کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

امروز چه ساعتی هستید؟ میخواهم بیایم

اول ... یک جمله بگویم!

راستش

گاهی از شدت علاقه به زندگی

حتی سنگ ها را هم می بوسم،

کلمه ها را

کتاب ها را

آدم ها را ...!

دارم دیوانه می شوم از حلول، 

از میل حلول در هر چه هست

در هر چه نیست

در هر چه که هر چه

چه ...!

و هی فکر می کنم ، 

مخصوصا به تو فکر می کنم ،

آنفدر فکر می کنم

که یادم می رود به چه فکر می کنم.

به تو فکر می کنم

مثل مومنی که به ایمانِ باد و به تکلیف بید ،

به تو فکر می کنم

مثل مسافر به راه

مثل علف به ابر

مثل شکوفه به صبح وُ  

مثل واژه به شعر .

به تو فکر می کنم

مثل خسته به خواب و نرگس به اردیبهشت ،

به تو فکر می کنم 

مثل کوچه به روز 

مثل نوشتن به نی  

مثل خدا به کافر خویش و

مثل زندان به زندگی.

به تو فکر می کنم

مثل برهنگی به لمس وُ تن به شست و شو .

به تو فکر می کنم

 مثل کلید به قفل 

مثل قصه به کودک 

مثل پری به چشمه وُ پسین به پروانه .

به تو فکر می کنم

مثل آسمان به ستاره وُ ستاره به شب . 

به تو فکر می کنم 

مثل اَبونواس به می

مثل نقطه به خط 

مثل حروف الفباء به عین 

مثل حروف الفباء به شین

مثل حروف الفباء به فاق .

همین !

هر چه گفتم

انگار انتظارِ آسان رسیدن به همین سه حرف ِ آخر بود .

حالا باید بخوابم

فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد

مثل دریا به ادامه ی خویش .

 

از: سید علی صالحی

---------------------------------------

دفتر عشق:

تو را می‌خواهم
برای یک لحظه زیستن
و بعد،
بگذار تا ابد
ابرها ببارند!

من از جاده‌ها، کوه‌ها، کلمات ...

من از جاده‌ها، کوه‌ها، کلمات
از دریاها و دشنام‌های بسیاری گذشته‌ام.
(می‌گویند وقتی مصیبتِ ماه
از حَدِ تاریک‌ترین شبِ ناجور می‌گذرد،
دیگر هیچ ستاره‌ای
بر مزارِ مردگانِ ما گریه نخواهد کرد).
دروغ می‌گویند
تا تو تمامِ سهمِ من از ثروتِ سپیده‌دَمی
کوه و جاده و دریا چیست
دریا و دشنام و کلمه کدام است
من خودم این حروفِ مُرده را
به مزامیرِ زندگی باز خواهم گرداند.
من عطرِ آلوده به روز را می‌شناسم
سرمنزلِ دورِ جاده‌های جهان را می‌شناسم
سایه‌سارِ بلند کوه و
تنفسِ کوتاهِ کلمات را می‌شناسم.
نه دریا از دهانِ سگ و
نه آدمی از دشنامِ آدمی،
هرگز آلوده‌ی اندوه نمی‌شوند.
حالا بگذار مصیبتِ ماه
از حَدِ تاریک‌ترِ هرچه که دلش گرفت ...!

 

از: سید علی صالحی

 

حالم خوب است...

حالم خوب است،

هنوز خواب می بینم ابری می آید

و مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند

تابستان که بیاید نمی دانم چند ساله می شوم

اما صدای غریبی مرتب می خوانَدم :

تو کی خواهی مرد!؟

به کوری چشم کلاغ؛ عقابها هرگز نمی میرند .

مهم نیست  !

تو که آن بید لب حوض را به خاطر داری !

همین امروز غروب

برایش دو شعر از نیما خواندم

او هم خم شد بر آب و گفت :

گیسوانم را مثل «ری را» بباف.

 

از: سید علی صالحی

--------------------------------------------

 

دفتر عشق:

مــثل سه طره ی
بافه ی یک گیسو
بــه هَم تنیده شدیـم
من، تو و رویاهامان . . . /

 

خودش آمده بود که بمیرد!

