کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

دست های تو تصمیم بود

دست های تو

تصمیم بود

باید می گرفتم

و دور می شدم.

 

"شمس لنگرودی"

آرام باش عزیز من

آرام باش عزیز من

آرام باش

حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می رویم، چشم های مان را می بندیم،
همه جا تاریکی است.

آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود.


"شمس لنگرودی "

از مجموعه: ملاح خیابان‌ها

بگذار تا جهان به زیبایی خود دل ببندد

...

بگذار تا جهان به زیبایی خود دل ببندد

بهار

در مقدم تو قربانی می‌شود

تا از قطرات گلویش

شقایقی بروید

...

بی حضور تو

هیچ دفتری گشوده نمی‌ماند

بی گذار تو

معبری را پایان نیست

تو الفبای جهان را دیگر کرده‌ای

 

پرندگان شوریده در نفست ره گم می کنند

شوریدگان هوایت را دریاب!

نگاه کن

دو پرنده روحم را می‌برند

و جهان در عبور پرندگان

شکل تو را می‌گیرد!

 

از: شمس لنگرودی

"گزیده ادبیات معاصر - شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380

به حرف تو رسیده ام...

به حرف تو رسیده ام
به حروفِ نام تو
باقی حرف ها را برای چه اختراع کرده اند
ترکیب شان
جز دروغی برای ادامه زندگی نیست!

"شمس لنگرودی"


آیات شما چه قدر، شبیه به لبخند اوست!

خداوندا

تمام حرف های جهان یک طرف
این راز یک طرف:
آیات شما
چه قدر، شبیه به لبخند اوست!

از: شمس لنگرودی

------------------------------------------------------

 
دفتر عشق:
سیاه مشق پشت چشمهایت
دست خط کدام خداست
که بوسیدنش سجده واجب دارد!؟
"منبع: نت"

و خلوتش...

و خلوتش

بهشتی است

که خداوندانش به تسلیم سر فرود آورده‌اند

در عظمتی

که خلأش

رمز زیستن است و تنفس

 

خانه‌اش

طراوتی دارد

 از عشق و آفتاب و سعادت

 

و آغوشش جزیره تابناکی است

که رویاهای زمستانی‌ام در آن جا می‌گیرند

...

بر آنم

چون شرم

بر گونه‌اش جا گیرم

تا شاید مگر

با شبنم رخسارش

فرشتگان را دیداری کرده باشم

...

 

از: شمس لنگرودی

کتاب "گزیده ادبیات معاصر - شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380

---------------------------------------------------------

پی نوشت:

چشم دل باز کن که جان بینی...

صبح امروز را با شمس لنگرودی آغاز کردم. این شعر زیبا تقدیم به همه آنهایی که شعر ناب را نه با چشم سر، که با چشم دل می‌خوانند...

سر می روم از خویش

سر می روم از خویش

از گوشه گوشه فرو می ریزم

و عطر تو

رسوایم می کند.

 

"شمس لنگرودی"


از کتاب: شب، نقاب عمومی است

-------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

وقـتـی حـس میکـنم

جایــی در ایــن کرِه ی خاکی

تــو نفس میکــشــی و مـن

از هــمان نفـس هایتــت... نفس میکشم

تـو بــاش

هـوایــت... بـویـت... برای زِنده ماندنم کافـــی ست.

"منبع: نت"

سپاسگزارم درخت گلابی

سپاسگزارم درخت گلابی

که به شکل دلم در آمدی،

چه تنها بودم!

 

از: شمس لنگرودی

بامداد

چندان به تماشایش برنشستیم

که بامدادی دیگر برآمد

و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید

از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه

نبردی پرداختیم که حنظل انتظار

بر ما گوارا آمد

 

ای آفتاب که برنیامدنت

شب را جاودانه می‌سازد

بر من بتاب

پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم

...

