کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

باید به موقع می‌خوابیدم

برای چشم به خوبی زیبایی

برای گوش به خوبی لالایی
و برای دل به خوبی هدیه ...
تو از کجا می‌آیی ای پری؟
راه گم کرده ای بر این خاک،
یا مسافری؟
و من باید به موقع می‌خوابیدم
تا خواب تو را می‌دیدم ...
پیامبر عشق تو
این همه که از تو می‌گویم
بیهوده نیست
هر کس که به چیزی یقین کند
می‌خواهد تمام عمر
و هر کجا
پیامبر این یقین باشد ...
 

"آنتوان دوسنت اگزوپری"

سلول

در این سلولِ انفرادی را بشکن!

می‌خواهم از خودم فرار کنم

تو زندان‌بانِ خوبی نبودی

برای اسیری که

تمامِ نقشه‌هایِ فرارش

به آغوشِ تو ختم می‌شد!

 

"نسترن وثوقی"

 

برگرفته از وبلاگ خانم وثوقی:

http://nvosoughi.blogfa.com/

گنج

در زیر سکوت تو گنجی است

خاموش و مغرور
همچون میراث یک دهکدۀ دور
گنجی پنهان
در خطر هجوم غارتگران
گنجی که من دیده ام
و خود را به ندیدن می زنم ...

 

"آنتوان دوسنت اگزوپری"

 

چشمان تو

گیرم تمام دنیا بگویند ما مال هم نیستیم

ما به درد هم نمی خوریم
گیرم برای زیر یک سقف رفتن عشق، آخرین معیار این جماعت باشد
گیرم دوست داشتن بدون سند

حرام باشد، عجیب باشد، باور نکردنی باشد
گیرم تا آخر عمر تنها بمانم
گیرم دستانت در دستانم هرگز قفل نشود
من اما...
گیر این گیرها نیستم
من تا ابد گیر چشمان توام
گیر دوست داشتنت...

 

"ناشناس"

منبع: نت

سخنی از محمود دولت آبادی

گاهی باید از دیگران فاصله بگیری

اگر اهمیت دادند ارزشت را خواهی فهمید
و اگر اهمیتی ندادند
خواهی فهمید کجا ایستاده ای...!

"
محمود دولت آبادی "

هزار سال

هزار سال

پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند     

دلتنگِ تو بودم،

انگار

هزار سال منتظر بودم

بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس

برایم دست تکان بدهی،

تا این شعر را برایت بنویسم.

 

 "لیلا کردبچه"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://sayehtanhaei.blogfa.com

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچه کز غم هجران تو بر جان من است

 

"مولانا"

پرستو

تو شبیه پرستوها هستی
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را به خانه‌ام می‌آوری
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را از خانه‌ام می‌بری

بخوان
با هر زبانی که عاشقانه‌تر است
آهنگین‌تر است
و واج‌های صمیمی‌تری دارد
بخوان
حتی اگر شده اندازۀ پنجره‌ای
که بیش از حوصلۀ بهار بسته مانده‌ست
آنقدر بسته مانده‌ست
که اسمش را گذاشته‌اند دیوار.

 

"لیلا کردبچه"

 

از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر / نشر فصل پنجم / 1393

------------------------------------------------------------

 

+ سالروز شکفتنت مبارک خانم کردبچه

قرار

بی قرار هیچ قراری نبوده ام
مگر قراری که با تو بستم و
هرگز نیامدی


"فرامرز سدهی "

چنان به موی تو آشفته‌ام

چنان به موی تو آشفته‌ام، به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

 

"سعدی"

هیچ چیز تکرار نمی شود

هیچ چیز تکرار نمی شود 

و تکرار نخواهد شد 

به همین دلیل ناشی به دنیا می آییم!

و خام می میریم!  

حتی اگر کودن ترین شاگرد مکتب زندگی بودیم   

هیچ زمستانی و تابستانی را تکرار نمی کردیم! 

