارد که هر کدام شیرینی، نقاط قوت و یا ضعف خودش را دارد. این شعر تلفیقی بود از ترجمه آقای احمد پوری و یک ترجمه دیگر که من در دست داشتم.
چه زیباست اندیشیدن به تو
در میان اخبار مرگ و پیروزی
در زندان
زمانی که از مرز چهل سالگی میگذرم
چه زیباست اندیشیدن به تو
به دستانت روی پارچه آبی
به موهایت نرم و ابریشم گون
چون خاک دلدادهام استانبول...
شوق دوست داشتنت
چون من دیگری در درونم...
عطر برگهای شمعدانی بر سرانگشتانم
آرامشی آفتابی
و نیاز تن
چون تاریکی ژرف و گرم
شکافته با خطوط سرخ و روشن...
چه زیباست اندیشیدن به تو
نوشتن در باره تو
به پشت خوابیدن در زندان و به خاطر آوردن تو؛
آنچه را که آن روز در آنجا گفتی
نه خود واژه هایت
بلکه عطر دنیای آن روزهایت ...
چه زیباست اندیشیدن به تو
باید از چوب
_ جعبه ای
_ حلقه ای
چیزی برایت بسازم
و سه متر ابریشم نرم برایت ببافم
آنگاه بالا بپرم
از میله های پنجره آویزان شوم
و آنچه را که برایت مینویسم
به آبی زلال آزادی فریاد زنم...
چه زیباست اندیشیدن به تو
در میان اخبار مرگ و پیروزی
زمانی که از مرز چهل سالگی میگذرم ...
"ناظم حکمت"
کتاب تو را دوست دارم چون نان و نمک، ترجمه احمد پوری
--------------------
دفتر عشق:
آنی که قرار با تو باشد ما را / مجلس چو بهار با تو باشد ما را
هر چند بسی به گرد سر برگردم / آخر سر و کار با تو باشد ما را
"سنایی"
----------------------
درباره شاعر:
ناظم حکمت 1901-1963، شاعر نوپرداز و نمایشنامه نویس آزادیخواه ترکیه
---------------------
زندگی نامه کامل شاعر در ادامه مطلب:
ادامه مطلب ...