-
دلدادگی ...
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 08:06
چیزی در تو مرا به دلدادگی می برد آن سان که گل ها با کمند عطرها پروانه ها را به دام می کشند چیزی در تو مرا به احساس عاشقانه می برد آن سان که برکه ها ترانۀ رنگین کمان ها را با لحن لالائی برای ماه می خوانند چیزی در تو مرا به جاهائی می برد که هرگز نرفته ام به سلام اوّلین گل سرخ به حضور سبز دستانت به آغوش اوّلین شب عشق که...
-
وقتی که تو نیستی
چهارشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1393 08:45
وقتی که تو نیستی من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را گریه می کنم فنجانی قهوه در سایه های پسین، عاشق شدن در دی ماه مردن به وقتِ شهریور وقتی که تو نیستی هزار کودک گمشده در نهان من لای لای مادرانه تو را می طلبند. ... "سید علی صالحی" برگرفته از کتاب: گزینه اشعار سیدعلی صالحی / نشر مروارید / چاپ هشتم، 1392 + دیروز...
-
دوستت دارم
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 07:45
بهار... از نامه های عاشقانه ی من و تو شکل می گیرد... * «دوستت دارم» و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم. "نزار قبانی"
-
تنها آرزوی من
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 07:44
مجال ستایش موهایت ندارم . باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم دیگر عاشقان تو را به چشم دیگر می طلبند اما، تنها آرزوی من آرایش موهای توست . "پابلو نرودا"
-
عطش کهنه ی من باز به آبی نرسید
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 07:38
عطش کهنه ی من باز به آبی نرسید داد این مردم خسته به جوابی نرسید همه جا شکل گناه است در آیینه ی روز باور ساده ام حتی به سرابی نرسید داغ ها پشت سر هم ، رو به تقدیر زمان دل بسوزاند و بجز فکر خرابی نرسید آه… از این همه تکرار، دلم مرد چرا زین همه زیستنم لحظه ی نابی نرسید . " هادی جعفری " + تولدت مبارک هادی عزیز
-
عاشقانه...
دوشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1393 08:09
بگذار با تو نجوا کنم و بدون آنکه سکوت ثانیه ها را بشکنم روی شانه های مهربان تو گریه کنم. چشم در چشم عکس نازنینت که می شوم سوزش قلبم را حس می کنم ... اما ... دلم نمی خواهد از آرامش توی نگاهت چشم بردارم ... احساس می کنم به جای عکست رو به رویم نشسته ای و خیره شده ای به م ن... در خیالم، با تو و چشمانت حرف می زنم! با تو...
-
گویند بهشت و حور و کوثر باشد
دوشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1393 07:37
گویند بهشت و حور و کوثر باشد جوی می و شیر و شهد و شکر باشد پر کن قدحِ باده و بر دستم نِه نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد "خیام"
-
رقاصه
دوشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1393 07:25
... درود بر دست های تو باد آنگاه که پر می کشند به سوی من که سپیدی شان آوازم و بوسه هاشان حیات من است. پاهایت رودی از تداوم چونان رقاصه ای که با جاروبی می آویزد. امروز در رگ هایم خون تو جاری است جریانی لطیف ساده و ابدی. "پابلو نرودا"
-
چهل نامه کوتاه به همسرم (4)
یکشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1393 14:24
عزیز من! باور کن که هیچ چیز به قدر صدای خنده ی آرام و شادمانه ی تو، بر قدرت کارکردن و سرسختانه کار کردن من نمی افزاید، و هیچ چیز همچون افسردگی و در خود فروریختگی تو مرا تحلیل نمی برد، ضعیف نمی کند، و از پا نمی اندازد. ... این بزرگترین و پردوام ترین خواهش من از توست: مگذار غم، سراسر سرزمین روحت را به تصرف خویش در آورد...
-
کارگر
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 08:24
پدرم کارگر بود مرد با ایمانی که هر بار نماز می خواند خدا از دست هایش خجالت می کشید ! "سابیر هاکا" برگرفته از کتاب: می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم ----------------------------------------------------- سابیر هاکا، شاعر کارگران، متولد 1 خرداد 1365، کرمانشاه وبلاگ شاعر: http://www.sabeerhaka.blogfa.com /...
-
انگار یکی از آخرین تلفن ها بود!
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 08:18
گفتی: سالهای سرسبزی ِ صنوبر را، فدای فصل ِ سرد ِ فاصله مان نکن ! من سکوت کردم ! گفتی: یک پلک نزده، پرنده ی پندارم از بام ِ خیال تو خواهد پرید ! من سکوت کردم ! گفتی: هیچ ستاره ای، دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم نخواهد شد ! من سکوت کردم ! گفتی: دوری ِ دستها و همکناری ِ دلها، تنها راه ِ رها شدن است ! من سکوت...
-
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 08:16
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایاب ترین مرجان ها تپش تبزده نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم هیچکس...
-
خستهتر از پروانه
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 09:04
خستهتر از پروانه سالهاست گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچهی خویش پر می زنم وُ هنوز غربت تلخ همیشه را، مزه می کنم. من خسته ام و هیچ حاجتی به تأیید هیچ پروانه ای نیست کافی ست دگمهی پیراهنِ پریروزم را باز کنی تا پاره پاره هایِ عریانِ عمرِ هزار پروانه را، به سوگ بنشینی . من خیسِ خستگی ام بیا شانه هایت را بالش خیلِ خستگی هایم کن...
-
ساقی
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 08:47
ساقیا دیوانه ام کن با می و جام و سبو لب به لب کن کاسه ام را، زین سبب چیزی مگو خواهم این دیوانگی، ما را ز حدش بگذرد گر میسر نیست، بگذر از من و زین گفتگو از بدِ اوضاعِ عالم جان به لب آمد مرا چاره کن گر می توانی باده ام ده با سبو درد بی درمان دل هر لحظه افزون می شود بهر درمانش طبیبی حاذق و جانانه کو بیند هر کس، می دهد ما...
