کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه


از روی تو دل کندنم آموخت زمانه

این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دیغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است

 

"هوشنگ ابتهاج"


سلسله موی دوست، حلقهٔ دام بلاست

سلسله موی دوست، حلقهٔ دام بلاست

هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

 

گر بزنندم به تیغ، در نظرش بی‌دریغ

دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست

 

گر برود جان ما در طلب وصل دوست

حیف نباشد، که دوست دوست تر از جان ماست

 

دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان

گونه زردش دلیل، نالهٔ زارش گواست

 

مایه پرهیزگار، قوت صبرست و عقل

عقل گرفتار عشق، صبر زبون هواست

 

دلشدهٔ پای بند، گردن جان در کمند

زهره گفتار نِه، کاین چه سبب وان چراست

 

مالک ملک وجود، حاکم رد و قبول

هر چه کند جور نیست، ور تو بنالی جفاست

 

تیغ برآر از نیام، زهر برافکن به جام

کز قِبَل ما قبول، وز طرف ما رضاست

 

گر بنوازی به لطف، ور بگدازی به قهر

حکم تو بر من روان، زجر تو بر من رواست

 

هر که به جور رقیب، یا به جفای حبیب

عهد فرامش کند، مدعی بی‌وفاست

 

سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست

گو همه دشنام گو، کز لب شیرین دعاست.

 

"سعدی"

 

(غزلیات / غزب شماره 47)


بوسه

ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ

ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ

ﺑﺮ ﺑﺎﺩ

ﺑﺮ ﺩﺭ

ﺑﺮ ﺧﻮﺩ

ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ

ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ

ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ

ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ

ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ

ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ ...

 

"ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ"


(برگرفته از کانال "کافه تنهایی": @kafetanhay)

 

شاخه تنها

شاخه ای تنها بودم

نه می فهمیدم

زمین چیست

نه آسمان!

 

آمدی،

مثل گنجشکی

که قرار بود

برای لحظه ای

مرا از تنهایی در آورد.

کاش نمی آمدی

کاش نمی فهمیدم.

 

بین زمین و آسمان

گیر افتاده ام...!

 

"محسن حسینخانی"

-----------------------------------------


+ دانلود دکلمه شعر "نشانی هفتم/سیدعلی صالحی" با صدای خانم "آ.رها" (شعر + دکلمه: اینجا)


فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت

که شکیب دل من دامن فریاد گرفت

 

آن که آیینه ی صبح و قدح لاله شکست

خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت

 

آه از شوخی چشم تو که خونریزِ فلک

دید این شیوه ی مردم کُشی و یاد گرفت

 

منم و شمع دل سوخته، یارب مددی

که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت

 

شعرم از ناله ی عشّاق غم انگیزتر است

داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت

 

سایه! ما کشته ی عشقیم، که این شیرین کار

مصلحت را مدد از تیشه ی فرهاد گرفت.

 

"هوشنگ ابتهاج"


سپندارمزدگان (روز عشق ایران باستان)

 

1-       سپندارمزدگان: جشن «سپندارمزدگان»(سپندارمذگان) یا «اسفندگان»، روز مهرورزی و روز زن و زمین در ایران باستان نام داشته و روز گرامی‌داشت زنان بوده است. در این روز، زنان از دست مردان هدیه می گرفتند.

 

2-       سپندارمزدگان، 29 بهمن یا 5 اسفند؟ : اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند (اسپند) ذکر کرده‌اند اما با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام (که پس از ابوریحان می‌زیست) و 31 روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی که به تقویم جلالی مشهور است، تاریخ ذکر شده به روز رسانی شده و در نتیجه 29 بهمن، به نام سپندارمزدگان نام گذاری شده است. لذا بین مردم و حتی بزرگانی که از تاریخ و تقویم مطلعند، در تاریخ دقیق این روز اختلاف نظر وجود دارد. برخی آنرا 29 بهمن و برخی دیگر 5 اسفند می دانند!

پ.ن: طبق منابع کهن و همانطور که از نام آن پیداست (اسفندگان)، این جشن به روز اسپند یعنی پنجمین روز از ماه اسفند اشاره دارد.

لذا بنظر می رسد که بزرگداشت این جشن مطابق آئین کهن در 5 اسفند ماه، منطقی‌تر باشد.

 

3-       سپندارمزدگان یا ولنتاین؟ : 14 فوریه (25 بهمن) هر سال در فرهنگ غربی به نام ولنتاین یا روز عشاق نامگذاری شده است. در ایران نیز بسیاری از جوانان این روز را بهانه ای می کنند برای گرفتن هدیه و یا قدردانی از عزیزانشان. در حالی که به فاصله چند روز آن طرف‌تر، 5 اسفند (و یا به روایتی 29 بهمن) جشن باستانی سپندارمزدگان را پیش رو داریم. شایسته است که به جای ولنتاین، روز عشق ایرانی و باستانی را گرامی داشته و ارج بگذاریم.


