-
پرچم
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 11:01
پیراهنت در باد تکان میخورد این تنها پرچمیست که دوستش دارم . "گروس عبدالملکیان" از کتاب: سطرها در تاریکی جا عوض میکنند
-
گناه قشنگ من
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 11:00
-
دستان تو
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 10:59
دستان تو چونان دستان عذراست دستانی که سنبله ها را میان انبوه دست های دهقانان به بار می نشاند . دستان تو رایحه اش همچو شراب های تیره گون فرسنگ های حافظه ام را طی میکند تا دوباره آغاز شوم تا دوباره در دست بگیرم شاعرانگی را . تا دوباره در تو سکنی گزینم دیوانگی را . دستان تو می آفریندو می رویاند در بطن کویر دل من نیزارهای...
-
آزادی هرگز لبخند را برای ما نیاورده است
یکشنبه 11 خردادماه سال 1393 10:32
هرگز حاضر نیستم به خاطر آزادی کشته یا زندانی شوم! آزادی همیشه ویرانگر بوده است محدودیت، چهره برخی چیزها را بزرگ می کند هیچ کس نمی فهمد من خیلی وقت ها محتاج آزادی بوده ام کوچک به اندازه دوست داشتن تو! "سابیر هاکا" برگرفته از کتاب: می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم...
-
آخرین روز زمین
یکشنبه 11 خردادماه سال 1393 10:30
اگر بکوشیم نامِ کوچک پروانه ها را به یاد آوریم شاید دندان هایمان سفید شوند. شاید گنجشک های کوچه ی تابستان بیاید و در پوست ما – این دریاچه ی صورتی – آرام شنا کند. شاید باز من از چشمانِ تو بفهمم که آسمان آبی است. ... "بهزاد خواجات" (متن کامل شعر را در ادامه مطلب بخوانید) منبع: وبسایت حمید رضا خزایی متن کامل...
-
دوستم اگر داری...
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 07:06
چون دوستم میداری و تنگ در آغوش میکشی هیجانزده تسلیم میشوم تا توفانها و هراسهایم را آرام کنم عشق من با من سخن بگو باید شبهای ناخوشایند را از فریادهای شوقمان لبریز کنیم شبهای آرام را افسون کنیم عشق من با من سخن بگو در شبی که قربانی سرنوشتهای شوم است اشباه دلهره میآفرینند و تو مگر مردهای هستی!؟ عشق من با من...
-
دلیل
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 07:04
تنها دلیلی که با خدا دوست نیستم به گذشته های دور بر می گردد اینکه خانواده شش نفری ما در اتاق کوچکی زندگی می کرد و خدا که تنها بود خانه اش از خانه ی ما بزرگ تر بود. "سابیر هاکا" برگرفته از کتاب: می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم ----------------------------------------------------------------- پی نوشت: یک نکته...
-
تو را به خاطر خواهم آورد
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 06:59
تو را به خاطر خواهم آورد چونان لرزش شن ها در باد چونان سبزناکی دستهای زیر خاک تو را به خاطر خواهم آورد چونان گرده های معلق معابد در گنگی راه چونان صلحی در میان رنگ ها و مرزها تو را به خاطر خواهم آورد چونان خمیدگی شانه های گمگشته در یاد چونان تطهیر پریچه های* همیشه پریشان در اشیانه های زنان دشت تورا به خاطر خواهم آورد...
-
تنها سرزمین من
یکشنبه 4 خردادماه سال 1393 12:19
آغوش ات تنها سرزمین من شد، نگران نباش جیبم را از بوسه هایت پر کرده ام دیگر برایم فرقی نمی کند جهنم بهشت یا میدان جنگ ! "سابیر هاکا" ----------------------------------------------- دفتر عشق: نگاه مهربانت را از من نگیر... من به معجزه نگاهت ایمان دارم.
-
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
یکشنبه 4 خردادماه سال 1393 07:41
تمام زندگی ام بر این باور بوده ام که دروغ نگویم دل هیچ انسانی را نشکنم و این را پذیرفته ام که از بین رفتن قسمتی از زندگی است. اما با این وجود از مرگ خودم می ترسم می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم! "سابیر هاکا" برگرفته از کتاب: می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم / نشر نیماژ / چاپ سوم، 1392 / صفحه 18 (برنده جایزه...
