کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کمی با من بنشین

کمی با من بنشین

تا در آن نقشه جغرافیایی عشق، تجدید نظر کنیم

بنشین تا ببینیم

تا کجاها مرز چشمان توست

تا کجاها مرز غم های من

کمی با من بنشین

تا بر سر شیوه ای از عشق

به توافق برسیم ...

 

"نزار قبانی"

-----------------------------------------------------------


دفتر عشق:

شرمسار دستان توام

وقتی به جای دستان من قلم در دست می گیری

تا بگویی دلتنگی .

"از: فرید"

سیبی هستی آویزان

سیبی هستی آویزان
از شاخه‌ای در آسمان
باور کن
عابد نیستم
عاشقی ناگزیرم
که چنین دست‌هایم را
به چیدن تو
بلند کرده‌ام .

"ابوالقاسم تقوایی"

-------------------------------------------------------


دفتر عشق:

خدا
اول از همه
چشمان تو را آفرید
بعد بنده ها را
و این
بهانه‌ی خوبی است
برای تماشای خدا و
شکر نگاهت...

"منبع: نت"

آسان است برای من

آسان است برای من
که خیابان ها را تا کنم
و در چمدانی بگذارم که صدای باران را به جز تو کسی نشنود
آسان است به درخت انار بگویم انارش را خود به خانه ی من آورد
آسان است آفتاب را سه شبانه روز بی آب و دانه رها کنم
و روز ضعیف شده را ببینم که عصا زنان از آسمان خزر بالا می رود
آسان است یک چهچه گنجشک را ببافم

و پیراهن خوابت کنم

آسان است برای من که به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه ی اولش برگردد
برای من آسان است به نرمی آبها سخن بگویم
و دل صخره را بشکافم
آسان است ناممکن ها را ممکن شوم
و زمین در گوشم بگوید: "بس کن رفیق"
اما
آسان نیست که معنی مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی آری گفته ای ...


"شمس لنگرودی"

-----------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

آغوش تو که باشد،

-مهربانی اش را می گویم-
زمستان را هم به سُخره می گیرم
بی هیچ ترس و تردیدی
از اینهمه سرمایی

که حتی نفس در سینه می خشکاند!

"منبع: نت"

جهان چیزی شبیه موهای توست

جهان چیزی شبیه موهای توست،

سیاه و سرکش و پیچیده

خیال کن چه بی‌بختم من!

که به نسیمی حتی

جهانم آشوب می‌شود...

 

"کامران رسول زاده"


برگرفته از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»

-----------------------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

چیز دیگری نمی خواهم.
شاید فقط سهمم را!
از آغوش تو ...
که روزها به جنونم می کشد
شب‌ ها شاعر…!

"منبع: نت"

جهان

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده‌اند،
چون من که آفریده‌ام از عشق
جهانی برای تو !

"زنده یاد حسین پناهی"

----------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

هیزم شکن تبر می زد بر تنه‌ی درخت
درخت از مرگ و از افتادن نمی‌ترسید
نگرانی‌اش از این بود که
آن پرنده‌ای که سال‌ها پیش کوچ کرده بود
روزی باز گردد و جایی برای استراحت نداشته باشد
!
"منبع: نت"

تو می روی و من ...

تو می روی و من
به سقوط هواپیما فکر می کنم
به زمین گرم
که جایی ست میان بازوهای من
سرزمینی
که جز تو
هیچکس در آن زنده نمی ماند

"منیره حسینی"

-------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

بهار
یکی از آن هزاران بهانه‌
برای آمدنت است
که من بیهوده به آن دل بسته‌ام!

منبع: نت


+ با گذاشتن تعداد زیاد پست در یک روز چندان موافق نیستم. اما اینروزها تعداد شعرهای در صف انتظار که از قبل کنار گذاشتم اونقدر زیاد شده که چاره ای ندارم جز اینکه هر روز چند شعر رو پست کنم. مثل امروز که رکورد زدم و 10 شعر جدید پست کردم!

سعی ام بر اینه که از تعداد شعرهای در صف انتظار کم کنم تا به روز باشم. در حال حاضر گاهی شعری رو پست میکنم که شاید چند هفته یا حتی چند ماه پیش خوندم!

