اگر می خواهید خوشبخت باشید،
زندگی
را به یک هدف گره بزنید،
نه به آدم ها و اشیاء ..
"آلبرت انیشتین"
شازده کوچولو: اهلی کردن یعنی چی؟
روباه: چیزی ست که پاک فراموش شده..
معنی اش ایجاد علاقه کردن است …
"آنتوان دوسنت اگزوپری"
روباه گفت:
انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند
اما تو نباید فراموشش کنی
تو تا زندهای
نسبت به چیزی که اهلی کردهای مسئولی!...
"آنتوان دوسنت اگزوپری"
نامم
را به خاطر ندارم
و نمیدانم لب که باز کنم
به کدام زبان سخن خواهم گفت،
به کدام زبان دعا خواهم خواند،
به کدام زبان دشنام خواهم داد...
تختِ بیمارستانی را میمانم
که به خاطر نمیآورد
بیماران مردهاش را...
رنگِ چشمان مادرم را به یاد ندارم
و نمیدانم که پدر
پیپ میکشید، یا سیگار؟
من در تابستان به دنیا آمدم
یا پاییز؟
در سال هزار و سیصد و پنجاه و چهار،
یا پنجاه و چهار هزار و سیصد و یک؟
...
به اتوبوسی قراضه میمانم
که چهرهی یکی از مسافرانش را حتا
در یاد ندارد...
تو را اما به خاطر میآورم
و میدانم روسریات
در دیدار نخستمان چه رنگی داشت
و یشمِ ناخن کدام انگشتت را
در اضطراب آمدن جویده بودی!
به حافظه دارم هنوز
عطر فرانسوی تو
و زنگِ ایرانی صدایت را
وقتی سلام مرا جواب میگفتی!
میتوانم به تو بگویم که در آن لحظه
چند برگ
از چنارهای خیابانی که در آن بودیم
به زمین افتادند
و چند کلاغ
بر نرده های خاک گرفتهی پارک نشستند
حتا میتوانم خبرت بدهم
قلبت چند بار در دقیقه میزد
و چند مژه
تیلهی چشمانت را درخود گرفته بودند!
جهان را میشود از یاد برد دقیقهای
و میتوان فراموش کرد
شمارهی شناسنامه،
حسابِ بانکی
و نمرهی تلفن خانهی خود را
اما کارِ دشوارِ به خاطر نیاوردن تو
تنها از دستِ مرگ ساخته است.چ
مرگ هم که وقتی تو با منی
از کنارم میگذرد
و خود را به ندیدن میزند
آنگاه در بهشت
فرشتهگان کوچک را توبیخ میکند
برای نشانی اشتباهی که به او دادهاند
و در دل
به لپهای گُل انداختهشان میخندد!
فراموش کردن تو ساده نیست
چون فراموش کردن این نفسها
که گویی تکرار میشوند
تا تو را بسرایند...
"یغما گلرویی"
شازده کوچولو پرسید:
از کجا بفهمم وابسته شدم؟
روباه جواب داد:
تا وقتی هست نمی فهمی!
"آنتوان دوسنت اگزوپری"
سالهاست
که از جزیره ی متروک
نامه ای را در بطری
روانه ی آبهای عالم کرده ام..
اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی..
گاهی فکر می کنم
کسی می آید
و با همان شیشه
برایم
شراب می آورد ..
"عمران صلاحی"
سروده ای جدید از محسن حسینخانی:
دستان تو صبح هستند
وقتی آب را به صورتت می پاشند
تا آینه مثل هر روز
از تو معذرت خواهی کند
وقتی کاسه شیر را روی اجاق می گذارند
تا شعله از گرمی آن ها اجازه بگیرد
وقتی پرده ها را کنار می زند
تا حریر و لطافتش
چروک و کهنگی را دور کند
وقتی پنجره را باز می کند
تا خورشید انتظار نکشد..
دستان تو
صبح هستند.
"محسن حسینخانی"
(تصویر برگرفته از وبلاگ دو نیمه سیب)
ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﯿﺎﯼ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﺸﻪ ﭼﯿﻪ؟
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺮﯼ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﻪ...!
"آنتوان دوسنت اگزوپری"
گفته
بودم؛
فراموشی زمان میخواهد..