 

شعر از: شمس لنگرودی

از کتاب "گزیده ادبیات معاصر، مجموعه شعر شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380

----------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

گاهی یک شعر زیبا از یک شاعر خوب میخوانی. بعد می‌آیی پشت کیبورد و حس خوبت را در یک دنیای

مجازی با دیگران سهیم می‌شوی. این حس خوب چندین برابر می‌شود وقتی که احساس کنی اولین نفری هستی که اثری ارزشمند را در این دریای بیکران مجازی ثبت میکنی و حست را با دیگران به اشتراک می‌گذاری! این شعر زیبا از استاد شمس لنگرودی از آندسته شعرهاست... تقدیم به شما خوبان 

-------------------------------------------------------------------------


پی نوشت 2 (چهارشنبه 10 آبان):

یه چند روزی نیستم در خدمت دوستان (تا یکشنبه یا دوشنبه). مراقب خودتون باشین :)


**عید غدیر هم پیشاپیش بر همه دوستان نازنینم مبارک**


صفحه نظرات وبلاگ‌های پرشین بلاگ هم یکی دو روزه که کار نمیکنه! قابل توجه دوستان پرشین بلاگی (آیکون چشمک)

دور از تو...

دور از تو

فواره‌ی بی‌قرارم

پرپر می‌زنم

که از آسمانِ تهی 

به خانه ی اولم برگردم.

 

"شمس لنگرودی"


از مجموعه: شب، نقاب عمومی است


---------------------------------------------------------------

دفتر عشق:

نچرخید... زبانم را می گویم، کاش وقت رفتن می گفتم: "دوستت دارم" .لطفا نرو ...

-------------------------------------------------------------

پی نوشت:

هیچ به فردا نیندیش، فردا اندیشه اى براى خود دارد، رنج هر روز براى آن روز کافیست. " کوروش کبیر"

29  اکتبر (امسال مصادف با 8 آبان) روز جهانی کوروش بزرگ "پدر ایران زمین" بر ایرانیان فرخنده باد.

امروز روز جهانی کوروش کبیر است و این روز در تقویم ما ایرانیان نیست!


پی نوشت (8 آبان): امروز شنیدم که این روز و این مناسبت یک روز جعلی! است و چنین روزی در تقویم سازمان ملل وجود ندارد! با کمی جستجو در گوگل یافته هایی در این مورد پیدا کردم و با مراجعه به سایت رسمی سازمان ملل در ایران هم چنین روزی را در تقویم این سازمان ندیدم.

به هر حال جعلی یا غیر جعلی، چیزی از ارزش های این مرد بزرگ برای ما ایرانیان کم نمی کند. روزش گرامی باد.

نقشه‌های تو را دوست دارم...

نقشه‌های جهان به چه درد می‌خورند

نقشه‌های تو را دوست دارم

که برای من می‌کشی

خطوط مرزی و رودخانه‌ها ... متروها ... خانه‌ها

نقشه‌ی کوچک‌ات را دوست دارم

که دیده‌بانان چهار سویش

از برج مراقبه با صدای بلند با هم صحبت می‌کنند

و من این‌سو تا آن‌سویش را

با غلتی طی می‌کنم .

 

"شمس لنگرودی"

---------------------------------------------------

دفتر عشق:

سر به هوا نیستــــم امــــا
همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی‌ست دیدن همان آسمانی که
شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده باشی ...

دست های تو...

دست های تو
تصمیم بود
باید می‌گرفتم و
دور می‌شدم.

 

"شمس لنگرودی"

---------------------------------------------------------

دفتر عشق:

تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم!


"منبع: نت"

با شبی که در گذر است

با شبی که در چشمهایت در گذر است
مرا به خوابی دیگر گونه بیداری بخش
چرا که من حقیقت هستی را
در حضور تو جسته ام
و در کنار تو صبحی است
که رنج شبان را
از یاد می برد
بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم
از یاد برده شود.