خودش آمده بود که بمیرد
نه سرانگشتانِ پیر من وُ نه دعای آب،
هیچ انتظاری از علاقه به زندگی نبود.

هی تو تنفسِ بی،
ترانه‌ی ناتمام،
تکلمِ آخرین از خلاص!
میانِ این همه پنجره که باز است به روی باد
پس من چرا،
که پیاله‌ی آبم هنوز در دستِ گریه می‌لرزد؟

خودش آمده بود که پَر ... که پرنده
که پنجره باز بود وُ
دنیا ... دور.


از: سید علی صالحی

----------------------------------------------------

دفتر عشق:

تو یادت نیست ولی من خوب یاد دارم که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب می‌ترسید...

"منبع: نت"

سلام! حال همه‌ی ما خوب است

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!


بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ 


نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!


از: سید علی صالحی

وقتی که تو نیستی

وقتی که تو نیستی
دنیا
چیزی کم دارد
مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک وا‍ژه ، یک ماه !! ...
من فکر می کنم در غیاب ِ تو
همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !
همه ی ِ پنجره ها بسته است !
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ...
واقعا ...
وقتی که تو نیستی
من نمی دانم برای گم و گور شدن (!)

به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...


از: سید علی صالحی


پناه بر عشق!

پناه بر عشق !
دو رکعت گریستن در آستین آسمان
برای دوری از یادهای تو واجب است
واجب است تا از قنوت جهان
راهی به آتنا فی مشعر الجنون بیابم !

از: سید علی صالحی

نگفتمت اصلا

لزومی ندارد

چیزی از چراغ و ستاره پنهان کنی
برو پیاله ات را پیدا کن
وقت شام است .
می گویند قرار است سهمی از سایه روشن رود را
به خانه بیاورند ،
یعنی به اینجا بیاورند .
اینجا خانة شما نیست ؟

 

برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی است
چقدر ...


از: سید علی صالحی

 مجموعه: نشانی ها

البته

با آنکه سالهاست اسامی آشنای بسیاری
از یاد باد و از خواب خانه و
از کوکجای کوچه رفته اند ،
اما با این همه هنوز
ما با خاطرات همان ترانه ها ی عریانمان در باد
باز از خواب خانه به کوکنار کوچه می آ ئیم .
به کوکنار کوچه می آئیم
نامها ، نشانی ها ، آدمها و دیوارها را می نگریم ،
بعد که خسته می شویم
می رویم کمی آن سوتر به سایه سار ،
نگاه می کنیم
کسی آهسته می آید و از حوالی خاموش ما می گذرد ،
می رود سمت بالای باغ انار

انگار تمام شب پیش تا همین صبح گریه و دعا ،
بالای سر کسی بیدار نشسته بود
غمگین بود ، غمگین می نمود
غمگین و آزرده از پی اسمی آشنا

داشت سردر بالای طاق کوچه را نگاه می کرد


من می شناسمش
همیشه انگار گمان می کند
که سکوت کلمه از صبوری آدمی ست
یا ارزانی آینه از آواز آدمی

چه فرقی دارد
وقتی که دیگر چیزی هیچ
برای کلمه ، برای آدمی ، برای آینه
فرقی نمی کند !

وقتی که رفت ،‌هیچ نامی آشنا نبود
حالا که دارد بر می گردد
پروانه ای قشنگ از خط غروبی دور آمده است ،
آمده است
بالای همان سردر طاق کوچه نشسته است

پرپر و هی  پرپر و هیچ اما نمی رود ،
باد می آید .
خواب خانه سنگین است
کوکنار کوچه خلوت است
و ما باز باخاطرات همان ترانه های عریانمان در باد ،
در باد و دیگر هیچ.