** پیشاپیش، سپندارمزدگان بر تمام عاشقان ایران زمین مبارک باد. **

 --------------------------------------------------------

لینک های مرتبط در همین وبلاگ:

- سپندارمزدگان، روز عشق ایرانی: اینجا

- به بهانه ولنتاین: اینجا


گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟

من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟

میان شمشاد ها و کاج ها و چهارراه ها

میان گلخانه ها و کتابخانه ها و نیمکت ها

 

من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

دستانمان را که به غارت برد؟

و عشق

کجای داستان به زمین افتاد؟

 

من پایبند گلدان های کوچک طاقچه

دیوانه ی رقص پروانه

آغشته ی شعر

آزاده ی دل بودم

پس این ابر های تو در توی در هم فشرده ی فاصله

بغضِ "ها" کردنِ کدام نفرینِ پنهانی بود؟

 

من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟

و عشق

کجای داستان به زمین افتاد؟

 

"نازنین.ی"

 

برگرفته از وبلاگ شاعر: آرامش خیال


ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش

ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش
در آینه ی اهل نظر چهره نما باش


کار دل ما بین که گره در گره افتاد
گیسو بگشا و بنشین، کارگشا باش


جامی ز لب خویش به مستان غمت بخش
گو کام دل سوخته ای چند روا باش


ای روح مسیحا نفسی درنی ما دم
در سینه یاین خالی خاموش نوا باش


چشمم چو قدح بر لب نوشت نگران است
ای ساقی سرمست شبی نیز مرا باش


مستیم و ندانیم شب از چند گذشته ست
پرکن قدحی دیگر و بی چون و چرا باش


ای دل ز سر زلف بتان کار بیاموز
با این همه زنجیر به رقص ای و رها باش


چون خال که بر کنج لب یار خوش افتاد
ای نکته تو هم در دهن دوست بجا باش


ایینه ی ما زنگ کدورت نپذیرد
ای غم به رخ سایه سرشکی ز صفا باش


تا زنده دلان داروی دل از تو بجویند
ای شعر دل انگیز همان مهرگیا باش.

 

"هوشنگ ابتهاج"


آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

که واقعیتت را از دست داده‌ام

آیا هنوز وقت آن نرسیده که

در آغوشت کشم؟

و بر آن لب‌ها، بوسه زنم

میلادِ صدای دلنشینت را؟

 

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

که بازوانم عادت کرده‌اند

سایه‌ات را در آغوش کشند

و یکدیگر را بیابند،

بی‌آن‌که گردِ تنت پیچیده‌ باشند

اگر با واقعیتِ تو که روزها و سال‌هاست

که تسخیرم کرده‌ای، روبرو شوم،

بی‌تردید به سایه‌ای بدل خواهم شد

آه! ای توازن احساسات!

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

که بی‌شک فرصتی نمانده‌ تا بیدار شوم

ایستاده می‌خوابم، تمام‌قد، رو به زندگی

رو به عشق و رو به سوی تو

تنها تو را می‌بینم

آن‌قدر در رویاهایم پیشانی و لب‌هایت را لمس کرده‌ام

که لمس واقعی‌شان، خیالی‌تر است!

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام،

با تو راه رفته‌ام، حرف زده‌ام در رویا

با سایه‌ی تو خوابیده‌ام

که دیگر از من چیزی به جا نمانده ‌است

و سایه‌ای شده‌ام

در میان اشباح و سایه‌ها

سایه‌ای که با سُرور گام می‌گذارد

بارها و بارها

روی عقربه‌ی خورشیدی ِ ساعت زندگیِ تو.

  

"روبر دسنوس"

(ترجمه سارا سمیعی)


منبع: خانه شاعران جهان

 


+ روبر دسنوس (به فرانسوی: Robert Desnos) ‏(۴ ژوئیه ۱۹۰۰- ۸ ژوئن ۱۹۴۵) شاعر سورئالیست فرانسوی بود.


کمکم کن تا پخته بازگردم

با دلتنگی ات، مرا بیتاب نکن؛ و با بیتابی ات مرا دلتنگ!تو تکیه گاه منی، تکیه گاه اگر محکم نباشد، تکیه بی معنی است. با قلبت احساس کن؛ اما با قلبت فکر نکن. بگذار کمی دیگر هم تحمل کنیم؛ همانطور که صدها سال تحمل کرده ایم. غذای نیم پخته از خام بدتر است؛ زیرا خام، فریب نمی دهد! اما نیم پخته می فریبد.

پس کمکم کن تا پخته بازگردم...

