دلم به دست های تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباس هایم می تکانی !
به اینکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اینکه قول دست هایت را
ـ ده بار تمام ـ
به انگشت هایم داده ام.
دلم به چیزهای ساده ای خوش بود
به بوییدن گل های سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسری ات
با سر حرف من باز شود !
چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است !
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچ وقت نتوانست برای معشوقه اش
نامه ای بنویسد
یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد !
می پیچم به دور خودم
به دور خودم می پیچم!
و دلم برای دلم می سوزد ....
"داود سوران"
برگرفته از کانال "باران دل"
baran_e_del@
جوری دوستت دارم که
انگار
در این شهر
فقط
همین یک نفر موجود است
و
انگار مرا خدا
به
دوست داشتنت اجبار کرده!
راهی
ندارم جز این که دوستت داشته باشم!!
"محسن دعاوی"
برگرفته از کانال "باران دل"
baran_e_del@
به سر شد عمر و یک دم سر نشد بی دوست
که
غایب بود و هر جا هست دل با اوست
"الهام ملک محمدی"
دل شکستی که بهشتی به عطایش بدهی
به
بهشتت هوسی نیست دلم را مشکن
"الهام ملک محمدی"
از گندمزارها که میگذرم
دستام
به خوشههاست
دلم
با تو
از
خیابان که میگذرم
یاد
تو با من است
چشمام
به چراغ راهنما
راه
که میروم با منی
کندتر
از من قدم برمیداری
زودتر
از من
به
خانه می رسی ...
"آرزو نوری"
برگرفته از کانال "باران دل"
baran_e_del@
اگر مرا ببوسی
و
اگر من چشم در چشم تو شوم
می
ترسم از ویرانی ام
نگاه
تو چون شراره ای است
که
ناگهان
شعله
ور می شوند
و
من
به
زندگانی بلند گل سرخی فکر می کنم
که بی هیچ تشویشی
در
انتظار جاودانگی ست
"آلدا مرینی"
مترجم: اعظم کمالی
منبع: وبسایت اکولالیا
+ آلدا مرینی (ایتالیایی: Alda Merini؛ ۱۹۳۱ – ۲۰۰۹) شاعر و نویسنده اهل ایتالیا بود.
تنت میتواند زندگیام را پر کند
عین
خندهات
که
دیوار تاریک حزنم را به پرواز در میآورد.
تنها
یک واژهات حتی
به
هزار تکه میشکند تنهایی کورم را.
اگر نزدیک بیاوری دهان بیکرانات را
تا
دهان من
بیوقفه
مینوشم
ریشهی
هستی خود را.
تو اما نمیبینی
که
چقدر قرابت تنت
به
من زندگی میبخشد و
چقدر
فاصلهاش
از
خودم دورم میکند و
به
سایه فرو میکاهدم.
تو هستی: سبکبار و مشتعل
مثل
مشعلی سوزان
در
میانهی جهان.
هرگز دور نشو:
حرکات
ژرف طبیعتات
تنها
قوانین مناند.
زندانیام
کن
حدود
من باش.
و
من آن تصویرِ شاد خویش خواهم بود
که
تو-اش به من بخشیدی.
"خوزه آنخل بالنته"
مترجم: محسن عمادی
منبع: وبسایت خانه شاعران جهان
هرگز کسی مانند من از قلب تو -که تا کوچکترین کنج هایش عاشق بود- لذت نخواهد برد...
تو را دوست دارم آن سان که هرگز کسی را دوست نداشته ام و دوست نخواهم داشت. تو یگانه هستی و خواهی ماند، بی هیچ قیاسی با دیگری... تو را با تمام هر آنچه که از قلبم باقی مانده، دوست می دارم. با تکه هایی که از آن نگه داشته ام. فقط می خواهم بیشتر دوستت بدارم تا تو را خوشبخت تر کنم. چون رنج ات داده ام! دور از تو، من زندگی ات هستم. اغلب در گوشم صدای گام هایت را می شنوم. از اینجا نگاهت می کنم... چهره ی زیبا و صادق ات را دوست می دارم، آری دوستت دارم. می خواهم زندگی ات به هر صورت دلپذیر باشد و آکنده از گل ها و شادی ها...
"گوستاو فلوبر"
(قسمت هایی از نامه ی گوستاو فلوبر به معشوقه اش لوئیز)
+ گوستاو فلوبر (به فرانسوی: Gustave Flaubert) (۱۸۲۱ - ۱۸۸۰) از نویسندگان تأثیرگذار قرن نوزدهم فرانسه بود که جزو بزرگترین رماننویسان ادبیات غرب شمرده می شود.