هیچ روزی تکرار نمی شود!  

دو شب به هم شبیه نیستند!  

دو نگاه یکی نیستند!  

نگاه قبلی به نگاه بعدی شبیه نیست! 

دیروز وقتی کسی در حضورِ من نام تو را آورد  

طوری شدم که انگار   

یک گُلِ رز از پنجره به اتاقم افتاده باشد!  

امروز که با هم هستیم، از دیوار می پرسم: 

رُز؟ 

رُز چه شکلی دارد؟ 

رز گُل است یا قلوه سنگ؟  

ای ساعتِ بد هنگام!  

چرا با هراسِ بی دلیل می آیی؟  

هَستی! پس می گذری!  

زیبایی در همین است!  

هر دو در کنار هم خندانیم و می کوشیم، آشتی کنیم!  

گرچه با هم متفاوتیم!   

مثل دو قطرۀ شبنم!   

 

"ویسلاوا شیمبورسکا"

من و تو ...

فرقی نمی کند باران ببارد یا نه

فرقی نمی کند چشمان تو چه رنگ باشد
به خانه می رسم یا نه
مهم نیست!
من کلاهی ندارم که از سر بردارم
یا دندانی نمانده ست تا لبخندی بسازم
من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ...

"کیکاووس یاکیده"


از کتاب: کولی، پیراهن تنگ یک خواب بلند / نشر قطره / چاپ سوم، 1390

مرا ببخش

مرا ببخش

اگر در آغوشت باز

دلتنگت می‌شوم !

 

"سپیده داوودی"

نگاهت!

نگاهت!
نگاهت چه رنج عظیمی ‌است،
وقتی به یادم می‌آورد
که چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفته‌ام ...

 

"آنتوان دوسنت اگزوپری"

مرا در آغوش بگیر

ساده به دستت نیاورده بودم،
که یک روز
بغضم را همسفرت کنم،
چمدانت را به دستت بدهم؛
و به خدا بسپارمت.
ساده به دستم نیاورده بودی،
که از سر ایوانت بپرم...
به روی خودت نیاوری،
و دیگر
هیچ گاه،
روی هره برف گرفته،
برایم خورده نان نریزی.

برو
ولی نگو مرا نمی شناسی.
سایه واژه هایم،
همیشه بر سر اندوه توست.
وقتی هنوز
نیمه های شب،
از خواب می پری؛
و نمی دانی
گنجشکی
که روزی عاشقت بود
چرا در سینه ات بال بال می زند؟

چمدانت را برندار؛
قبل از رفتن،
مرا در آغوش بگیر.

"نیلوفر لاری پور"

شب چشم هات

هرچه قدم هایم را می شمارم
به آخر نمی رسم
چه بی انتهاست
شب چشم هات!

"
رضا کاظمی"

سلول انفرادی

سلول انفرادی

می‌تواند زندانی را

عاشق زندانبانش کند

یعنی تمام جهان خلاصه شود

در لحظه ای کوتاه...

ساعت‌ها بنشیند چشم به راه دقیقه ای که

آن دست‌ها

دریچه‌ی کوچک را کنار می‌زند

و ظرف غذا را

روی زمین می‌گذارد

...

عظمت این عشق

از بزرگی تو نیست

از تنهایی من است!

 

"مریم نوابی نژاد"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://ghamnaame.persianblog.ir

مرد ها وقتی عاشق می شوند

مرد ها وقتی عاشق می شوند

به دنیا می آیند،
و زن ها
عاشق که می شوند...

می میرند!


"ویسلاوا شیمبورسکا"

غربت دور و نزدیکش به اندازه ی یک آه است

بعضی از چیز ها

تنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارند

و انسان

برای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کند

مثل عشق

سیاست

و مهاجرت...

من بر آسمان خراش ها

پرنده های مهاجر زیادی دیده ام

که چشم هایشان پر از اشک بود!

 

"سابیر هاکا"

 

برگرفته از کتاب:

می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم