کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کاش لبت؛ لب خواب من بود!

موهایت را که می‌بندی

باد دلش می‌گیرد

چشمهایت را نمی‌بندی، خواب

 

وقتی می‌ایستی، زمین نمی‌چرخد

جهان بن‌بست می‌شود

وَ هیچ کس به کارش نمی‌رسد

راه رفتنَ‌ت،

بیراهه را راه می‌کند وُ

قدم زدنَ‌ت، پاییز را ناز

 

صدایت ساز را می‌رقصاند وُ

نگاه به لبانت،

بوسه را، مقدس می‌کند.

 

نگاهِ لبانت،

مرگ را زنده‌گی می‌دهد

تاریکی را خاموش می‌کند

وَ ظلمت را،

به نور تسلیم می‌کند

تفنگ را خاموش وُ

جنگ را تمام وُ

لوله هایِ توپ را

گلدانِ یاس می‌کند

 

کاش لبت؛

لبِ خواب من بود!

 

"افشین صالحی"


از کتاب: کاش جایی بود؛ که نبود / نشر مهر نوروز / چاپ اول 1394


 برگرفته از وبسایت افشین صالحی


من منتظرِ هیچ اتفاقی نیستم

من منتظر هیچ اتفاقی نیستم!
من،
منتظرِ یک روزِ معمولی‌ام
که تو را معمولی دوست داشته باشم
و تو،
خوش‌ت بیاید.

"افشین صالحی"

بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

نترس علاقه!

بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است

...

بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

به‌جای درد، به‌جای دود

به جای دود کردن درد، درد کردن دود

هم را می‌بوسیم

مگر کجای بوسه چپ است؛

کجای لب می‌لنگد که

 این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم

 و جنگ را، رو ؟!

مگر کجای آغوش به دروغ آغشته است که

پرهیز می‌کنیم وُ تخت را آغشته به دروغ!

خیابان که بد نیست

کوچه که دروغ نمی‌شود

ما هی خود را دروغ می‌کنیم وُ

نامش را گاهی شرم می‌گوییم

گاهی حیا می‌شویم وُ

گاهی، به راحتی بستنی می‌خوریم وَ به‌هم نمی‌گوییم

هلو می‌خوریم وُ حرف نمیزنیم

عجیبیم !

در خیابان هم را نمی‌بوسیم

اما سیب را هرجا گاز می‌زنیم!

بیا علاقه‌ی خوبم

می‌خواهم ببوسمت...

 

"افشین صالحی"


ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ

ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ
ﺑﯽ ﻗﺮﺍر ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮ
ﻭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ
ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭِ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ
ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭِ ﺩﺭﺧﺸﺶَ ﺕ
ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﻘﻼﯼ ﺯﯾﺴﺘﻦ ...

"ﺍﻓﺸﯿﻦ ﺻﺎﻟﺤﯽ"


افشین صالحی، نمایشگاه بیست و هشتم، اردیبهشت 1394

یک دوستت دارم...

گاهی

آدم دلش فقط

یک دوستت دارم می‌خواهد
که نمیرد!

"افشین صالحی"

-----------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

دلتنگی
عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر میکنی تمام شده
اما یک دفعه
همه ات را آتش می زند !

"ناشناس"

می‌ترسم!

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسم

می‌ترسم؛

پست‌چی عاشق‌ت شود

کبوتر برگردد

دق کند وُ دوریت را بمیرد

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسم

می‌ترسم،

شهر رفتنت را بفهمد

رود نبودنت را مراب شود وُ

خواب، شب را کابوس کند

می‌ترسم؛

در راه، به‌باد برود

بعد به‌دستِ چوپانی برسد وُ

هوایِ گوسفندانش را رها کند وُ

به هوایِ تو

گوسفند شود!

می‌ترسم؛

جاده راه نرود

بن بست شود

خانه خر شود وُ

در، به لنگه بچرخد وُ لج کند وُ

تو نیستی را.. زنگ بزند

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسم

می‌ترسم!

می‌ترسم باز عاشقت شوم...