امید که افزایش کمیت از کیفیت کم نکند! :)

و سپاس از همراهی همیشگی‌ شما خوبان

عبور تو در کوچه ها

دیروز
عبور تو در کوچه ها وزید
و هنوز،
دهان پنجره ها باز مانده است

"
ابوالفضل پاشا"

---------------------------------------------------------

دفتر عشق:

آدم ها را گاهی باید رها کرد بروند... اسارت از یادشان می برد مهربانیت را .

منبع: نت


بوی تن تو

بوی شکوفه‌های گیلاس
انبه‌های طلایی
خاک باران خورده
و بوی تن تو...
با این‌ها می‌توان چهار فصل زندگی کرد.


"صنم غزالی"

--------------------------------------------------------


دفتر عشق:

بــــوی مهربانـــی می آیـــد ...
کجا ایستاده ای؟!
در مسـیر بــــاد؟

"منبع: نت"

می خواهم گوش باد را بگیرم

می خواهم

گوش باد را بگیرم

که این همه دور موهایت نپیچد

و با زندگی ام بازی نکند!

تو هم کاری بکن

مثلا دکمه پیراهنت را ببند

مثلا دامنت را جمع کن

و فکر کن پیاده رو خیس است.

 

"غلامرضا بروسان"

-------------------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

من آنقدر با تو بوده ام

که از بودن کنار دیگران سردم می شود!

"پل الوار "

 

همه ی این ها برای توست

همه ی این ها برای توست

تا لبخندی بزنی
و من
آرام بگیرم

ساز دست هایم را کوک کرده ام
تو را می شناسند
مگر می شود
خاطره باشد و تو نباشی .. ؟

کافی ست
نه با چشم
با دل ات
من را بخوانی.

"سید محمد مرکبیان"

---------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

من از اوج سکوت تو بیم دارم. از آن لحظه های خیس گرم و خاکستری. من از زیباترین پیش آمد این روزها که ماندن است بیم دارم. مرا در بر بگیر و فریاد بزن. صحنه های تاریک ذهنم به هوش سیاه و مصنوعی من لبخند می زند. آن هنگامه ی تاریک و گرم چه آسان و چه آسوده می لغزی در تنم و صدای آه بلندی که می گوید وقت تنگ است و فریادت در آن عصر خاکستری، زمزمه وار در گوشم می چرخد هنوز.

"منبع: نت"


تو هرگز به آغوش من باز نمی گردی

نه

نباید تو را به انزوای اتاق

به رنج ِ شعر

به فصل سردِ سینه ام بخوانم...

تو یکبار برای همیشه

به مُهره سیاهِ نگاهت

تمامِ مُهره های حواسِ من را بُردی...

 

نه

تو را نباید بخوانم

نباید...

تو هرگز به آغوش من باز نمی گردی

این سطر اول همه شعرهایی ست که نانوشته می مانند.

 

"سید محمد مرکبیان"

------------------------------------------------------

 



برگرفته از وبسایت شاعر:

مینیمال‌هایی برای زندگی

http://mohamad.persianblog.ir

---------------------------------------------------------


دفتر عشق:

آبی یعنی آرامش...

کاش سقف خانه‌ی کوچکمان آبی بود..

اگر بود.. انتظار رنگ دیگری داشت:... رنگ آرامش.

منبع: پیرو

بی تو هم می شود زندگی کرد

بی تو هم می شود زندگی کرد
قدم زد،

چای خورد،

فیلم دید،

سفر رفت؛ ...

فقط
بی تو 

نمی شود به خواب رفت!

 

"رضا کاظمی"

-------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

کلافه کرده ای مرا...
چرا همیشه لبخندهایت از شعرهای من زیباتر است!؟

"منبع: نت"

-----------------------------------------------------------


+ دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه‌ی نارنج می شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند.

نشسته‌ای توی قلبم

نشسته‌ای توی قلبم

مثلِ تیرِ چندپر!
نه می‌شود درَت آورد
نه گذاشت که بمانی.

"رضا کاظمی"

----------------------------------------------

 

دفتر عشق:

من فکر می کنم در غیاب تو

همه‌ی خانه‌های جهان خالی‌ست

همه‌ی پنجره‌ها بسته است

وقتی که تو نیستی

من هم

تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین‌ام !

