خسته شدم
از بس ادای کوه بودن را درآوردم
می خواهم خودم باشم
می خواهم فرو بریزم...!
"شاعر: ناشناس!"
با تشکر از خانم نسترن
http://yadat-hast-migofti.blogfa.com/
مرا یاد بگیر
نه مثل جبر!
نه مثل هندسه!
نه مثل یک منهای یک
که همیشه می شود صفر!
مرا یاد بگیر
مثل نیمکت آخر
زنگ آخر
و دستانی که نام تو را
مدام روی چوب حک می کرد،
مرا یاد بگیر...
شاعر: ناشناس!
وقتی دلتنگ
می شوی
نه چای دم
کرده ی مادر
نه هوای گرم
اتاق
نام ش را می
پوشی
و تنت
جا می ماند
در لباسی که اندازه اش نیست
شاعر: ناشناس!
منبع: وبلاگ غوغای سکوت
http://haftominnafar.blogfa.com/
بعد
از انتظار طولانی آسمان و تنگدستی زمین و سالهای ترس
برای ملامت
سقف های کوتاه و دلجویی چلچله های فروردین
به ملاقات تو
آمدم!
تا نامم را،
دلم را و واژگانم را به تو بسپارم...!
عرق پیشانیام
را بگیر
می خواهم دو
زانو در برابرت بنشینم
و تا حریر
پیراهنت را شاپرکها بیرون می آورند
دستی به
گیسوانت فرو برم
میان خنده
های تو ،
قرص ماه و کودکان بذر و بالهای شانه به سر آواز
می خوانند
تو، تمام آن چیزی هستی که من
به خواب دیده بودم
تو، دانه ی
خورشیدی ، مهربانی انگور
و من ، بی
آنکه ناخنهایم را به گاوآهن ببندم زمستان را سرافکنده خواهم کرد
تو صدایم
می کنی و پیراهنم پر می شود از بهــار...
من که همه
عمر، آسمان را به تردید نگریسته بودم
حالا می خواهم
چایم را در کهکشان شیری بنوشم
حبه ی قندی
تعارفم کن
این اتفاق
عجیب که در جان من افتاده است
خواب باغ را
در تاریکی هم سبز می کند...
"محمد رضا رحمانی"
برگرفته از وبلاگ:
----------------------------------------------------
دانلود دکلمه زیبای این شعر با صدای شاعر
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / آهنگساز: پیروز ارجمند / تنظیم: مانی رهنما / سال 1385 / ترک 12
+ با سپاس فراوان از خانم مریم نوربخش برای ارسال فایل صوتی
--------------------------------------------------------
پی نوشت (9 مهر 1392):
بین تمام شعرهایی که اخیرا خواندم و پست کردم (نمی تونم بگم از کی اما حداقل چند روز اخیر) از هیچ شعری به اندازه این شعر لذت نبردم و به دلم ننشست. دست مریزاد به آقای رحمانی.
----------------------------------------------------
پی نوشت مهر 1402:
بیوگرافی کوتاه از محمد رضا رحمانی:
محمد رضا رحمانی، زاده اسفند سال 1331 تهران. نویسنده، ویراستار، شاعر بازیگر و ترانه سرا.
آثار و کتابهای چاپ شده:
"بانوی اردیبهشت" / انتشارات همگام / 1375
"دانستن این همه سکوت" / انتشارات پاکان / 1377
"بانوی اردیبهشت و غزلی ناتمام" / انتشارات دنیای هنر / 1380
آلبوم صوتی "دلواپس تو نیستم" / با صدای محمدرضا رحمانی / آهنگ ساز دکتر پیروز ارجمند / تنظیم: مانی رهنما / 1385
و آثار بسیاری در قالب کتاب کودک و کتاب علمی و ترانه تیتراژ سریال های تلوزیونی مانند تب سرد.
مگسی را کشتم!
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم
یا که چون اغذیهی مشهورش، تا به آن حد گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم!
بسیاری از شما لااقل یک بار این شعر را خوانده و حسین پناهی را تحسین کردهاید! یا وصیت نامهی مشهور او:
«قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار ادارهی انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم…»
اما سایت رسمی حسین پناهی که توسط سینا پناهی (پسر ایشان) اداره میشود اعلام کرد:
اشعار و وصیتنامهی زیر متعلق به حسین پناهی نیست و هیچ سنخیتی نه با شخصیت و نه با نوع نگارش و محتوای آثار ایشان ندارند:
وصیتنامهی قبر مرا نیم متر عمیقتر حفر کنید. اشعار: مگسی را کشتم، پشت چراغ قرمز، از آجیل سفرهی عید، رخش گاری کشی میکند، صفر را بستند، من تعجب میکنم، بهزیستی نوشه، با اجازهی محیط زیست، گناه شیرین است، اکسیژن!
