کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تا درد نیابی تو به درمان نرسی - مولوی

تا درد نیابی تو به درمان نرسی

تا جان ندهی به وصل جانان نرسی

تا همچو خلیل اندر آتش نروی

چون خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسی

"مولانا" (رباعیات)

صد نامه فرستادم - مولوی

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

"مولانا"

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

من جسم و جان ندانم - مولوی

من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم

من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش

"مولانا"

متن کامل شعر در ادامه مطلب

  

ادامه مطلب ...

این چنین باشد وفای دوستان - مولوی

این چنین باشد وفای دوستان

من درین حبس و شما در بوستان*

"مولانا"

(مثنوی معنوی / طوطی و بازرگان)

-------------------------

*: بجای بوستان، گلستان هم گفته اند.

شب ز نور ماه - مولانا

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید

من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌ من مرو

"مولانا"

از بس که برآورد غمت آه از من - مولانا

از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بدخواه از من

دردا که ز هجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

"مولانا"

نیست مرا جز تو دوا - مولوی

نیست مرا جز تو دوا

ای تو دوای دل من

"مولانا"

 

+ هشتم مهرماه، روز بزرگداشت مولوی گرامی باد.

 ----------------------------------------

جلال‌الدین محمد بلخی (۶۰۴ – ۶۷۲ ه.ق) معروف به مولوی، مولانا و رومی شاعر پرآوازه ایرانی در سده هفتم هجری قمری است. جلال‌الدین محمد در ششم ربیع‌الاول سال 604 ه.ق، در شهر بلخ به دنیا آمد. شهر بلخ که در حال حاضر جزئی از خاک کشور افغانستان محسوب می‌شود در آن زمان بخشی از امپراتوری ایران بود. وی فرزند بهاءالدین از صوفیان و علمای آن زمان بود که پدرش به علت اختلافی که با سلطان محمد خوارزمی پیدا کرد، مجبور به ترک بلخ و رفتن به قونیه شد.

گفتم این جان مرا - مولانا

گفتم این جان مرا

گرد جهان چند کشی

گفت هر جا که کشم

زود بیا هیچ مگو

"مولانا"

 

گر هزاران دام - مولانا

گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم.

 "مولانا"

از آتش تو - مولانا

از آتش تو فتاده جانم در جوش

وز باده تو شده است جانم مدهوش

از حسرت آنکه گیرمت در آغوش

هرجای کنم فغان و هر سوی خروش

 "مولانا"

مائیم که تا مهر تو آموخته‌ایم - مولوی

مائیم که تا مهر تو آموخته‌ایم

چشم از همه خوبان جهان دوخته‌ایم

 

هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد

در ما گیرد از آنکه ما سوخته‌ایم

 

"مولانا"


آزمودم دل خود را - مولانا

آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد

 

"مولانا"

 

شعر کامل در ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

از روی تو - مولانا

از روی تو من همیشه گلشن بودم

وز دیدن تو دو دیده روشن بودم

 

من میگفتم چشم بد از روی تو دور

جانا مگر آن چشم بدت من بودم.

 

"مولانا"


شعر مشابه از ابوسعید ابوالخیر:

در وصل تو پیوسته به گلشن بودم

گر رود دیده و عقل - مولانا

گر رود

دیده و عقل و خرد و جان

تو مرو ...

 

"مولانا"

بمیرم در وفای تو - مولانا

بمیرم در وفای تو

که تو درمان درمانی.

 

"مولانا"

آینه جان شده - مولانا

آینه جان شده چهره تابان تو

هر دو یکی بوده‌ایم جان من و جان تو

 

"مولانا"

ای از دل و جان لطیفت - مولانا

ای از دل و جان لطیفتر قالب تو

بسیار رهست از شکر تا لب تو

 

عمریست که آفتاب و مه میگردند

روزان و شبان در آرزوی شب تو.

 

"مولانا"

در هوس خیال او - مولانا

در هوس خیال او

همچو خیال گشته‌ام ...

 

"مولانا"


((خط از آقای امید زمانی))

این جهان با تو خوش است - مولانا

این جهان با تو خوش است و

آن جهان با تو خوش است

 

این جهان بی‌من مباش و

آن جهان بی‌من مرو

 

"مولانا"

بسوز ای دل که تا خامی - مولانا

بسوز ای دل که تا خامی

نیاید بوی دل از تو

 

کجا دیدی که بی‌آتش

کسی را بوی عود آمد.

 

"مولانا"