کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

عجیب است که گاهی - علیرضا اسفندیاری

عجیب است
که گاهی
رفتن یک نفر را
برای چند لحظه تماشا می کنی
و بعد از آن
یک عمر
از تمام آمدن ها بیزار می شوی!
انگار بعضی ها
آنقدر قدرت دارند که
می توانند با یک بار رفتنشان
تمام دنیا را
در چمدانی با خودشان ببرند..

 

"علیرضا اسفندیاری"


آینه ی چشم هایت - علیرضا اسفندیاری

اندامت را

استاد پیکر تراشی

آفریده ..

تنت را

شاعری عاشق 

با خط خون

نوشته است!

و من

فقط در آینه ی چشم هایت

تو را می‌ توانم بسرایم ...


"علیرضا اسفندیاری"


می خواهمت

می خواهمت

برای روزهای ابتدای پاییز...

عاشقت می شوم

در تک تک  جوانه های بهاری...

می بوسمت

در انتهای یک روز بلند تابستانی...

هزار بار

جان می دهم در گرمای آغوشت

میان هجوم دانه به دانه ی

برف های زمستانی...

و تو

هنوز نمی دانی که من

چقدر در تو زندگی می کنم!

 

"علیرضا اسفندیاری"

از کتاب: مجموعه شعر جایی حوالی باران

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

سرگذشت

از او پرسیدم:

مگر تو در کجای این جهانِ هستی زیسته ای،

که هیچ کسی از سرگذشت تو خبر ندارد؟

کمی سکوت کرد...

به آرامی گفت:

«در آغوش کسی که

فکر می کردم دوستم دارد!»

 

"علیرضا اسفندیاری"

از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

گرماى مردادىِ تنِ تو

گرماى مردادىِ تنِ تو

نفسِ هرکسى را مى گیرد

و منم

چه عاشقانه گرم مى شوم

مى سوزم

و دوباره

هر مرداد

عاشقت مى شوم انگار...

 

"علیرضا اسفندیارى"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del


کاش بیایی

کاش می شد

زخم هایم را

یک به یک گره می زدم...

 یادت هست؟

در بستری از انتظار و بوسه

تار و پود موهای تو را

با خیال عاشقی هایم می بافتم...

کاش بیایی

تمام زخم های پریشانم را

با صبر و اشتیاق آغوشت شانه کنی!

اصلا تو بیا

من تمام خودم را

می بافم به رد پای تو...

 

"علیرضا اسفندیاری"


خورشید لب‌های تو

آفتاب را

دوخته‌ای به لب‌هایت!

آدم دوست دارد هر روز خورشیدش

از لب‌های تو طلوع کند..

آدم، اگر آدم باشد

دوست دارد روی لب‌های تو

جان بکند!

 

"علیرضا اسفندیاری"


مرا تنگ در آغوش بگیر

مرا تنگ در آغوش بگیر

آن چنان

که کسی نتواند

مرا از تــو جدا کند

مرا سخت ببوس

میانه ی این آغوش های آسان

مرا میان حجاب گیسوانت پنهان کن

مرا بپوش

از چشم های بی پروا

مرا غرق کن

در تلاطم آغوشت ...

آنچنان که از تو

به هیچ ساحلی نرسم!

 

"علیرضا اسفندیاری"

آرزویم ماندگاری یلدا در نگاهت است

در یلداهای بی نهایت هر روزمان

آنقدر به دنبال

آرزوهای گم شده ی خودمان گشتیم

که روزهایمان

به کوتاهی نگاهمان شد!

آرزویم ماندگاری یلدا

در نگاهت است؛

نه فقط در شب هایت...


"علیرضا اسفندیاری"

--------------------------------------------------

 

*یـــــــــــلدا پیشاپیش مبارک*

هیچ کس از تنهایی تو نمی ترسد

همین که چمدانت را بر می داری،
همه می پرسند می خواهی کجا بروی !?
اما وقتی یک عمر تنهایی،
هیچ کس از تو نمی پرسد کجایی !
انگار همین چمدان لعنتی،

تمام ترس مردم از سفر است!
هیچ کس از تنهایی تو نمی ترسد .