"منبع: نت"

زمان غارتگر

هر ثانیه می‌گذرد

چیزی از تو را با خود می‌برد
زمان غارتگر غریبی است
همه جیز را بی اجازه می‌برد
و تنها یک چیز را
همیشه فراموش می‌کند:
حس «دوست داشتن» تو را ...


""

----------------------------------------------------------


زندگی نامه آنتوان دو سنت‌اگزوپری:

آنتوان دو سنت‌اگزوپری (به فرانسوی: Antoine de Saint-Exupéry) ‏ (۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ - ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴) نویسنده و خلبان اهل فرانسه بود. 

(در ادامه مطلب بیشتر بخوانید)


+ دانلود کتاب شازده کوچولو (ترجمه احمد شاملو)

ادامه مطلب ...

هوا را از من بگیر، خنده ات را نه

نان را از من بگیر، اگر می خواهی،

هوا را از من بگیر، اما

خنده ات را نه.

گل سرخ را از من مگیر

سوسنی را که می کاری،

آبی را که به ناگاه

در شادی تو سرریز می کند،

موجی ناگهانی از نقره را

که در تو می زاید.

از پس نبردی سخت باز می گردم

با چشمانی خسته

که دنیا را دیده است

بی هیچ دگرگونی،

اما خنده ات که رها می شود

و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید

تمامی درهای زندگی را

به رویم می گشاید.

عشق من، خنده ی تو

در تاریک ترین لحظه ها می شکفد

و اگر دیدی به ناگاه

خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست،

بخند، زیرا خنده ی تو

برای دستان من

شمشیری است آخته.

خنده ی تو، در پائیز

در کناره ی دریا

موج کف آلوده اش را

باید برفرازد،

و در بهاران، عشق من،

خنده ات را می خواهم

چون گلی که در انتظارش بودم،

گل آبی، گل سرخٍ

کشورم که مرا می خواند.

بخند بر شب

بر روز، بر ماه،

بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،

بر این پسربچه ی کم رو

که دوستت دارد،

اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،

آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند،

نان را، هوا را،

روشنی را، بهار را،

از من بگیر

اما خنده ات را هرگز

تا چشم از دنیا نبندم.

 

"پابلو نرودا"

--------------------------------------------------------------------

دفتر عشق:

میدونی "بـــهـشــت " کجاست؟ یه فضای چند وجب در چند وجب بین بازوهای کسی که دوستش داری.

 

تنها چشمان تو اَند که وقت را میسازند

در ژنو
از ساعتهایشان
به شگفت نمی آمدم
- هرچند از الماس گران بودند -
و از شعاری که میگفت:
ما زمان را میسازیم.
دلبرم!
ساعت سازان چه میدانند
این تنها
چشمان تو اَند
که وقت را میسازند
و طرحِ زمان را میریزند.

پس از آنکه دلبرم شدی
مردم میگفتند:
سال هزار پیش از چشمانش
و قرن دهم بعد از چشمانش.

مهم نیست بدانم
ساعت چند است؛
در نیویورک
یا توکیو
یا تایلند
یا تاشکند
یا جزایر قناری
که وقتی با تو باشم
زمان از میان میخیزد
و خاک من
با دمای استوای تو
در هم میامیزد.

نمیخواهم بدانم
زاد روزت را
زادگاهت را
کودکیهایت
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله ی گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.

ساعتهای گرانی
که پیش از عشق تو خریده بودم
از کار افتاده اند
و اینک
جز عشق تو
ساعتی به دستم نیست.