 

"افشین صالحی"

وقتی می‌آمدی

دلم می‌خواست

وقتی می‌آمدی خواب باشی

بعد من درچشم‌های تو نگاه می‌کردم وُ

خودم را می‌دیدم

 

می‌خواستم وقتی بیایی

هوا خوب باشد

شب اگر بود ماه داشته باشد

_آن‌هم قشنگ

وَ روز اگر بود، روزیش  هم، همراهِ خودش بود وُ

آفتابَ‌ش ناز تابیده بود

 

وقتی می‌آمدی دلم می‌خواست

بهار شده باشد

یا پاییز یا زمستان یا..

هرچی!

 

وقتی می‌آمدی

دلم می‌خواست

بیایی.

 

"افشین صالحی"

عاشق که می‌شوی

عاشق که می‌شوی

قشنگ می‌شوی!

قشگ مثلِ روزهایِ آفتابی

روزهایی که آفتاب می‌آید و هوا برایِ دیدن

داغ می‌شود

قشنگ مثل وقتی که‌می‌گویی؛

گرمم است! بیا بریم طرفِ جایی

کنارِ چشمه‌ای، لبِ دریایی

 

قشنگ مثلِ رفتن‌هایِ زیر یک درخت

دراز به دراز شدن وُ

روبه آسمان

به‌هم نگاه کردن

قشنگ! نه مثل وقتی که تو را در ابری سوار ‌ببینم وُ

بگویم:

هوی! کجا؟

بخدا من تو را قشنگ دوست دارم

 

قشنگ مثلِ وقتی که باد بگیرد وُ

ابر برگردد

باران شود

 وَ من چترِ تو باشم.

 عاشق که می‌شوی؛

تو

خیلی قشنگ می‌شوی

 

"افشین صالحی"

 

برگرفته از وبلاگ آقای افشین صالحی

http://havaliye-aram.blogfa.com/



پیشنهاد موزیک:

این هم یکی از آهنگ‌های قشنگ و معروف زنده یاد پاشایی که حتما معرف حضور همه هست.

برای اونهایی که احیانا این آهنگ رو ندارن:

دانلود آهنگ زیبای "یکی هست" با صدای مرتضی پاشایی

تو را ببینم، چه‌قدر کار دارم

تو را ببینم؛

می‌بوسم

نوازشت می‌کنم

برایِ تو خواب تعریف می‌کنم

 

تو را ببینم،

بغل می‌کنم

تمام رویاهایم را می‌بینم

و به تمام آرزوهایم می‌رسم

 

تو را ببینم

خوب می‌شوم، آقا می‌شوم

به تو سلام می‌دهم

نماز می‌خوانم

وَ تو را شکر می‌کنم

 

تو را ببینم خیلی دوستت دارم

آخ! تو را ببینم،

چه‌قدر کار دارم.

 

"افشین صالحی"


از کتاب: کتاب کاش جایی بود که نبود


من سال‌هاست به دوست داشتن تو آرامم

آرامم!
دارم به‌خیالِ تو راه می‌روم
به‌حالِ تو قدم می‌زنم

آرامم!...
دارم برایِ تو چای می‌ریزم
کم رنگ وُ
استکان باریک
پر رنگ وُ
شکسته قلم

آرامم!
دارم برایِ تو خواب می‌بینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشم‌هایِ قشنگِ تو!
صدایِ جانَ‌م گفتنِ تووُ
برایِ تو مُردنِ،
من!

آرامم،
به‌خوابی پراز خیلی دوستت دارم!
پر از کجا بودی
پر از سلام، دلم برایِ تو تنگ شده است
دارم برایِ تو خواب می‌بینم


آرامم!
کنارِ تو حرف می‌زنم
چای می‌ریزم
تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ
لبت را می‌بوسم
دستت را می‌گیرم و به‌سمتِ پاییز قدم می‌زنم وُ
دل، به‌دریا می‌زنم

وَ به تو سلام می‌کنم
سلام علاقه‌یِ خوبم
علاقه‌ جانِ من
من به خیالِ تو
آرامم.

می‌دانی؛
من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم.

از: افشین صالحی

 



وبلاگ آقای افشین صالحی

http://havaliye-aram.blogfa.com/