-
الهام
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 08:56
نه گلی به نامت هست نه خیابان و نه حتا شش دانگ خانه ای سبز با بهارخوابی که در آن نوزادت را به آغوش بگیری وُ من چشم بر ندارم از این همه زیبایی ات سطری شعری به نام کوچک تو هرگز نسرودم ، اما تمام این کلمات برای شاعری است که ضربان قلبش از پلک زدن های تو الهام می گیرد. "سینا علیمحمدی"...
-
باران
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 08:24
باران؛ کاش تو یارم بودی با تو هوایم همیشه بهاریست... "سحر دوستی" 7 اردیبهشت 93 برای دانلود عکس در سایز واقعی بر روی آن کلیک کنید.
-
عطر تو ...
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 14:05
با عطر تو در یک اتاق تنها ماندهام این عذاب را نمیتوانی تصور کنی . " ایلهان برک " ---------------------------------------------- (شاعر اهل ترکیه، 1918-2008) + با تشکر از خانم مهتاب
-
جای خالی آغوشت
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 14:04
قلب اول می شکند بعد می گیرد و درست لحظه ای که می ایستد جای خالی آغوش ات بیشتر از همیشه درد می کند! "سینا علیمحمدی" وبلاگ شاعر: www.parehkhat.blogfa.com
-
تنها چیزی که خدا خلق کرد
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 14:03
خنده های تو تنها چیزی ست که خدا با دست هایش خلق کرد ! زمین و کهکشان و کوه ها دایناسورها و دریاها و تمام مردم خود به خود پیدا شدند ! "مهدیه لطیفی" 25 مرداد 1390
-
حوض کوثر
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 12:44
بیا ساقی که من می سوزم از غم شرابی ده مرا زان کوزه کم کم لبالب کن ز می پیمانه ام را بنوشم ساقیا من هم دمادم بشوید روحِ غم بگرفته ام را نیابد ره به جسم و جانِ من غم چنان مستم کند دیگر ندانم گدا هستم یا که پادشاهی در عالم ببارد از بصیرم گوهر ناب نشیند بر رخ زردم چو شبنم مرا بنشان کنار حوض کوثر نباشد حاجتم دیگر به زمزم...
-
همین که هستی...
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 08:59
همین که هستی همین که لابلای کلماتم نَفَس می کشی راه می روی در آغوشم می گیری همین که پناه ِ واژه هایم شده ای همین که سایه ات هست همین که کلماتم از بی "تو"یی یتیم نشده اند کافیست برای یک عمر آرامش؛ باش حتی همین قدر دور حتی همین قدر دست نیافتنی ... شاعر: ناشناس!
-
اشاره
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 07:57
به همین گونه شعر مینویسم مدادم را در دستم میگیرم و مینویسم باران. دیگر پروانه و باد خود میدانند پاییز است یا بهار من تنها گاهگاهی خورشیدی از گوشهی چشمم به جانبشان میفرستم و اگر توفانی برخیزد و آبها و برگهای سیاه را با خود ببرد، با من نیست به همانگونه که اکنون گل سرخی بر یقهی پیراهنتان روییدهست. "شمس...
-
چشمان تو ...
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 12:42
چشمان تو معنای تمام جمله های ناتمامی ست که عاشقان جهان دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند ... کاش می توانستم ای کاش خودم را در چشم های تو حلق آویز کنم ! "عباس معروفی"
-
روزی که برای اولین بار
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 12:42
روزی که برای اولین بار تو را خواهم بوسید یادت باشد کارِ ناتمامی نداشته باشی یادت باشد حرفهای آخرت را به خودت و همه گفته باشی فکرِ برگشتن به روزهای قبل از بوسیدنم را از سرت بیرون کن تو در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری که شباهتی به خیابان های شهر ندارد با تردید بی تردید کم می آوری... " افشین یداللهی "
-
تو را گم می کنم هر روز...
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 12:40
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند، آنگاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشاییست پیچ و تاب آتش، آه خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا چگونه با جنون خود مدارا می کنم...
-
آب ها همه از تو زنده اند
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 09:01
"سید علی صالحی" (دست خط استاد) بخشی از شعر بلند "دعای زنی در راه... که تنها می رفت" ------------------------------------------------------- ریرا ، آبها همه از تو زندهاند آدمیان همه از تو زندهاند علف همه از تو سبز آسمان همه از تو آبیِ عجیب ! پس کی خواهی آمد!؟ من خستهام... "سید علی...
-
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 07:45
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم همه دانند...
-
قشنگ ترین آرزو
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 07:55
قشنگ ترین آرزویم در دستهایم گنجشک کوچکی می شود که لاجرم پرش می دهم ! " فخری برزنده " از کتاب: «گنجشکی که لانه کرده در گلوی من» / 1380 + فرخنده ولادت فاطمه زهرا و روز زن بر تمامی زنان مهربان سرزمینم مبارک باد.
-
پرواز را به خاطر بسپار...
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 07:52
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست . "فروغ فرخزاد" از مجموعه: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ...
-
جغد دهشت
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 07:51
بر دیوار اتاق خوابت میخ میکوبی به جای آویختن عکسم، خودم را بر دیوار میآویزی آیا این همان چیزی است که انسان با عشق ما را بدان فرا میخوانَد؟ چگونه از پرواز شب آزادی و اسرار آویخته در بالهایم شانه خالی کنم در حالی که بالهایم به غبار سایهها آغشته است تا به صورت مومیایی درآیم؟ آیا این همان چیزی است که زنان عاشق مدعی...