کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بزرگترین اشتباه آدم‌ها - ویلیام فاکنر

بزرگترین اشتباه آدم‌ها از دلِ بزرگترین دوست‌ داشتن‌هایشان بیرون می‌جهد. از همان چیزهایی که سفت گرفته بودنشان. معمولاً چیزهایی از دست می‌روند که می‌خواهیم هیچگاه از دست نروند. هر چه چیزی را سفت‌تر می‌گیریم خون کمتری به انگشتان می‌رسد و کمی بعد مُشت باز می‌شود.

 

"ویلیام فاکنر"

 

ویلیام کاتبرت فاکنر (۱۸۹۷ - ۱۹۶۲) رمان نویس آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات بود.

 

می‌خواهم در خواب تماشایت کنم - مارگارت اتوود

می‌خواهم در خواب تماشایت کنم

می‌دانم که شاید هیچ‌وقت اتفاق نیفتد

می‌خواهم تماشایت کنم در خواب

با تو بخوابم

یا به خوابت بیایم

وقتی امواج نرم تاریکی در سرم

غلت می‌زنند

دوست دارم با تو قدم بزنم

در آن جنگل روشن پرتردید

با برگ‌های سبز-آبی

...

دوست دارم آن شاخه‌ی نقره‌ای را به تو بدهم

آن گل کوچک سفید را

کلمه‌ای را که می‌تواند

در میانه‌ی رویا

تو را در برابر اندوه حفظ کند

با تو تا بالای پله‌ها بیایم

و بعد دوباره قایقی شوم

که تو را به سلامت بر می‌گرداند

...

دوست دارم هوایی شوم

که تنها برای یک لحظه

در تو ساکن می‌شود

دوست دارم چیزی شوم

که به چشم نمی‌آید

اما لازم است.

 

"مارگارت اتوود"

ترجمه: مریم آقاخانی

------------------------------------

مارگارت اِلنور اتوود (زاد ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹) شاعر، داستان‌نویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست سرشناس کانادایی است.


زمین خوردن شکست نیست

زمین خوردن شکست نیست

شکست زمانی به سراغت می‌آید

که در همان‌جایی که زمین خوردی، بمانی.

 

"منتسب به سقراط"

 

آدمی به مرور آرام می‌گیرد - محمود دولت آبادی

آدمی به مرور آرام می‌گیرد، بزرگ می شود، بالغ می‌شود و پای اشتباهاتش می ‌ایستد،
آنها را به گردن دیگران نمی‌اندازد و دنبال مقصر نمی‌گردد؛
گذشته‌اش را قبول می کند، نادیده‌اش نمی‌گیرد و اجازه می‌دهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
آدمی از یک جایی به بعد می ‌فهمد که از حالا باید آینده‌ اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر
می‌فهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدم‌های بی مقدار کرد.
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم، خودش خوب می‌شود ...

"محمود دولت آبادی"

برشی از کتاب "جای خالی سلوچ"

صبحی که در آن خنده - مرتضی نوربخش

صبحی که در آن خنده ی دلدار نباشد
بهتر بُوَد آن دیده که بیدار نباشد...

 

"مرتضی نوربخش"

بر من از جور تو - جامی

بر من از جور تو هر چند که بی داد رود

چون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود.

 

"جامی"

---------------------------------

پی نوشت: اصل شعر در مصرع اول چنین است: بر من از "خوی" تو هر چند که بی داد رود. (منبع: سایت گنجور)

ظاهرا آواز این شعر توسط ؟ اجرا شده و از "جور" به جای "خوی" استفاده شده و بنظر من هم انتخاب بهتری است.

مرا ببخش - یاسر قنبرلو

مرا ببخش که هم عاشق است هم شاعر 

که مانده است در این راه ِ بی برو برگرد 

مرا ببخش که می خواهمت ولی با فقر 

مرا ببخش که می بوسمت ولی با درد

مرا ببخش که من یک عقاب در قفسم 

پرنده ی خوشبختت پرنده ای عصبی ست 

مرا ببخش که اشکم امان برید از من 

که خنده ای هم اگر هست خنده ای عصبی ست

زنان ، ستاره ی دنباله دار می خواهند 

مرا ببخش که چیزی در آسمانم نیست 

مرا ببخش که می خواهی و نمی گویی 

مرا ببخش که می خواهم و توانم نیست...


"یاسر قنبرلو"

----------------------------


پ.ن: مرا ببخش اگر دوستت دارم و کاری از دستم بر نمی آید.

آدمها هرگز کسانی را - ارنستو ساباتو

آدمها هرگز کسانی را

که دوست دارند فراموش نمی کنند،
فقط عادت می کنند

که دیگر کنارشان نباشند !

"ارنستو ساباتو"

از کتاب: قهرمانان و گورها

آرزویم - مارسل پروست

آرزویم نه تنها دست‌یابی به تن او،

بلکه در آغوش گرفتن انسانی بود

که درون او می زیست.


"مارسل پروست"

 

مارسل پروست (۱۸۷۱ –۱۹۲۲) نویسنده و مقاله‌نویس فرانسوی بود. او به دلیل نگارش اثر عظیمش با عنوان "در جستجوی زمان ازدست‌رفته" یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان قلمداد می‌شود.