اگر بودی
محکم به سینه می چسباندمت و
برگ و شاخه هایمان در هم تنیده می شد
کبوتران شادی از لبهایم به لانه های تو پناه می گرفت و
از لانه های تو به فصل من و
از فصل من به أبدیت تو مهاجرت می کردند
کاش بودی تا ابرهایم را به هوای تو بلند می کردم
تا بال به سمت من می گشودی و
من باد ترانه ی دستهایت می شدم
کاش جاده ای که می رفت دوباره برگردد
من هنوز هم تمام غذاهای دونفره و لباسهامان
تمام اسناد هویتمان
پرسه و بوسه و آغوش و لبخندمان را
در این چمدان
با خود به همه جا کشانده ام.
"زاگرو نورالهی"
اگر تو امتداد بهار نیستی
پس این شکوفههای قلبم را از چه دارم
ببین چگونه عطر تنت باران میشود
و من با بوی تو خلوت میکنم
اگر تو امتداد بهار نیستی
این پرنده چه میگوید
دارد دور قلبم میچرخد
زمین میخورد
بال میزند
قلبم تند میکوبد
و من میترسم بگویم
دوستت دارم
میترسم زیاد به تو فکر کنم
میترسم نامت را روی کاغذ بنویسم
آه، اینها یعنی
من عاشقت شده ام...
"شیما سبحانی"
از مجموعه در دست چاپ: مرا دیوانه صدا کن
برگرفته از کانال: باران دل
baran_e_del@
من آمدهام
تا به جای پنجههای مردهی پاییز
پنجههای زندهی تو را بپذیرم.
من آمدهام تازهتر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلندتر از رگبار است.
میخواهم دوباره بیآغازم
این بهاری را که خواهی نخواهی
خون مرا در راه ها میدواند
و به دلها میبرد.
این بهاری که
چه عاشقانه است.
و من در برابر همهی دستهایش
که گشوده است
ناگزیر به پاسخم.
"بیژن الهی"
منبع:
از خواب من پریده ای
سرزده
بی چراغی روشن کنی
تا آخرجاده ی شب
صبح را خبر کنی
و من که از خواب هایم پریده ام
بیدارمیمانم وبه تو فکر میکنم
کجا بود که با پای خواب آمدیم و روز بود
و خورشید در سایه سار تن تو خنک بود
فکر کردن مثل خواب دیدن نیست
مرا نمی ترساند
کجابودکه من از راه دور تو را دیدم
و تو میرفتی ومیرفتی ومیرفتی
و من که از خواب هایم پریده ام
از پنجره فریاد می زدم
از خواب من پریده ای
سرزده
بی چراغی روشن کنی
یا صبح را
رفته ای... رفته ای... رفته ای...
"مهرداد تبریزی"
می گویم فاصله مهم نیست
اما دلم تنگ می شود
دلم تنگ می شود که نمی توانم
چفت بغلت بشوم
می گویم فاصله مهم نیست
اما هست، خیلی هم مهم است
مهم است که دلم ذره ذره می شود
وقتی نمی توانم دستانت را در دستانم بگیرم
دلم پر می زند برای آن صورتت
اما مجبورم از فاصله ببینمت
می گویم فاصله مهم نیست
مهم قلب ما دوتاست که نزدیک هم است
در همین بین از چشمانم
ناخواسته اشک سرازیر می شود
و به من می فهماند فاصله مهم است
که اینطور دمار از روزگارمان درآورده
و میگویم کاش زودتر تمام فاصله ها تمام شود ...
"سیما امیرخانی"
برگرفته از کانال: باران دل
baran_e_del@
ای دریغا
که پس از آن همه جان بازی ها
بر سر کوی تو
بی نام و نشانیم هنوز.
"ادیب نیشابوری"
-------------------------------------
پیشنهاد موزیک:
+ دانلود آهنگ زیبای ایهام با نام "حال من"
بعد از آن لحظه که قرار شد همه چیز را به "گذشته"
بسپاریم
یا خودمان را به "آینده"ی نامعلوم
بعد از آن لحظه که همه چیز را ابدی کردیم
دیگر هیچ کس به زیبایی تو نمی یابم
تو هم دیگر
هیچ کس به عاشقی من نمی بینی!
بعد از آن لحظه
هیچ داستانی به زیبایی افسانه ی ما نوشته نخواهد شد!
و هیچ سازی، لحظه های ما را نخواهد نواخت!
دیگر هیچ چشم و ابرویی، ساده دلی را افسون نمی کند!
تو همه ی افسون ها و فریب ها را برای خود برداشتی
دیگر افسونی
در جهان نماند!
تو همه ی معشوقان را بی رنگ کردی!
آنها به خونت تشنه اند!