"نزار قبانی"

--------------------------------------------------------

دفتر عشق:

کمبود خواب با یک روز مرخصی حل میشود، کمبود وقت با مدیریت زمان ،سایر کمبودها نیز علاجی دارندبا کمبود دستهایت چه کنم؟

شیرین‌ترین واژه

بانوی من!
در دفتر شعرهایم
که برگ برگش در شعله می سوزد
هزاران واژه به رقص درآمده اند
یکی در جامه ای زرد
یکی در جامه ای سرخ

من در دنیا تنها و بی کس نیستم
خانواده من ...دسته ای از کلماتند
من شاعر عشقی در به درم
شاعری که همه مهتابی ها
و همه زیبارویان می شناسندش

من تعابیری در باره عشق دارم
که به خاطر هیچ مرکّبی خطور نکرده است

خورشید که پنجره هایش را گشود
لنگر کشیدم
و دریاها و دریاها را پس پشت نهادم
و در اعماق موجها
و در دل صدفها
به جستجوی واژه ای برآمدم
به سبزی ماه
تا به چشمان محبوبم پیشکش کنم

بانوی من!
در این دفتر
هزاران واژه می یابی
برخی سپید...
برخی سرخ
کبود
و زرد
با این همه، تو ای ماه سبزگون
شیرین ترین
و عظیم ترین واژه منی!


"نزار قبانی"

------------------------------------------------------

دفتر عشق:

آقـای ِ شهـردار !بـگوییـد ایـن قـدر عـوض نکـننـد رنـگ و روی ِ ایـن شـهرِ لـعنتـی را. ایـن پیـاده رو هـا ... میـدان هـا ... رنـگ و روی ِ دیـوار هـا "خـاطراتم" دارنـد از بیـن می رونـد!

نه تو می مانی و نه اندوه

نه تو می مانی،

نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

"کیوان شاهبداغی"


لینک این شعر در وبلاگ شاعر:

http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/10

----------------------------------------------------

 + این شعر با اقتباس از شعر "پاراه" سهراب سپهری سروده شده و بعضا دیده شده که در فضای مجازی، این شعر را به نام سهراب منتشر کرده‌اند!

شعر سهراب به نام "پاراه" را اینجا بخوانید

--------------------------------------------

پی نوشت 24 فروردین 1394:

بیش از سه سال است که بنده این شعر رو اینجا گذاشتم و در این مدت هر از گاهی دوستانی آمدند و خرده گرفتند که این شعر برای سهراب هست نه کس دیگر. قبلا گفتم باز هم میگم که من تمام هشت کتاب (مجموعه اشعار سهراب) رو خوندم و یادم نیست که چنین شعری دیده باشم جز شعر "پاراه" که شباهت اندکی به این شعر دارد. همین امروز یک بار دیگر در سایت رسمی سهراب هم سرچ کردم چنین شعری در سایت سهراب هم نیست!

پس اگر از دوستان کسی مدعی است که این شعر برای سهراب سپهری است، لطفا مدرک از هشت کتاب یا سایت رسمی سهراب ارائه بفرمایند تا ما هم مطلع شویم. دوستانی که علاقه مندند و جویای حقیقت، می توانند از لینک بالا این شعر را در وبلاگ آقای شاهبداغی دیده و کامنت‌ها را نیز مطالعه بفرمایند.

با سپاس و احترام، نیما

تقدیری در کار نیست...

امشب که برایت می‌نویسم

گریه‌ی تو
تنها موسیقی‌ست
که در رگ‌های خانه جریان دارد
و من چقدر گریه‌ات را
از چشمانت بیشتر دوست می‌دارم
که می خواهم بمیرم و هیچگاه
به چشم نبینم !
گناه ِ من نیست
زیبا زنانه گریه می‌کنی
و شاعرانه گلایه !
نگران نباش
تقدیری در کار نیست
کابوس دیده‌ایم !

"سید محمد مرکبیان"

-----------------------------------------------------------

دفتر عشق:

دلم هوای
جرعه ای سکوت و تنهایی
از پیاله‌ی دست‌هایت را کرده
دیگر از خدا هیچ نمی‌خواهم
حتی تو را...
و این بزرگترین دروغ من است عزیزم!

برف نگرانم نمی‌کند

برف نگرانم نمی‌کند

حصار یخ رنجم نمی‌دهد

زیرا پایداری می‌کنم

گاهی با شعر و 

گاهی با عشق...

که برای گرم شدن

وسیله‌ی دیگری نیست

جز آنکه 

"دوستت بدارم"


"نزار قبانی"

-----------------------------------------


دفتر عشق:

تمام ِ دنیایم 

در آغوشت خلاصه شده است ... ! 

کودکانه 

پناه می‌برم ... 

به خلاصه‌ی دنیا ! ...


"شعر از: سامان"