مثل خزه ای سرگردان - امیرحسین علامیان

مثل خزه ای سرگردان

سوار بر امواج

گاه گیر کرده به قلاب ماهیگیری

گاه چسبیده به فانوس دریایی بودم

که جزر و مد دریای چشمانت

مرا به ساحل آرامش کشاند

ساحلی بکر و امن

که نامش "آغوش تو" بود.


"امیرحسین علامیان"


ما عشق تو داریم - شاه نعمت الله ولی

ما عشق تو داریم و تو را میل به ما نیست

مائیم چنین و تو چنانی چه توان کرد

 

عمریست که ما را به غم عشق نشاندی

گر باقی عمرم بنشانی چه توان کرد.

 

"شاه نعمت الله ولی"

از رابطه هایی که انتظار کشیدن- سیران هیراف

از رابطه هایی که انتظار کشیدن رو براتون دردناک می کنه بترسید. 

قلبتون تا یه جایی توانِ تپیدن داره و مطمئن باشید 

کسی که شما رو منتظر می ذاره

نه تنها برای بدست آوردنتون تلاشی نکرده 

بلکه برای نگه داشتنتون هم تلاشی نمی کنه.

از آدمایی که انتظار کشیدنِ شما رو درک نمی کنن دوری کنید،

 این آدما شما و احساساتتون رو متلاشی می کنن.


"سیران هیراف"


صبح که می‌شود - حمیدرضا عبداللهی

صبح که می‌شود

برای کلاغ‌ها

از عشقمان بگو

بگذار یک کلاغ چهل کلاغ شود

دوست داشتنمان!

دلم می‌خواهد

قصه‌ی من و تو

برسد به گوش تمام دنیا ...


"حمیدرضا عبداللهی"


مرا ببوس - هدا خاموش

مرا ببوس

با تنی برهنه 

زیر تگرگ هایی که 

سوژه ای برای شاعران شده

مرا ببوس 

تا عشق شعر تازه ای شود

برای دوست داشتن

برای فرار از نقاش‌ها

نقاشی هایی که

بوی جنون را به تصویر می‌کشند 

و یا از کتاب های ممنوعه‌ ای

که هرگز کلمات عشق را ننوشتند

مرا ببوس

با این که می دانم

پشت هر بوسه ایِ یک جای کار می لنگد...!


"هدا خاموش"



بی خوابی - روایا آرتیمووا

بالشی 

که در آن

بی خوابی هایت را

برایم جا گذاشتی

از تو

به من 

نزدیک تر است!


"روایا آرتیمووا"

دوست داشتن تو - روایا آرتیمووا

دوست داشتن تو

شبیه آخرین چکّه ی آبی است

که مسافر مانده در بیابان را به آبادی می رساند

شبیه آخرین کبریت یک کوهنورد گم کرده راه

در لبه ی پرتگاه دور و سرد

شبیه جُستن کوره راهی در جنگل

و دست انداختن به آخرین تکه تخته ای که موج ها می آورند

شبیه شعری است

در حاشیه ی کتابی کهنه

به دست خطی آشنا

ببین: عشق ته ته ته تاب من است

وقتی که بی تاب تواَم...


"روایا آرتیمووا"


برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del


کاش می شد تکثیر می شدم - امید آذر

کاش می شد تکثیر می شدم
به دوست داشتنت
به چشمهایت
به لبهایت
به دکمه های پیراهنت
کاش می شد
برایت چند دل می شدم
چند قلب می شدم
چند آغوش می شدم
یا چند دیوانه
که بند دلش را بسته به لبخندت
کاش می شد تکثیر می شدم
به نفسهایت
به دستهایت
به آغوشت
لعنتی جان!
من برای دوست داشتنت
بی اندازه مَردم ...

"امید آذر"

غزل از موی پریشان - سعید شیروانی

غزل از موی پریشان شده ات می ریزد
من اگر شاعرم از دست پریشانی توست.
 
"سعید شیروانی"


عاشقانه پاییز

چیزی بگو مثل بهار- تورگوت اویار

چیزی بگو
مثل بهار
مثلا شکوفه کن
و یا ببار
مانند رحمتی بر درونم
یا رنگین کمان باش و
روحم را در آغوش بگیر
چیزی بگو
فراتر از حرف باشد
جانم را لمس کند
چیزی بگو
مثلا "کنارت هستم".

"تورگوت اویار" (شاعر ترکیه)
ترجمه: مجتبی نهانی

منبع: وبلاگ ساده اما قشنگ

چشم هاى تو مرا به این روز انداخت - بزرگ علوی

به من مى گفت:
چشم هاى تو مرا به این روز انداخت.
این نگاهِ تو کارِ مرا به اینجا کشانده.
تاب و تحمل نگاه هاى تو را نداشتم.
نمى دیدى که چشم بر زمین مى دوختم؟"
به او گفتم:
در چشم هاى من دقیق تر نگاه کن!
جز تو هیچ چیزى در آن نیست...

"بزرگ علوى "

(از رمان چشم هایش)