بخشی از این اشعار متعلق به اکبر اکسیر (نویسنده و شاعر) است:
+ زندگینامهی حسین پناهی را از اینجا بخوانید:
منبع: وبسایت گمانه
خودت را مثال
برف !
آرام آرام میباری بر من
و در بهار آب
خواهی شد !
"ناشناس"
+ این شعر زیبا از کیه؟؟؟
برای
دیدن پنهان
و رسیدن به
آسمان آبی عشق
روزها ، ماهها و سال
ها دویدم
زمستان را به
دست بهار سپردم
و تابستان را در دست رنگین کمان خزان رها کردم
اما لحظه ی
دیدار کجاست؟
از نسیم
پاییز شنیده ام
آنگاه که
هرگز پاییز فرا نرسد
و خورشید هرگز غروب نکند
تو را خواهم
دید
از آسمان
شنیده ام
که اگر روزی هرگز تاریک نشود
و ماه و مهر
دست در دست هم
در دلش جای گرفته باشند
تو را خواهم
دید
و از باران
شنیده ام
آنگاه که هرگز لبی تشنه نماند
تو می آیی
و تو خواهی
آمد
آنگاه که تنها به عشق دیدارت نفسهایم فرو رود
و قلبم با
یادت بتپد
تو را خواهم دید
"ناشناس"
سبزه ها در بهار می رقصند،
من در کنار تو به آرامش می رسم
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست
تو را عاشقانه می بوسم
تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم
و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود، ای همه هستی من
و هزاران بار خواهم گفت:
دوستت دارم را ...
"ناشناس"
----------------------------------------------------------
پ.ن: این شعر در برخی منابع به نام نیما یوشیج منتشر شده است که منبع معتبری برای آن یافت نشد.
---------------------------------------
دفتر عشق:
به تو که میرسم مکث میکنم
انگار
در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام
مثلا در
صدایت... آرامش
یا در چشم
هایت... زندگی
"منبع: نت"
--------------------------------------------------------
+ دانلود ترانه «به تو میسپارمش" با صدای پویا بیاتی، از آلبوم "بگو سیب" (اسفند 91)
نگاهت،
تکرار مکرر
بهار ست وُُ
خنده ات،
شکفتنِ غنچه
های محجّبه .
نه؛ مرا حرفی نیست .
هر چه می
خواهی بکن .
بگذار این
بار هم کارها باب میل تو باشد .
می خواهی
بروی
وُ مرا انیس
رنج دوریت
وُ همنشین
حسرت دیدارت گردانی ؟
باشد، برو،
خدانگهدار
سفر بخیر
برو و رمه ی نگاهت
وُ نسیم عطرت
را نیز با خود ببر .
و حتا آن
لبان لعلینت را
که من، هر
بار برای بوسیدنشان
مسیر پر از
اضطرابِ و التهابِ
گلو گاه و
چانه ات را
به آرامی و ُ وسواس می پیمودم
و ُ ناگاه بی
آنکه تو بدانی
به یورشی
به تسخیر
خویش در می آوردمشان .
می خواهی
بروی؟ برو، مرا حرفی نیست .
امّا بر سر
گذرت
بر بلندای
صعب العبور ترین قلّه ای که می شناسی
با سرخی
لبانت
لاله ای بکار
تا من هر روز
برای دیدنش
کوه ها، درّه
ها وُ سنگلاخ ها را بپیمایم
و تجربه ی
مکرر کنم
سختی دیدارت
را .
شاعر: ناشناس
من از لحظهی تولد در
حال سقوط بودم،
در
خود سقوط کردم بیکه به انتها برسم،
مرا
در چشمانت نگاهدار،
خاک
بربادرفتهام را گِرد بیاور وَ خاکسترم را یکی کن،
استخوانهای
شکستهام را بند بزن،
بوَز
بر هستیام،
دفنم
کن در دل خاک
و
بگذار سکوت التیام اندیشهها شود،
آغوش
بگشا...
"جهان در بوسه های ما زاده می شود / ترجمه: یغما گلرویی"
وقتی بدانید که کدام یک هستند، خواهید دانست که برای آن فرد چه باید بکنید.
وقتی شخصی به خاطر مقصودی به زندگی شما میآید، معمولاً برای آن است که نیازی را که بیان داشتهاید برآورده سازد
آنها آمدهاند که به شما برای حل مشکلی کمک کنند، راهنما و حامی شما باشند و یا به لحاظ جسمی، احساسی و معنوی یاریتان رسانند.