 

"نادر ابراهیمی"

(از مجموعه کتاب: آتش بدون دود / جلد اول)

بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

نترس علاقه!

بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است

...

بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

به‌جای درد، به‌جای دود

به جای دود کردن درد، درد کردن دود

هم را می‌بوسیم

مگر کجای بوسه چپ است؛

کجای لب می‌لنگد که

 این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم

 و جنگ را، رو ؟!

مگر کجای آغوش به دروغ آغشته است که

پرهیز می‌کنیم وُ تخت را آغشته به دروغ!

خیابان که بد نیست

کوچه که دروغ نمی‌شود

ما هی خود را دروغ می‌کنیم وُ

نامش را گاهی شرم می‌گوییم

گاهی حیا می‌شویم وُ

گاهی، به راحتی بستنی می‌خوریم وَ به‌هم نمی‌گوییم

هلو می‌خوریم وُ حرف نمیزنیم

عجیبیم !

در خیابان هم را نمی‌بوسیم

اما سیب را هرجا گاز می‌زنیم!

بیا علاقه‌ی خوبم

می‌خواهم ببوسمت...

 

"افشین صالحی"


از دوست داشتن

امشب از آسمان دیده ی تو

روی شعرم ستاره می بارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم جرقه می کارد

 

شعر دیوانه ی تب آلودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتش ها

 

آری آغاز، دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان، دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست.

 

از سیاهی چرا هراسیدن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب بجای می ماند

عطر سُکر آور گل یاس است

 

آه! بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه ی من

روح سوزان و آه مرطوبت

بوزد بر تن ترانه ی من

 

آه! بگذار زین دریچه ی باز

خفته در پرنیان رویاها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

 

دانی از زندگی چه می خواهم؟

من تو باشم، پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بوَد

بار دیگر تو، بار دیگر تو

 

آنچه در من نهفته دریایی ست

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین طوفانی

کاش یارای گفتنم باشد

 

بس که لبریزم از تو می خواهم

بدوم در میان صحرا ها

سر بسایم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

 

بس که لبریزم از تو می خواهم

چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه ی تو ْآویزم

 

آری آغاز، دوست داشتن است

گرچه پایان راه نا پیداست

من به پایان، دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست.

 

"فروغ فرخزاد"

 

(از مجموعه "اسیر")

-----------------------------------------------------

 

+ دانلود دکلمه شعر با صدای خانم "آ.رها"

 

پ.ن: متاسفانه بسیاری از اشعار فروغ در فضای مجازی دارای ایراد نوشتاری، تایپی و حتی اشتباه کامل در برخی کلمات و مصرع ها هستند که قبلا هم در همین وبلاگ در موردش گفته بودم. این شعر هم یکی از آن اشعاری‌ست که از این مقوله مستثنا نبوده و هر نسخه ای که از سایت ها برداشت کردم، دیدم که کم و بیش مشکل دارد.!

لذا نسخه پیش رو خط به خط از روی دکلمه خانم رها تهیه و ویرایش شده که از روی کتاب فروغ خوانش شده است تا نسخه ای باشد بدون ایراد و قابل استناد برای دوست‌داران فروغ عزیز. با سپاس از خانم رها برای این دکلمه بسیار زیبا.

 

مکتب عشق

سیه چشمی، به کار عشق استاد،
به من درس محبت یاد می داد!

مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او، عالمی را بردم از یاد!

"فریدون مشیری"

 

(از مجموعه "گناه دریا")

------------------------------------------------------

پی نوشت: ولنتاین!

به جای ولنتاین، جشن باستانی "سپندارمزدگان" و "روز عشق ایرانی" را در5 اسفند (و یا به روایتی  29 بهمن ماه) پاس می داریم.

بیشتر بخوانید:  ولنتاین یا سپندارمزدگان


نخستین نگاه

نخستین نگاهی که مارا به هم دوخت

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت

نخستین کلامی که دل های ما را

به بوی خوش آشنایی سپرد و

به مهمانی عشق برد؛ 

پر از مهر بودی

پر از نور بودم

همه شوق بودی

همه شور بودم.

 

چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم

نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم

چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را

به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم

دو آوای تنهای سر گشته بودیم

رها در گذرگاه هستی

به سوی هم از دورها پر گشودیم

 

چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم

چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم

چه خوش لحظه هایی که در پرده عشق

چو یک نغمه شاد با هم شکفتیم

 

چه شب ها ... چه شب ها ... که همراه حافظ

در آن کهکشان های رنگین

در آن بی کران های سرشار از نرگس و نسترن، یاس و نسرین

ز بسیاری شوق و شادی نخفتیم

 

تو با آن صفای خدایی

تو با آن دل و جان سرشار از روشنایی

از این خاکیان دور بودی

من آن مرغ شیدا

در آن باغ بالنده در عطر و رویا

بر آن شاخه های فرا رفته تا عالم بی خیالی

چه مغرور بودم

چه مغرور بودم...