اشتباه بود
فراموشی زمان نمیخواهد
فراموشی دل میخواست
که آن هم پیش تو ماند.
"اُزدمیر آصف"
ترجمه: سیامک تقىزاده
+ اُزدمیر آصف (۱۹۲۳-۱۹۸۱) شاعر اهل ترکیه.
از
کفش هایم بپرس
چقدر دنبالت گشته ام..
حالا دیگر
دهان باز کرده اند...!
"حسین غلامی خواه"
-----------------------------------------------
درباره شاعر:
حسین غلامی خواه، متولد 1 مهر 1370 ، استان ایلام، شهرستان دهلران
لیسانس زبان انگلیسی و معلم ابتدایی
وبلاگ شاعر:
صفحه اینستا گرام:
Hosseingholamikhah
صفحه فیس بوک:
حسین غلامی خواه
ﮐﺎﺭ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ
ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﭼﺸﻢ
ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ،
ﻧﮑﻨﺪ
ﺷﻬﺎﺑﯽ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ
ﺗﻮ
ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ !
"ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺻﺎﻟﺤﯽ"
--------------------------------------------------
دفتر عشق:
بارها گفتم به تو
چشم ها برای نگاه است
اما تو هر روز
با آنها حادثه می آفرینی!
"ناشناس"
مردهای
خوب هرگز نصیب زن های خوب نمی شوند.
چرا که زن ها عاشق مردهای بد می شوند،
و با مردهای خوب درد و دل می کنند...!
"ویکتور هوگو"
ترجمه: سینا عباسی
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بندِ سر زلفِ نگاری بوده است!
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که در گردن یاری بوده است!
"خیام"
-----------------------------------------------------------
+ 28 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد.
ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ،
ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯼ
ﻭ
ﻣﻦ
ﭘَﺮﭘَﺮ
ﺯﺩﻡ ..
ﺑﺮﺍﯼ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ
ﭘﺮﻧﺪﻩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ.
"ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪ ﻣﺮﮐﺒﯿﺎﻥ"
------------------------------------------------------------
یادداشت:
امروز چهارمین سال تولد "کوچه باغ شعر" است. کوچه باغی که دلبستگیام به آن روز به روز بیشتر شد تا به اینجا... و چقدر خرسندم و دلگرم به دوستان نازنینی که در این مدت و بواسطه همین کوچه باغ افتخار آشناییشون رو داشته و دارم و همراهانی که حضورشان همیشه دلگرمیست... . مهرتان روز افزون
فراموش کردن کسی که دوستش داری،
مثلِ به خاطر آوردن کسی است
که هرگز او را ندیده ای ...
"برتولت برشت"
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که آن درد به صد هزار درمان ندهم
"مولانا"
ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ
ﺷﺒﯿﻪ
ﻣﺎﻫﯽ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﮐﻪ
ﺍﺯ
ﺷﺎﺩﯼ
ﺩﺭ
ﺗﻨﮓ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﺪ
ﻣﯽ
ﭘﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ،
ﻭ
ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﻏﺮﻕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !
"ﻣﻬﺪﯼ ﺻﺎﺩﻗﯽ"
چون عُهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
"خیام"
سروده ای جدید از محسن حسینخانی:
خودم گفتم
تو با تمام زن ها فرق داری
خودم گفتم
گل های پیراهنت هیچ وقت پژمرده نمی شوند
اما تو هیچ وقت نفهمیدی
عشق برای من چه رنگیست!
روبه رویت بارها از باران های
مانده در گلویم گفتم
از خیال قبل ِ از آمدنت
که این همه شعر را
در پاکت دلم گذاشت.
صحبت ِ گلایه نیست عزیزکم!
اما فکر می کردم تنها کسی هستم
که قلبش اندازه ی مشت توست!
بارها این قلب شکست و اندازه اش را نفهمیدی!
امروز چیزی نمانده بود برای همیشه
قهر کند و بایستد!
این شعر را ننوشتم که دلت را بسوزانم
دلم کمی هوای گریه ی بی دلیل کرده بود
تو به خودت نگیر!
قلب من انداره ی مشت توست
شکست هم فدای سرت!
"محسن حسینخانی"
------------------------------------------------------
به ترتیب از راست به چپ: محسن حسینخانی، رضا کاظمی و افشین صالحی در بیست و هشمین نمایشکاه کتاب، اردیبهشت 94.