 

"علیرضا اسفندیاری"

 

از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری

تنهایی حرمت دارد

آدم های کمی هستند که می دانند،
تنهایی ِ یک نفر حرمت دارد .
همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند
و بپرند وسط تنهایی آن فرد..!
چون خوب می دانند که اگر آمدند،
باید بمانند؛
تا آخرش باید بمانند؛
آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد .
وگرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی،
تنهایی را هزار برابر می کنند...!

"
علیرضا اسفندیاری "

 

از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری

عاشق روزهایی هستم

عاشق روزهایی هستم که
مهربان می شوی...
حتی اگر نفهمم چرا...!

 

"علیرضا اسفندیاری "

----------------------------------------------------


دفتر عشق:

وقتی دلتنگ باشی

تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند

باز هم

دل تو بارانیست

خیس تر از دریا

خراب تر از امواج...

آدم چقدر زود پیر می شود ؛

وقتی احساسش ،

اضافه تر از درک آدم هاست..!

"ناشناس"

(برگرفته از اینترنت)

 

عشق من و تو

ﻋﺸﻖ
ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ
ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ
ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ.

 

"علیرضا اسفندیاری "

اندکی مرا دوست داشته باش

کمی
فقط اندکی
مرا دوست داشته باش
من با کمترینِ تو
به جنگ
تمام نفرت های دنیا می روم


"علیرضا اسفندیاری"

 

برگرفته از وبسایت شاعر:

http://alireza-esfandiyari.com/


صدای سکوت

گفتن "دوستت دارم" ها
هیچ فایده ای ندارد!
باید آنها را
روی سنگفرش خیابان نوشت...
شاید رهگذری خواند
دلش تپید...
ماند و نرفت.
وگرنه،
گفتن های من،
همه را مسافر کرد!

"علیرضا اسفندیاری"


از مجموعه شعر "صدای سکوت"


 

من از اتفاق های بین مان می ترسم

من از اتفاق های بین مان می ترسم!

همین چیزهایی که تو فکر می کنی بی اهمیت هستند
همین نگاه های سر سری تو، لعنتی!
اینها چیزهایی که هستند

که به راحتی می توانند من را عاشق کنند!

 

"علیرضا اسفندیاری"

ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻮﺩ

ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺎ
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ...
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻭ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﻭ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ
ﺍﻋﺠﺎﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ
ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎرﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻟﻌﻨﺘﯽ!
ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

 

"علیرضا اسفندیاری"

ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ

ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ

ﻣﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ

نمی دانم

ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ

ﺭﻓﺘﻦ، ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ

ﻧﻪ ﺁﻣﺪﻥ...!

 

"ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺍﺳﻔﻨﺪﯾﺎﺭﯼ"

---------------------------------------

 

دفتر عشق:

تو..

ماه را دوست داری

من..

ماه‌هاست که تو را ...

"ناشناس"

مکالمه غیر حضوری

هیچ زنی را، در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی که به یک باره عاشق مردی شود. زن ها آرام آرام در یک مرد جوانه می زنند. اما امان از وقتی که زنی، در وجود مردش ریشه بدواند. این جور عشق های یک زن را، هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد. حالا می خواهد تبر زمان باشد، یا حتی تبر مرگ... اما چرا... همیشه یک استثنا وجود دارد. و آن برای از ریشه خشکاندن یک زن، خیانت به عشق اوست...

 

"علیرضا اسفندیاری‏"
از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری

-----------------------------------------------------

درباره شاعر:

علیرضا اسفندیاری، شاعر و نویسنده، متولد سال ؟؟؟ ، دانش آموخته رشته مهندسی نرم افزار، از سال 1381 به طور حرفه ای نویسندگی را آغاز کرده است. نزدیک به 50 کتاب نوشته که 15 تا رمان و باقی کتاب کودکان بوده است.

وی در سال 1392 موفق به دریافت جایزه نویسنده جوان برتر در جشنواره جوان ایرانی شده است.

,وبلاگ آقای علیرضا اسفندیاری:

http://www.jojohe.blogfa.com/

وبسایت شاعر:

http://alireza-esfandiyari.com/