 

من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم

من و تو به سوی افق های نا آشنا پر کشیدیم

من و تو ندانسته دانسته، رفتیم و رفتیم و رفتیم ...

چنان شاد، خوش، گرم، پویا

که گفتی به سر منزل آرزوها رسیدیم.

 

دریغا

دریغا ندیدیم

که دستی در آن آسمان ها

چه بر لوح پیشانی ما نوشته است!

دریغا در آن قصه ها و غزل ها نخواندیم

که آب و گل عشق با غم سرشته است

فریب و فسون جهان را

تو کر بودی ای دوست من کور بودم!

از آن روزها آه عمری گذشته است ...

 

من و تو دگرگونه گشتیم

دنیا دگرگونه گشته است

در این روزگاران بی روشنایی

در این تیره شب های غمگین

که دیگر ندانی کجایم ...

ندانم کجایی ...

 

چو با یاد آن روزها می نشینم

چو یاد تو را پیش رو می نشانم

دل جاودان عاشقم را

به دنبال آن لحظه ها می کشانم

سرشکی به همراه این بیت ها می فشانم ...

 

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت

نخستین کلامی که دل های ما را

به بوی خوش آشنایی سپرد و ...

به مهمانی عشق برد.

 

پر از مهر بودی

پر از نور بودم

همه شوق بودی

همه شور بودم.

 

"فریدون مشیری" 


سکوت!

در آخر،

ما حرف‌های دشمنانمان را فراموش خواهیم کرد.

اما سکوت دوستانمان را .. هرگز.

 

"مارتین لوترکینگ"

شازده کوچولو

شازده کوچولو گفت:

بعضی کارا

بعضی حرفا

بدجور دل آدمو آشوب میکنه

گل گفت مث چی؟

 

شازده کوچولو گفت:

مث وقتی که

میدونی

دلم برات بی‌قراره

و کاری نمیکنی...

 

"آنتوان دوسنت اگزوپری"

 

برگرفته از کتاب "شازده کوچولو"


به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

 

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

 

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

 

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

 

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

 

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

 

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

 

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

 

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

 

"حافظ"

(غزل شماره 354)

------------------------------------------------------

 

+ دانلود دکلمه این غزل با صدای خانم "آ.رها"


دلم تا برایت تنگ می شود

دلم تا برایت تنگ می شود
نه شعر می خوانم
نه ترانه گوش می دهم
نه حرفهایمان را تکرار می کنم

دلم تا برایت تنگ می شود
می نشینم
اسمت را
می نویسم
می نویسم
می نویسم
بعد می گویم
این همه او
پس دلتنگی چرا ؟

دلم تا برایت تنگ می شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می کنم
و باز عاشقت می شوم


"ناشناس"

(منسوب به گروس عبدالملکیان)

 

+ با سپاس از خانم "فرزانه" برای ارسال شعر


گاهی مرا به یاد آر

گاهی
مرا به یاد آر
آن زمانی که
چشمانت خواب را نوازش می کند
و آغوشت عشق را نفس می کشد
به یاد آر
که زنی در من
دیوانه وار تو را
دوست داشت
اماناگهان
عشق را از روزهایش گرفتند
و درد را به شب های تنهایی اش
سنجاق کردند
او
نیمه شبی
با جهان بدرود گفت
و من سالهاست
سنگینی جنازه ی زنی را
به دوش می کشم
که حتی استخوان هایش
هنوز بوی عطر تو را می دهند .
فقط
گاهی
مرا به یاد آر

"سارا قبادی"


باران

باران اگر بهانه‌ای برای گریستنت نبود،
تو این همه از آسمان سخن نمی‌گفتی!
دیروز "ترانه‌های کوچک غربت" را می‌خواندم،
امروز اما پی عطر تو از خواب گل سرخ می‌گذرم.

به من چه که فصلِ سخن گفتن از ستاره دشوار است!
وقتی تخیل صندلی از جای تو خالی نیست
معنیِ ساده‌اش این است که من شاعرم هنوز!

 

"سید علی صالحی"

از مجموعه: عاشق شدن در دی‌ماه، مُردن به وقت شهریور

 

منبع: وبلاگ سید علی صالحی

-------------------------------------------------------------------

 

بخشی از مقدمه کتاب نشانی ها:

این صبح، این نسیم، این سفره‌ی مُهیا شده‌ی سبز،

این من و این تو، همه شاهدند
که چگونه دست و دل به هم گره خوردند...

یکی شدند و یگانه.

...


+ دانلود دکلمه "نشانی ها" با صدای خانم "آ.رها" (متن کامل شعر+دکلمه: اینجا)