-
از تو که حرف می زنم
یکشنبه 4 خردادماه سال 1393 07:39
از تو که حرف می زنم یک جور خوبی حال من بد می شود ! "پرویز صادقی"
-
بوی نوشته ها
یکشنبه 4 خردادماه سال 1393 07:37
بعضی نوشته ها بوی بادام تلخ میدن٬ بوی عاشقانه های سالهای وبا بوی انتظارهای بی پایان و پوچی های همیشه سرشار ! بعضی نوشته ها بوی تلخی گم کردن میدن٬ تلخی گم کردن من های نیمه پنهان بعضی نوشته ها بوی خوب گلابدون های نیمه شکسته و شمع های نیمه سوخته امام زاده ها رو میدن بوی خوب زن های چادر گل گلی میدن، بوی خوب نذر و...
-
بانو
شنبه 3 خردادماه سال 1393 10:14
تو را بانو نامیدهام. بسیارند از تو بلندتر، بلندتر بسیارند از تو زلالتر، زلالتر اما بانو تویی از خیابان که میگذری نگاه کسی را به دنبال نمیکشانی کسی تاج بلورینت را نمیبیند کسی بر فرش سرخ ِ زیر پایت نگاهی نمیافکند. و زمانی که پدیدار میشوی تمامی رودخانهها به نغمه درمیآیند در تن من زنگها آسمان را میلرزانند...
-
اگر نبودم...
شنبه 3 خردادماه سال 1393 10:09
«بعد از مرگ با خدا حرف خواهم زد برای اینکه بی دلیل کشته شده ام!» اگر نبودم مرا در چیزهایی پیدا کنید که دوستشان داشتم در ماه، در شکل انار اگر ناگهان مردم به مرگ شک کنید به من و به مأمور مالیات . "زنده یاد غلامرضا بروسان" از کتاب: در آبها دری باز شد / نشر مروارید / چاپ اول، پاییز 1392 / صفحه 36
-
بی تو
شنبه 3 خردادماه سال 1393 09:13
... بی تو همه نخل های همیشه بارور همه حلقه های همیشه پر توان همه سرزمین بی سایه ام درد می کشد بی تو همه تاک های بیگانه همه نامه های عاشقانه درد می کشد بی تو همه چیز درد می کشد همه ی «عشق» همه ی «من» درد می کشد. "تمنا عباسی" از کتاب: سرزمین بی سایه / نشر نگیما / چاپ اول خرداد ماه 1389 / صفحه 50 درباره شاعر:...
-
گم شده ای
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1393 09:59
گم شده ای راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه که پیدا شوی شاید... نگرانی ام از نیمه شب است و سرما و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند ! پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن بگذار پا نخورده بماند این برف و به راه های بهتری فکر کن مثلا همین جا توی آغوش من هم* می شود گم شوی راس هر ساعتی که دلت خواست که پیدا شوی شاید....
-
با منطق رویا
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 12:40
در آغوش من خفتهای میبینم که خفتهای خدا میآید و میگوید : داری چکار میکنی؟ بهش میخندم و میگویم : دیدی باز نفهمیدی که ما دو نفریم؟ به نگاهت راضیام به صدات به بودنت آنقدر راضیام که تکههای خوشبختیام را پیدا میکنم؛ یک سنجاق سر یک دگمه یک آینه یک پنجره و یک مرد که در آغوش تو خواب تو را میبیند ... "عباس...
-
بعد از تو ...
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 08:42
بعد از تو ما مثل بنفشه ها زندگی کردیم ناچار بودیم به درخت ها فکر کنیم و زندگی کنار پنجره بود کنار آستین کتم زندگی در یک قدمی بود به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم دستم را به نرده ها گرفتم و از هیاهو دست کشیدم زانو زدم و سرم را چون دهان عطری باز کردم. "غلامرضا بروسان" از کتاب: در آبها دری باز شد / نشر...
-
نور روشنایی
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1393 15:38
بزن مطرب هوایی کن، هوایی برون کن از سرم فکر جدایی من از افلاکیانم یاریام ده بگردان تا شوم من هم سمایی بزن مطرب به آهنگ دل ما بده ما را نشان آشنایی بزن مطرب گذر ده زین بیابان دگر راهی نمانده بر رهایی بزن مطرب برقصان تا برقصم به ساز و چنگ و تار دلربایی بزن مطرب هوایی دیگرم ده نگردد بارِ دیگر، دل هوایی از این ترسم که دل...
