کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

به تماشای خود نشسته ام

به تماشای خود نشسته ام

به تماشای آن ناف مهری که مرا خون داد

تا به زندگی

به کودکی

به بودن

هستی و عشق

به شادی،

گریه و بغض وصلم کند

من وصل شدم

بالیدم و پر کشیدم تا قهقهه ها

تا رهایی بادکنک ها و شور لحظه ها

تا شمردن پنج‌تایی دوستت دارم ها

تا گستاخی های کودکانه و آغوش گرم مادرانه

تا دغدغه های بودن و شدن

آن گونه که عشق می خواهد و می خواست

به تماشا نشسته ام آن جنین را

آن که بالید

و از بند رهانیده شد

آن که وصل شد تا خود بودن و شدن

آن که هست

آبستنی از تمامی دردها

آن که «سلولهای مرده اش» را به تماشا نشسته

آن که می خواهد

دوباره متولد کند

بودن و

خواستن و

آغازیدن را.

 

"تمنا عباسی"

 

از کتاب: سرزمین بی سایه / نشر نگیما / چاپ اول، خرداد ماه 1389 / صفحه 34

دستان تو

دستان تو

چونان دستان عذراست

دستانی که سنبله ها را

میان انبوه دست های دهقانان به بار می نشاند.

دستان تو

رایحه اش همچو شراب های تیره گون

فرسنگ های حافظه ام را طی میکند

تا دوباره آغاز شوم

تا دوباره در دست بگیرم شاعرانگی را.

تا دوباره در تو سکنی گزینم دیوانگی را.

دستان تو

می آفریندو

می رویاند در بطن کویر دل من

نیزارهای همدلی را.

دستان تو

شولای جوهرگون به تن دارد

گاه سبز و سرمست

 گلبرگان دل آشوب را با شبنمان سحرگاهی غسل می دهد

و گاه جنون آسا

زنجیرهای بردگی را ز هم می گشاید

تا کلمات معاشقگی

انوار رخشندگی

و زندگی رقصندگی را در دست بگیرد.

دستان تو

 

"تمنا عباسی"

 

از کتاب: سرزمین بی سایه / نشر نگیما / چاپ اول، خرداد ماه 1389 / صفحه 45

تو را به خاطر خواهم آورد

تو را به خاطر خواهم آورد

چونان لرزش شن ها در باد

چونان سبزناکی دستهای زیر خاک

تو را به خاطر خواهم آورد

چونان گرده های معلق معابد

در گنگی راه

چونان صلحی در میان رنگ ها

و مرزها

تو را به خاطر خواهم آورد

چونان خمیدگی شانه های گمگشته در یاد

چونان تطهیر پریچه های* همیشه پریشان

در اشیانه های زنان دشت

تورا به خاطر خواهم آورد

چونان برگی که مرگ را به اهتزاز در می اورد

چونان نابینایی که شب را روشنی میبخشد .

 تورا به خاطر خواهم آورد !

 

"تمنا عباسی"


از کتاب: سرزمین بی سایه / نشر نگیما / چاپ اول، خرداد ماه 1389 / صفحه 49


*پریچه: به معنای پوست و پوشال خرما که ریسمان تابند. لیف خرما

بوی نوشته ها

بعضی نوشته ها بوی بادام تلخ میدن٬

بوی عاشقانه های سالهای وبا

بوی انتظارهای بی پایان و پوچی های همیشه سرشار !

بعضی نوشته ها بوی تلخی گم کردن میدن٬

تلخی گم کردن من های نیمه پنهان

بعضی نوشته ها بوی خوب گلابدون های نیمه شکسته و

شمع های نیمه سوخته امام زاده ها رو میدن

بوی خوب زن های چادر گل گلی میدن،

بوی خوب نذر و نیازهاشون

بوی خوب همدلی ها و نگاه های معصومانه شون... بوی مذهب نمیدن!

بوی خلوص دل میدن... بوی برهنگی ها ...

بعضی نوشته ها همیشه بوی بادام تلخ میدن

و برخی بوی شکستن شاخه های کوچک فندق*

شاخه هایی که در میان ماست٬

میان هر ضجه باران و هر زنگ کلیسایی متروک

میان قلب های پاره پاره ...

 

"تمنا عباسی"

15 فروردین 1389


برگرفته از وبلاگ شاعر:

http://entre-nous.blogfa.com/

 

*: اشاره به شعر پابلو نرودا

بی تو

...

بی تو

همه نخل های همیشه بارور

همه حلقه های همیشه پر توان

همه سرزمین بی سایه ام

درد می کشد

 بی تو

همه تاک های بیگانه

همه نامه های عاشقانه

درد می کشد

بی تو

همه چیز درد می کشد

همه ی «عشق»

همه ی «من» درد می کشد.

 

"تمنا عباسی"

 

از کتاب: سرزمین بی سایه / نشر نگیما / چاپ اول خرداد ماه 1389 / صفحه 50

 


درباره شاعر:

تمنا عباسی، متولد 1360، شهرستان لامرد، استان فارس


ادامه مطلب ...