آنها فرستادگان خدا به نظر میرسند و واقعاً هم هستند. بنابراین آنها به دلیل نیازی که داشتهاید نزد شما هستند.
سپس بدون این که گناهی از شما سر زده باشد و در زمانی که فکرش را نمی کنید این شخص به شما چیزی خواهد گفت یا کاری خواهد کرد که رابطه به پایان برسد، گاهی آنها میمیرند، گاهی میروند.
گاهی به گونهای غیرمعقول عمل می کنند و مجبورتان می کنند جبههگیری کنید.
آنچه باید دریابیم این است که ما به آرزویمان رسیدهایم. کار ایشان انجام شده است.
دعایی که به سوی آسمان روانه کرده بودید پاسخ داده شده و اینک موقع حرکت است.
بعضی افراد برای یک دوره خاص به زندگی شما می آیند چرا که نوبت شماست که مشارکت کنید، رشد کنید و یاد بگیرید.
آنها آرامش به شما هدیه میکنند و شما را میخندانند.
ممکن است چیزهایی یادتان دهند که پیش از آن هرگز انجام ندادهاید.
معمولاً شادی باورنکردنی به شما میبخشند، باورش کنید این واقعی است، اما فقط برای یک فصل و دوره خاص.
روابط همیشگی به شما درسهایی برای تمام زندگی میدهند.
چیزهایی که بر اساس آن باید بنیان احساسی محکمی بسازید.
کار شما پذیرش درس است.
به او عشق بورزید و آنچه را یاد گرفتهاید در سایر روابطتان و مراحل زندگیتان به کار گیرید.
به این دلیل است که میگویند عشق کور است اما دوستی دارای بینش است.
متشکرم
که پارهای از زندگی من شدهای،
چه برای
انجام یک مقصود، یا
یک دوره، یا
برای همیشه.
-------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
این متن زیبا رو چند سالی هست که توی آرشیوم دارم. هر از گاهی که چشمم بهش می افته، میخونمش و هر بار لذت میبرم. نمیدونم چه کسی این رو گفته. اما بسیار زیباست و من بهش ایمان دارم. تقدیم به شما خوبان و متشکرم...
سلام ؛ حال من خوب است
ملالی نیست جز گم شدن
گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .
با این همه اگر عمری باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه دل کسی در سینه بلرزد
و نه این دل نا ماندگار بی درمانم
. . .
تا یادم نرفته است بنویسم:
دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود
. . .
خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم
دعا کردم که بیایی
با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد
اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست
رفتی پیش از آن که باران ببارد
. . .
می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است
!
انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است
بی پرده بگویمت :
می خواهم تنها بمانم
در را پشت سرت ببند
بی قرارم ، می خواهم
بروم ، می خواهم بمانم ؟!
هذیان می گویم ! نمی دانم
. . .
نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد ، بی کنایه و ابهام
پس از نو می نویسم:
سلام! حال من خوب است
اما تو باور نکن
. . .
شاعر: ناشناس
با اقتباس از شعر سید علی صالحی
--------------------------------------------------
+ شعر سید علی صالحی را اینجا بخوانید.
من شیفتهی میزهای کوچک کافهای هستم
که بهانه نزدیکتر نشستنمان میشود...
و من
روبروی تو
می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یکجا بگویم.
شاعر: ناشناس!
پ.ن: شعر به این زیباااااااایی و شاعرش ناشناس! هر چه گشتیم، یافت نشد!
بــا مـَن از
بـودن بـگـــو.. .
گـوشــم را کــَـر کـرده
هـیـآهـوـےِ نــَـبودنـتـــ ـــ ـ
../ .
"شاعر: ناشناس"
چقدر خوشحـال
بود شیطــان، وقتی سیب را چیدم؛
گمان می کرد فریب داده است مرا؛
نمی دانست
تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری
یا ماندن در بهشـــت را....
"شاعر: ناشناس"
آغوش تو که باشد،
-مهربانی اش را می گویم-
زمستان را هم به سخره می گیرم ...
بی هیچ ترس و تردیدی
از این همه سرمایی
که حتی نفس در سینه می خشکاند.
"شاعر: ناشناس"
وقـتـی تـو
نـیسـتی
خـدا
را صـدا می زنـم
وقـتـی
خـدا نـیست
تـو
را .....
تـو
شبـیه خـدا شـده ای
یا
خـدا شبـیه تـوست ؟!
شاعر: ناشناس
به تو می رسم !
"شاعر: ناشناس"