-
هنوز در رگهای من کسی هست
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1393 11:14
مرگ تنها دری است که تا به تو فکر می کنم باز می شود هر بار بدم می آید از خانه ای که در آن نیستی و بعد به هر دری می زنم عزرائیل پشتش است و بعد طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را به کدام سقف بیاویزم و تیغ یعنی این تویی که هنوز در رگ هایم جریان داری مرگ چیزی شبیه دست های من است که حتی با ده انگشت نمی توانند یک ذره از گرمی...
-
جاودانه
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 12:14
... چشمهایت را می بوسم می دانم هیچ کس هیچ گاه در هیچ لحظه ای از آفرینش آنچه را که من در گرگ و میش نگاه تو دیدم نخواهد دید چشم هایت را می بوسم و زیر بارانی از واژه های تکراری تازه می شوم بعدها کسی دفتر شعرم را پاره می کند نام تو همه جغرافیای رنج مرا طی می کند و تو جاودانه می شوی بیهوده در انتظار منشین هرگز برای رفتنت...
-
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 10:10
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه "خیام" + 28 اردیبهشت ماه در تقویم ایرانی به نام بزرگداشت حکیم عمر خیام نامگذاری شده است. روز ملی خیام نیشابوری (شاعر، فیلسوف، ریاضی دان و ستاره شناس برجسته ایرانی) بر تمام پارسی گویان...
-
دوست داشتن آدم ها...
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1393 10:17
دوست داشتن آدم ها را می توان از توجه آنها فهمید وگرنه حرف را که همه می توانند بزنند ... "پائولو کوئیلو" ------------------------------------------------------------ + پائولو کوئیلو ( Paulo Coelho )، زاده ۲۴ اوت ۱۹۴۷، نویسنده معاصر برزیلی.
-
به زندگی دست می کشم
دوشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1393 07:19
به زندگی دست می کشم به دکمه ها، به لباس ها و تو را در تاریکی جستجو می کنم یکی یکی رویاهایم را به خاطر می آورم احساس می کنم با زندگی کنار آمده ام به خاطر تو می خواهم در سرمای زیادی بایستم سرم را از هر کجای مرگ که باشد بیرون می آورم و به تو خیره می شوم "زنده یاد غلامرضا بروسان" کتاب: در آبها دری باز شد / نشر...
-
سوگند
دوشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1393 07:08
مردم همه تو را به خدا سوگند می دهند اما برای من تو آن همیشه ای که خدا را به تو سوگند می د هم. "قیصر امین پور"
-
دلتنگی
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1393 18:56
معشوقه ی خواجه ای بوده ام شاید روزگاری در بلخ یا قونیه و یا تمام دلخوشی تاجری در ونیز . سوز صدای خنیاگر پیری بوده ام شاید در بزم پادشاهان جوان و یا تمام رویای یک سرباز رومی در چکاچک شمشیرها ی جنگ به گمانم بازرگانی از همه ی بندر ها و خلیج ها و بار اندازها عبورم داده در سینه اش زمانی به گمانم چوپانی برای همه ی بره های...
-
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1393 18:49
ناگهان چقدر زود دیر می شود !... حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی وقت رفتن است بازهم همان حکایت همیشگی ! پیش از انکه با خبر شوی لحظه ی عزیمت تو نا گزیر می شود ای... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر می شود! "قیصر امین پور"
-
شبیه پونه ها
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1393 18:39
شبیه پونه ها کناره های دلم ازدحام کرده ای و من چشمه ای که باید از تو بگذرم. "پرویز صادقی"
-
63 ترانه عاشقانه!
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1393 07:57
کتاب 63 ترانه را از نمایشگاه کتاب امسال خریدم . (انتشارات نگاه) کتابی که به گفتهی شاعر، قرار بوده در 63 سالگی او چاپ شود و به این دلیل عنوانش را گذاشته «63 ترانهی عاشقانه»، اما در 62 سالگی او به چاپ رسیده است . (چاپ اول: تابستان 1392) با اینکه ارادت و علاقه خاصی به استاد دارم، باید بگم: متاسفانه هیچ شعری که در حد و...
-
اعجاز
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 08:09
هزار سال هم بگذرد نگاهت، غافلگیرم می کند تو در هر لحظه هزار اتفاقی پاداش تمام صبوری هایم تویی که گاهی فاصله این بوسه تا آن دیدارت، آنقدر زیاد است که من باز هم دست و پایم را گم کنم و خیال کنم که اولین بار است و این تمام زیبایی عشق است بودنت برای من، معجزه نیست اما این که گاهی به موازات خواستنم، آغوش می گشایی و حضور من...