بیا بیدار نشویم علاقه!

دارد صبح می‌شود!

بیا بیدار نشویم علاقه

من در خوابِ تو بمانم وُ

تو در خواب‌وخیال وُ

خیالِ خوابِ من

دارد صبح می‌شود هوا

بیابرویم ساحل، درراه نان می‌خریم. وَ نان تازه و داغ

از خانه چای می‌آوریم/

آفتاب نیامده بساطِ استکانِ داغ و بخار چای و بویِ نانِ تازه و طعمِ سفره خواب را می‌چینیم.

نیا آفتاب جان ما تازه خوابِ خانه آمده‌ایم و می‌خواهیم تمامِ آمدنت را
ذره‌ذره هم را ببینیم و لحظه‌لحظه‌ی هم را ببوسیم

نیا آفتاب جان می‌خواهیم کنارِ ماسه‌ها دراز بکشیم و مثلن صبح شود و بیدار شویم

ما تازه به خواب این بازی آمده‌ایم. به خواب این خیال
_سردت نیست؟ پتو می‌خواهی علاقه

-ها...ا! چرا بیدارم کردی داشتم خوابِ تو را می‌دیدم و آفتاب و ساحل و بویِ بخارِ چای را

 ای لعنت به من! لعنت به این بد بیداری‌هایِ بیهوده

لعنت به این بد وقت‌هایِ بدموقع

لعنت به من به این آفتاب نیامده!

چرا سردمه... کمی سردم شده/ می‌شه بغلم کنی

 

ای جان!

دارد صبح می‌شود هوا/ بیا بیدار نشویم

کوله را برداریم و برویم سمتِ کوه/ از باغ‌هایِ چای بالا برویم و از لایِ درخت‌هایِ توسکا رد شویم

اصلن برویم سمتِ سُمام! حالا هوایِ آن‌جا زمستان است. هنوز برف دارد و کُلی برف‌بازی می‌کنیم.

راه می‌رویم، خسته می‌شویم، می‌نشینیم

لایِ برف‌ها بوته‌ها و درخت‌ها می‌دویم. تشنه می‌شویم. چشمه پیدا می‌کنیم آب می‌خوریم. قزل صید می‌کنیم...نه نه! گوه خوردم! غلط کردم بیدار نشو علاقه می‌دانم تو ماهی‌ها را دوست داری و گل‌ها را و بیابان‌ها را

می‌دانم درخت‌ها را عاشقی و...

بیدار نشو علاقه!

بیابرویم به خواب هم. هم را برداریم و برویم به همان روزهایِ نارنج، نارنجی‌هایِ پرتقال

پاییزِ برگ و برگ‌هایِ زرد و زردهایِ رنگ

برویم به‌روزهای رنگارنگ، به فصلِ هزار رنگ و طوفانِ رنگ وُ

رنگ
دارد صبح می‌شود هوا!

بیا به پاییز برویم علاقه

به زنگ

به مدرسه

به نامه‌هایِ لایِ کتاب، به گُل‌هایِ خشک‌شده‌ی لایِ دفترِ انشا،

املا

به پاییز شده است هوا

برویم قدم بزنیم. صدایِ خش‌خش برگ‌ها. صدایِ سکوتِ بینِ ما

قدم‌به‌قدم پاییزها و قدم زدن‌ها و خیابان‌ها گذشت

_ بیا برات انار دون کردم

_گلپر زدی؟

_آره قربونت مگه می‌شه یادم بره طعم دوست داشتنی‌یِ تو رو

_حالا نمی‌خواد خودت رو لوس کنی

 

تو انار را دوست داشتی! حتا نوشتنِ مشقش را

نقاشی کردن و با دست خوردن وُ
رنگش را

پاییز فصلِ انارهایِ تازه بود، انارهایِ ترشِ چمخاله

فصلِ رنگ و مزه!