زیبایی حریص و بی رحمانه ات به هیچ کس
به هستی رحم نمی کند!
بعد از این
تو را در هر شعر عاشقانه می جویم اما نمی یابمت!
موهایت را در هر موج دریاها می جویم اما نمی یابم!
تو را در هر زخمه ی عود
در ضرب هر دف که آشفته حالی را پریشان می کند
تو را در هر خط رنگی که بر بوم نقش می شود
در بوی هر عطری که در سرها بپیچد و آدم را گیج کند
در هر آغوش
و در هر نوازش
می جویم
اما نمی یابمت!
بودن و نبودنت...
این افسون تو است!
بی فایده ست از من بخواهی نبینمت
من هر بار تو را در ماه کامل می بینم
ماه کاملی که جان های شیدا را به خود می کشد
تو را هر بار در صبحی که
خورشید آمدنت را ناشیانه تقلید می کند، می بینم
بی فایده ست از من بخواهی با تو حرف نزنم
من در زیباترین شعرهای دنیا با تو حرف زده ام
هر بیت این زمین، خطی از موهای توست
موهایت جای هیچ اجتنابی نبود!
بیهوده از من می خواهی فراموشت کنم و
کانال نویسنده در تلگرام (عورانی):
https://t.me/amirmasouminh3
ای آنکه مرا برده ای از یاد، کجایی؟
بیگانه شدی، دست مریزاد، کجایی؟
در دام توأم، نیست مرا راه گریزی
من عاشق این دام و تو صیّاد، کجایی؟
محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت
آوار غمت بر سرم افتاد، کجایی؟
آسودگی ام، زندگی ام، دار و ندارم
در راه تو دادم همه بر باد، کجایی
اینجا چه کنم؟ از که بگیرم خبرت را؟
از دست تو و ناز تو فریاد، کجایی؟
"پریناز جهانگیر"
در حوالی آغوش تو که نه،
اما زندگی در میان قلب تو
همیشه زیباست ...
آنقدر زیباست
که وقتی خودم را حتی در خیال و رویا
در میان قلب تو تصور می کنم
نفس هایم تازه می شود
بغضهایم فراموش می شود
دلتنگی هایم رفع می شود
زندگی ام تازه بوی زندگی می گیرد
لحظه هایم غرق خوشبختی می شود
و این همان آرزوی قشنگی ست
که در میان هزاران آرزوی رنگارنگ
تو را مانند خدا در میان قلبم
تا ابد بی حد و مرز می خواهم.
"امید آذر"
ما ابرهاى به هم رسیده بودیم
از راهى بسیار دور
حرفى نداشتیم
گریستیم...!
"محمد ابراهیم گرجى"
صبح است
و من منتظر شنیدن "سلام" تو ...
که صدایت
شروع زندگیست...
"سارا پیرزاد"
مردان در هیچ زمانه ای به اندازه زمانه ما با جنس ضعیف با این همه احترام رفتار نکرده اند. - این نیز، مانند بی حرمتی به پیری، از پیامدهای گرایش و طبعی است از اساس دموکراتیک. جای شگفتی نیست اگر که خیلی زود از این احترام بهره گیری ناشایست شود. بزودی بیشتر خواهند خواست و طلبکارتر خواهند شد. سرانجام کمابیش از این احترام گذاری زده خواهند شد و به رقابت بر سر حقوق برخواهند خواست و در واقع جنگی تمام عیار به راه خواهند انداخت. بله، زن حیا را از دست خواهد داد؛ و زود بیفزاییم که ذوق و سلیقه خود را نیز. ترس از مرد را از یاد خواهد برد. اما زنی که ترس را از یاد ببرد، غرامت آن را با از دست دادن غرائز زنانه خویش خواهد پرداخت. زن هنگامی به میان معرکه می تازد که آنچه در مرد ترس انگیز است، و یا دقیقتر بگوییم، مردانگی مرد را دیگر نخواهند و نپرورند - این نکته هم درست است هم فهمیدنی. اما آنچه فهمیدنش به این آسانی نیست آن است که در نتیجه این وضع - زن تباه خواهد شد. خودمان را نفریبیم: این همان چیزی است که امروز در جریان است.
"فردریش نیچه"
(فراسوی خیر و شر، 239)
+ فریدریش ویلهِلم نیچه ، به آلمانی:
Friedrich Wilhelm Nietzsche)) (زادهٔ ۱۵
اکتبر ۱۸۴۴ – درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰) فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، آهنگساز و فیلولوژیست
کلاسیک بزرگ آلمانی
بود.
برگرفته از وبلاگ: نغز و پرمغز
http://naqzmaqz.blogfa.com/