کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

در کاسه ی وصل تو - حسین منزوی

در کاسه ی وصل تو اگر زهر دهندم

خوش تر که به پیمانه ی هجران تو، قندم

 

"حسین منزوی"

مجموعه اشعار / انتشارات نگاه


با جرعه ای ز بوی تو - حسین منزوی


با جرعه ای ز بوی تو از خویش میروم ...


"حسین منزوی"


از پیراهنت - حسین منزوی

از پیراهنت

دستمالی می خواهم

که زخم عمیقم را ببندم *

و از دهانت بوسه ای

که جهانم را تازه کنم.

 

"حسین منزوی"


*: در برخی منابع "زخم عتیقم" هم گفته اند.


کنون پرنده ی تو - حسین منزوی

کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ

به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز

 

چنان به دام عزیز تو بسته است دلم

که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز

 

"حسین منزوی"


حسین منزوی

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

-------------------------------------------------------------

 

ادامه مطلب ...

شب است و ره گم کرده ام - حسین منزوی

شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی

مرا به خود دلالت کن ،ای خانه ی چراغانی!

 

مرا ببین کز خستگی، وز شکوه شکستگی

آینه ای گرفته ام، پیش رویت از پیشانی

 

"حسین منزوی"

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

------------------------------------------------ 
ادامه مطلب ...

اگر هنوز من آواز آخرین توام - حسین منزوی

اگر هنوز من آواز آخرین توام

بخوان مرا و مخوان جز مرا

که می میرم.

 

"حسین منزوی"

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

---------------------------------------

ادامه مطلب ...

مرا آتش صدا کن - حسین منزوی

مرا آتش صدا کن

تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صدا ده

تا ببارم بر عطشهایت

خیالی، وعده ای، وهمی،
امیدی،مژده ای،ی ادی!
به هر نامه که خوش داری،
تو بارم ده به دنیایت...

"حسین منزوی"

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

   ادامه مطلب ...

مثل باران بهاری - حسین منزوی

مثل باران بهاری

که نمی گوید کی،
بی خبر در بزن و

سرزده از راه برس...

"حسین منزوی"

عطر تو تراود مگر از بسترم امشب

عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب

کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب

 

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی

از شب بِسِتانم، به سحر بِسپُرم امشب.

 

"زنده یاد حسین منزوی"

 

-----------------------------

 

متن کامل شعر:

 

عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب

کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب

 

چون تشنه پس از وصلتِ دریا و چه کوتاه

از هر شبِ دیگر تک و تنهاترم امشب

 

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی

از شب بِسِتانم، به سحر بِسپُرم امشب

 

این گونه مضاعف شده ظلمت که من ای دوست

از دولتِ یادِ تو شبی دیگرم امشب

 

ای کاش پَری وار فرود آیی از آفاق

یا آن که دهد سِحرِ تو بال و پرم امشب

 

تا پیش تر از آن که شوم سنگ در این شب

رختِ خود از این مهلکه بیرون برم امشب

 

اشکت چه شد ای چشم! که آن برقِ شهابی

شعری شده آتش زده در دفترم امشب

 

"زنده یاد حسین منزوی"

به فراقم از تو زخم است-حسین منزوی

به فراقم از تو زخم است و

به وصلم از تو مرهم

که چو دردم از تو آید

ز تو نیز چاره باید.

 

"حسین منزوی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del


دیری است دلم در به در و خانه به خانه

دیری است دلم در به در و خانه به خانه

تا کی، به که یابد ز تو ای عشق نشانه

 

دانی که چه ئی از پس این در به دری ها؟

خواب سحری در پی کابوس شبانه

 

از خون دلم بر ورق جان کلماتی است

پیکی که دلم سوی تو کرده است روانه

 

با شور تو، خون می زند از سینه برونم

چون ساقه که بشکافدش از پوست، جوانه

 

خواهم که چو ققنوس بسوزم به لهیبت

چون میکشی ای آتش خوش سوز زبانه

 

تا بگذرم از صافی بی غشّ، تو خوش باد

بیگانه شدن از همگان جز تو یگانه

 

من دانم و تو، ای زده قُفلی به دهانم !

آن قصّه که ز اغیار شنیدیّ و زما نه

 

بارت که فلک نیز نیارست کشیدن

من می برم ای عشق سبک بار به خانه.

 

"حسین منزوی"


یاد تو می وزد

یاد تو می وزد

ولی

بی‌خبرم

ز جای تو ...