انگار طعم‌ها در پاییز خوشمزه‌تر می‌شوند تا در فصلِ خوشان! شاید چون کمترند

یا بیشتر می‌ریزند

شاید هم چون فصلِ میوه‌هایِ کمی‌است؛ اما نه این نیست

پاییز دوست‌داشتنی است چون تو دوستش داری

مثلِ باران که زیباست، چون تو زیبایی

یا غمگین می‌شود، چون تو غم داری

بیا به هر فصلی که دوست داری برویم

دارد صبح می‌شود هوا

علاقه‌یِ خوبم

علاقه جانِ من

 

سلام.

 

افشین صالحی

...

چند سال بگویم دوستت دارم!

چند سال باید بگویَم که دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

تا یک‌لحظه کنارِ تو به خواب رَوَم

نه به خوابِ تو خواب

 

بگو!

بگو که چند سال باید

نبودنت را هق هقِ شبانه‌هایِ گریه کُنم

چند سال ندیدَنت را

بغضِ ترانه‌هایِ سایه

چند بار حسرتِ روزهایِ نداشتنت را

خیمه

 

بگو، چیزی بگو

هر آن‌چه که باشد، علاقه‌یِ عزیز

علاقه جانِ من

انگار لبانِ تو تشنه است

بگو چه آورم برایَت

آب باشد یا چایی

قهوه یا شربتِ بهارنارنجی عالی

اصلن برایِ تو باران می‌آورم

فقط تو فصلش را بگو

باران انار می‌خواهی یا آلو، لیمو

 

بارانِ آلبالو

به هر طعمی که بخواهی

بهار، سرما، تابستان

برگ‌ریزان

فقط بگو که چند سال باید، دوامِ این انتظار را

زنده بمانم،

 

باشَم!

 

افشین صالحی

...

من کوتاه می‌نویسم/ تو بلند بخوان، دوستت دارم‌ها..ا را

چند شعر کوتاه از من:

نیایی؛

تنهاییم بزرگ‌تر می‌شود

جایِ تو تنگ‌تر

2

تمامِ قلبم را به‌ تو می‌دهم

تمامِ دردَت‌ را به‌‌ من بده

 

عاشق شو

 

3

نگران نباش!

این‌همه درد از دوری‌یِ تو نیست

 

من خیلی عاشقت شده‌‌ام

 

4

کسی شبیه تو نیست!

دیگر هیچ‌کس را دوست نخواهم داشت

 

5

برو!

اما نخواه کسی قدِ من دوستت داشته باشد

 

6

بگو چگونه صدایت کنم؛

که برگردی!

سال هاست که دوستت دارم علاقه!

سال‌هاست که دوستت دارم علاقه!

سال‌هاست که برایِ تو می‌نویسم

از صبح که ماه می‌رود و آفتاب می‌آید تا شب که ماه می‌آید وُ
آفتاب خدا نگهدار می‌گوید

از دیدی که می‌آید وُ
 نمی رود

از تنهایی که همیشه هست وُ

تو نیستی!


- اردیبهشت شده، رفته! بیابرویم زیر درخت نارنج

-لوس!نمی‌توُنم  آخه... نمی‌شه! همه نگاهِ‌مون می‌کنن!

-خو بکنن/ که چی؟
- کی چی؟!

ای جان علاقه! یادت هست؟ روزهایِ زیادِ اردیبهشت وُ غمِ تعطیلی‌یِ مدرسه‌ها رو؟ / آخه مدرسه که تعطیل بشه دیگه نه دیدنی می مونه نه مشق و نه ریاضی‌ای و..
نه املایی

 

 

-خو که چی؟ بالاخره می‌بینیم هم رو سال بعد توو راهِ کلاسِ بالاتر!
-می‌ترسم:(

- از چی ترسو!

از تو ترسیدم علاقه! از راهِ خانه‌ای که دیگر مثلِ قبل نبود
از خبری که هیچ‌وقت درراه نبود

من از راه ترسیدم، راهی که جدا شده بود،

 از وقت!

وقتی که پاییز نبود

و از زمان

 

زمانی که گذشته بود.




