کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

می خواهم از تو بنویسم - هالینا پوشویاتوسکا

می خواهم از تو بنویسم

با نامت تکیه گاهی بسازم

برای پرچین های شکسته

برای درخت گیلاس یخ زده؛

از لبانت

که هلال ماه را شکل می دهند؛

از مژگانت

که به فریب، سیاه به نظر می رسند؛

می خواهم انگشتانم را

در میان گیسوانت برقصانم؛

برآمدگی گلویت را لمس نمایم

همان جایی که با نجوایی بی صدا

دل از لبانت فرمان نمی برد؛

می خواهم نامت را بیامیزم

با ستارگان

با خون

تا درونت باشم

نه در کنارت؛

می خواهم ناپدید شوم

همچون قطره ای باران

که در دریای شب گمشده است.

 

"هالینا پوشویاتوسکا"

 

برگرفته از کانال: باران دل

baran_e_del@


+ خانم هالینا پوشویاتوسکا 1935-1967 ، شاعر و نویسنده نامدار لهستانی.


کنار من باش

کنار من باش

که فقط این گونه دیگر سردم نخواهد بود!

باد سردی می وزد

از فضای پیرامون ...

وقتی به بزرگی آن فضا می اندیشم

و به خودم

آن گاه حس می کنم نیاز دارم

به دو شانه ات که پناهند ..!

به این دو پرتو آسمانی ....

 

"هالینا پوشویاتوسکا"


مرا به اسم صدا کن

مرا به اسم صدا کن
تا بیایم
ای جانِ من

مرا به اسم صدا کن
نپرس
آیا اسمم
اسم پرنده ای ست در حال پرواز؟
یا بوته ای
که ریشه اش در خاک فرو رفته است؟
و آسمان را با رنگ خون
آغشته می کند

و نپرس
که اسمم چیست
خودم نمی دانم

می جویم
اسمم را می جویم
و می دانم که اگر بشنومش
از هر جای جهان که باشد
حتی از تهِ جهنم
می آیم

جلویت زانو می زنم
و سَرِ خسته ی خود را
به دست های تو می سپارم.

"هالینا پوشویاتوسکا"

 

وقتی من بمیرم ...

عزیزم!

وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم

و به موجود دراز ِ غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم

مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی؟

بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی؟

آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بی اثر می کنی؟

اغلب به تو می اندیشم

اغلب به تو می نویسم

نامه هایی احمقانه ی سرشار از لبخند و عشق را

سپس آن ها را در آتش پنهان می کنم

شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند

تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند.

عزیزم!

چون به درون شعله خیره می شوم

درمانده می مانم

آیا باید بترسم که بر سر قلب تشنه ی عشق من چه خواهد آمد؟

اما تو هیچ عنایت نمی کنی

که در این دنیای سرد و تاریک

من تنهای تنها می میرم!

 

"هالینا پوشویاتوسکا"
مترجم: کامیار محسنین


می خواهم از تو بنویسم

می خواهم از تو بنویسم
با نامت تکیه گاهی بسازم
برای پرچین های شکسته
برای درخت گیلاس یخ زده
از لبانت
که هلال ماه را شکل می دهند
از مژگانت
که به فریب، سیاه به نظر می رسند

می خواهم انگشتانم را
در میان گیسوانت برقصانم
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همان جایی که با نجوایی بی صدا
دل از لبانت فرمان نمی برد

می خواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت
می خواهم ناپدید شوم
همچون قطره ای باران
که در دریای شب گمشده است.

"هالینا پوشویاتوسکا"
مترجم: کامیار محسنین


تو فریاد چشم هایم هستی

تو فریاد چشم هایم هستی

که تا بی نهایت ادامه دارند

تا سایه ای که به وسعت هزار سایه ست

سایه ای از هزار روز بی نام و نشان

چقدر نور

در دستان گسترده ات داری

چقدر شب

در ناگهانی ستارگانی که فرو می افتند.

 

به دنبال تو می گردم

با انگشتانم در میان ابرها جستجو می کنم

در میان بال های پرندگان و برگ ها

و تنها منظره ی رنگ پریده ی میدان شهر پیداست...!

 

"هالینا پوشویاتوسکا"

(شاعر لهستانی)

ترجمه: ضیا قاسمی

 

 

درباره شاعر:

هالینا پوشْویاتُوسْکا (به لهستانی: Halina Poświatowska) (زادهٔ ۹ مه ۱۹۳۵ – درگذشتهٔ ۱۱ اکتبر ۱۹۶۷) شاعر و نویسندهٔ نامدار زن لهستانی و یکی از مهمترین چهره‌های ادبیات مدرن لهستان است. بسیاری هالینا پوشویاتوسکا را جزو بهترین شاعران زن لهستان و هم‌ردیف برندهٔ جایزه نوبل، ویسلاوا شیمبورسکا می‌دانند.