 

"حسین منزوی"

--------------------------------------------

 

متن کامل شعر:

 

یاد تو می وزد ولی، بی خبرم ز جای تو

کز همه سوی می رسد، نکهت آشنای تو

 

غنچه طرف فزون کند، جامه ز تن برون کند

سر بکشد نسیم اگر، جرعه ای از هوای تو

 

عمر منی به مختصر، چون که ز من نبود اثر

زنده نمی شدم اگر، از دم جان فزای تو

 

گرچه تو دوری از برم، همره خویش می برم

شب همه شب به بسترم، یاد تو را به جای تو

 

با تو به اوج می رسد، معنی دوست داشتن

سوی کمال می رود، عشق به اقتفای تو *

 

عشق اگر نمی درد، پرده ی حایل از خِرد

عقل چگونه می برد، پی به لطیفه های تو؟

 

خواجه که وام می دهد، لطف تمام می دهد

حسن ختام می دهد، شعر مرا را برای تو :

 

«خاک درت بهشت من، مهر رُخت سرشت من

عشق تو سرنوشت من، راحت من، رضای تو»

 

"حسین منزوی"

-------------------------------------------

 

* اقتفا: اقتدا، پیروی، تبعیت، متابعت

مرا به بوی خوشت

مرا به بوی خوشت

جان ببخش و زنده بدار

که از تو چیزی از این بیشتر

نمی خواهم.

 

"حسین منزوی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

 

در اشتیاق تو

در اشتیاقت کسی نیست از من به تو آشناتر

سوی کدامین غریبه زین آشنا می‌گریزی؟

 

"حسین منزوی"

 

ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش

ز تمام بودنی ها

"تو" همین از آن من باش

که به غیر با "تو" بودن

دلم آرزو ندارد!

 

"حسین منزوى"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

--------------------------------------------

 

متن کامل شعر:

 

چه شب بدی است امشب، که ستاره سو ندارد

گل کاغذی است شب بو، که بهار و بو ندارد

  

چه شده است ماه ما را، که خلاف آن شب، امشب

ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟

 

به هوای مهربانی، ز تو کرده روی و هرگز

به عتاب و مهربانی، دلم از تو خبر ندارد

 

ز کرشمه ی زلالت، ره منزلی نشان ده

به کسی که بی تو راهی، سوی هیچ سو ندارد

 

دل من اگر تو جامش، ندهی ز مهر، چاره

به جز آن که سنگ کوبد، به سر سبو ندارد

 

به کسی که با تو هر شب، همه شوق گفت و گو بود

چه رسیده است کامشب، سر گفت و گو ندارد

 

چه نوازد و چه سازد، به جز از نوای گریه

نی خسته یی که جز بغض تو در گلو ندارد

 

ره زندگی نشان ده، به کسی که مرده در من

که حیات بی تو راهی، به حریم او ندارد

 

ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش

که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد.

 

"حسین منزوى"


به دل هوای تو دارم

به دل هوای تو دارم و بر و دوشت

که تا سپیده دم امشب کشم در آغوشت


چنان نسیم که گلبرگ ها ز گل بکند

برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت


گهی کشم به برت تنگ و دست در کمرت

گهی نهم سر پر شور بر سر دوشت


چه گوشواره ای از بوسه های من خوش تر

که دانه دانه نشیند به لاله ی گوشت


گریز و گم شدن ماهیان بوسه ی من

خوش است در خزه مخمل بنا گوشت


ترنمی است در آوازهای پایانی

که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت


چو میرسیم به آن لحظه های پایانی

جهان و هر چه در آن می شود فراموشت


چه آشناست در آن گفت وگوی راز و نیاز

نگاه من با زبان نـگاه خاموشت.


"حسین منزوی"


دور از تو چنانم ...

دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل های غریبانه نگنجد

 

در چشم منت باد تماشا که جز اینجا
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد


"حسین منزوی"


برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del


(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...

در بند تو

هر دیده که بینم به تو می سنجم و زشت است

چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش!

 

دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد

ترسد که کنی روزی از این بند رهایش

 

"حسین منزوی"


گستردگی سینه ات آفاق فلق هاست

گستردگی سینه ات آفاق فلق هاست

مرغی‌ست لبم، پر زده اکنون به هوایش


آغوش تو ای دوست دَرِ باغ بهشت است

یک شب بدرآی از خود و بر من بگشایش.

 

"حسین منزوی"


مشقم کن

مشقم کن
وقتی که عشق را زیبا بنویسی
فرقی نمی‌کند که قلم
از ساقه‌های نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر ...

"حسین منزوی"