"محمد شمس لنگرودی"

---------------------------------------------------------------

دفتر عشق:

عــاشقــانه هــایی که برایت مینویسم
مثل آن چــای هایی هستند کــه خــورده نمی‌ شونـد
یــخ می کنند و بــاید دور ریخت!
فنجانت را بده دوبـــاره پر کنم
من زیاد اهل چای نیستم
"مرا به یک آغوش گـــــرم میهمان کن"

دلم به بوی تو آغشته است

دلم به بوی تو آغشته است

سپیده دمان

کلمات سرگردان برمی خیزند و

خواب آلوده دهان مرا می‌جویند

 تا از تــــــو سخن بگویم

 کجای جهان رفته‌ای

نشان قدم هایت

چون دان پرندگان

همه سویی ریخته است

باز نمی‌گردی، می‌دانم

و شعر

چون گنجشک بخارآلودی

بر بام زمستانی

به پاره یخی

بدل خواهد شد.

 

شعر از: استاد شمس لنگرودی

ماجرای مرا پایانی نبود

ماجرای مرا پایانی نبود

اگر عطر تو

از صندلی بر نمی‌خواست

دستم را نمی گرفت

و به خیابانم نمی‌برد.

 

"محمد شمس لنگرودی"

آتشزنه‌ای ویرانگر

نه، نمی‌توانم فراموشت کنم
زخم‌های من، بی‌حضور تو از تسکین سر باز می‌زنند
بال‌های من
تکه‌تکه فرو می‌ریزند
بره‌های مسیح را می‌بینم که به دنبالم می‌دوند
و نشان فلوت تو را می‌پرسند
نه، نمی‌توانم فراموشت کنم

خیابان‌ها بی‌حضور تو راه‌های آشکار جهنم‌اند
تو پرنده‌یی معصومی
که راهش را
در باغ حیاط زندانی گم کرده است
تک‌ صورتی ازلی، بر رخسار تمام پیامبرانی
باد تشنه‌ی تابستانی
که گندم‌زاران رسیده در قدوم تو خم می‌شوند
آشیانه‌ی رودی از برف
که از قله‌های بهار فرو می‌ریزد
نه
نمی‌توانم
نمی‌خواهم که فراموشت کنم

تپه‌های خشکیده
از پله‌های تو بالا می‌آیند
تا به بوی نفس‌های تو درمان شوند و به کوهستان بازگردند
ماه هزار ساله دست‌نوشته‌ی آخرش را برای تو می‌فرستد
تا تصحیحش کند

نه، نمی‌توانم فراموشت کنم
قزل‌آلایی عصیانگری که به چشمه‌ی خود باز می‌رود
خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است

 

"محمد شمس لنگرودی"

نه، فواره‌ی زیبا!

نه، فواره‌ی زیبا!

تو نمی‌توانی به پرندگان دست سایی

تو اسیر و رهایی

پای در گل و آزاد

محبوبه‌های تو

پشه‌گان کورند

که از سر اتفاق

بر گلها خواب می‌روند.

 

"محمد شمس لنگرودی"

حکایت باران بی امان است

حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت می‌دارم ...
 
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب‌ها
به بی‌راهه و راه‌ها تاختن
بی‌تاب ٬ بی‌قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی‌قرار است
این گونه که من دوستت می‌دارم ...

"محمد شمس لنگرودی"
 


درباره شاعر:

محمد شمس لنگرودی (زاده ۲۶ آبان ۱۳۲۹) شاعر معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران است. او فرزند آیت‌الله جعفر شمس لنگرودی است که مدت ۲۵ سال امامت جمعه لنگرود را بر عهده داشت. وی استاد دانشگاه بوده و تاریخ هنر درس می‌دهد، و به همراه حافظ موسوی و شهاب مقربین مدیر انتشارات آهنگ دیگر می‌باشد.

شمس لنگرودی سرودن شعر را از دهه پنجاه آغاز کرد. نخستین دفتر شعرش رفتار تشنگی در ۱۳۵۵ منتشر شد، اما پس از انتشار مجموعه‌های «خاکستر و بانو» و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه شصت به شهرت رسید. «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» مجموعه اشعار پنجاه و سه سالگی اوست.

---------------------------------

گفتگو با شمس لنگرودی - بی بی سی:  اینجا