حالا دارم تمامِ این‌همه را درهم می کنم که خودم را آرام کنم
خانه را

که دق کرد
جاده را که در غمِ تو، تمام

علف شد
دارم این در را آرام می‌کنم، علاقه!
که خودش را به لولا چسبانده است
این دیوارها...این غم‌ وُ

این من‌ را


تو هم بیا
گاهی به خوابِ باغچه
گاهی به صدایِ پله


بالا بیا از دربِ این خانه!


افشین صالحی

...

سال‌هاست که دوستت دارم علاقه!

سال‌هاست که برایِ تو می‌نویسم

از صبح که ماه می‌رود و آفتاب می‌آید تا شب که ماه می‌آید وُ
آفتاب خدا نگهدار می‌گوید

از دیدی که می‌آید وُ
 نمی رود

از تنهایی که همیشه هست وُ

تو نیستی!


- اردیبهشت شده، رفته! بیابرویم زیر درخت نارنج

-لوس!نمی‌توُنم  آخه... نمی‌شه! همه نگاهِ‌مون می‌کنن!

-خو بکنن/ که چی؟
- کی چی؟!

ای جان علاقه! یادت هست؟ روزهایِ زیادِ اردیبهشت وُ غمِ تعطیلی‌یِ مدرسه‌ها رو؟ / آخه مدرسه که تعطیل بشه دیگه نه دیدنی می مونه نه مشق و نه ریاضی‌ای و..
نه املایی

 

 

-خو که چی؟ بالاخره می‌بینیم هم رو سال بعد توو راهِ کلاسِ بالاتر!
-می‌ترسم:(

- از چی ترسو!

از تو ترسیدم علاقه! از راهِ خانه‌ای که دیگر مثلِ قبل نبود
از خبری که هیچ‌وقت درراه نبود

من از راه ترسیدم، راهی که جدا شده بود،

 از وقت!

وقتی که پاییز نبود

و از زمان

 

زمانی که گذشته بود.




حالا دارم تمامِ این‌همه را درهم می کنم که خودم را آرام کنم
خانه را

که دق کرد
جاده را که در غمِ تو، تمام

علف شد
دارم این در را آرام می‌کنم، علاقه!
که خودش را به لولا چسبانده است
این دیوارها...این غم‌ وُ

این من‌ را


تو هم بیا
گاهی به خوابِ باغچه
گاهی به صدایِ پله


بالا بیا از دربِ این خانه!


افشین صالحی

...

خسته‌ایم! باید دوباره عاشق شویم

سلام.

علاقه‌یِ خوبم

علاقه جانِ من

خوبی؟

 می‌دانم تو خسته‌ای و من حالَ‌م خوب نیست

تو دوری وُ

من دل‌تنگ

تو حالِ آمدن داری وُ

وقتش را

نه!

می‌دانم علاقه

آخر هرچه باشد از جنسِ همیم

جنسی جوری به شدت ناجور!

ما عین همیم علاقه

وَ بی‌خود نیست این‌همه دوست‌دار داری
این‌همه دوستت دارند وُ

تو این همه خوبی

 

خسته‌ایم!

بیا دوباره عاشق شویم

 

دوباره من دوستت داشته باشم

تو ناز کنی

من عصبی شَم، تو قهر کنی

من نازت را بکشم وُ

تو

نازنینِ من باشی

 

بیا دوباره عاشق شویم!

 

دوباره من دنبالَ‌ت بگردم و ُ

هرجا کنارت سبز شوم وُ

بگویم:

-هووی سلام

چه اتفاقِ خوبی

باز هم رو دیدم

بستنی دوست داری بخوریم؟

بعد تو بگویی خودتی! هوا زمستان است وُ جز تو

باقی سردشان شده است و بعد ته دلَ‌ت شاد باشی

بخندی

 

قشنگِ خوبم

خسته‌ایم!

کم می‌خندیم

حالِ‌مان خوب نیست

 

باید دوباره عاشق شویم

 

افشین صالحی

...