از: سید علی صالحی

مجموعه: نشانی ها


نشانی چهارم

حالا دیگر دیر است
من نام کوچه های بسیاری را از یاد برده ام
نشانی خانه های بسیاری را از یاد برده ام
و اسامی آسان نزدیکترین کسان دریا را
!
راستی آیا به همین دلیل ساده نیست
که دیگر هیچ نامه های به مقصد نمی رسد؟!
نه ری را !
سالها و سالها بود
که در ایستگاه راه آهن
در خواب و خلوت ورودی همة شهرها
کوچه ها ، جاده ها ، میدان ها
چشم به راه تو از هر مسافری که می آمد
سراغ کسی را می گرفتم که بوی لیموی شمال و
شب حلال دریا را می داد.

چقدر کوچه های خلوت بامدادی را
خیس گریه رفتم و در غم غروب باز آمدم.
من می دانستم تو از میان روشن ترین رؤیاهای روزگار
تنها ترانه های سادة مرا برگزیده ای
چرا که من هنوز هم خسته ترین برادر همین سادگانِ
زمینم ، ری را !
هر بار که نام تو بر دفتر گریه های من جاری شد
مردمانی را دیدم که آهسته می آمدند
همانجا در سایه سار گریه و بابونه
عطر ترا از باغ پروانه  به خواب کودکان خود می خواندند.
مردمان می فهمند
مردمان ساکت و مردمان صبور می فهمند
مردمان دیری ست که از راز واژگان سادة من
به معنای بعضی از آوازها رسیده اند .
رازی دارد این سادگی ،
این است رؤیا
معلوم است که بعد از نامه ها
مرا آوازی از تحمل اوقات گریه آموخته اند .
کجا می روی حالا؟!
بیا ،هنوز تا کشف نشانی آن کوچه
حرف بسیار و
وقت اندک و
آسمان هم که بارانی ست !
اصلاً فرض که مردمان هنوز  درخوابند،
فرض که هیچ نامه ای هم به مقصد نرسید ،
فرض که بعضی از اینجا دور ،
حتی نان از سفره و کلمه از کتاب،
شکوفه از انار و تبسم از لبانمان گرفته اند ،
با رؤیاهامان چه می کنند؟!  


از: سید علی صالحی

مجموعه: نشانی ها

دستهای بسته

تا ماه

این ماهِ ولرم دوگانه

دیوانه‌ی من است

ترسی ندارم

که رخساره در لمس قرینه‌ی لغزانش نهان کنم

اما وای که اگر باد

از این رازِ سربسته

بویی بُرده باشد

پرندگانِ حکایتِ عام‌الفیل

سنگسارمان خواهند کرد.

 

هی تراشیده‌ی باد و بلور، لیموی گَس

مگر مَنَت به ترانه تمام کنم

ورنه کو برگزیده‌ای

که شاعرتر از این تشنه‌ی خلاص

از قاف و غینِ این همه قَدِغَن بگذرد.

 

خودت بگو:

زنجیر اگر برای گسستن نبود

پس این دست‌های بسته را

برای کدام روزِ خسته آفریده‌اند.

 

از: سید علی صالحی

فرستاده‌ی آخرین آوازِ آدمی

خیلی زود که برگردی
باز برای بی‌تو ماندنِ من
هزاره‌ای‌ست
که پُر شکوفه‌ترین کلماتِ مرا در غیابِ نور
به خوابِ سایه خواهد بُرد.

سفر به سلامت
پرنده‌ی دخترانه، ترانه!
تنها تو می‌دانی
که هیچ پیش‌گویی از خوابگزارانِ مَحْرَمِ آسمان
گُمان نخواهد برد
که من از بازجُستِ بی‌سرانجامِ آن سفر کرده
روزی به عریان‌ترین رویاها خواهم رسید.

من مجبور به باورِ بی‌دلیل این دقیقه‌ام
که خداوند از آخرین سهم ستارگان
تو را
برای تنهاترین شاعرِ فرودستانِ خسته فرستاده است.

هنوز نرفته از عطر آب وُ آوازِ‌ نیزه‌ها
ببین تشنگی‌های تو تا منتهایِ کجا
به شاماتِ شبانه‌ام می‌بَرَد؟

بازآ
که غیابِ تو از حدودِ این همه رویا
هزاره‌ای‌ست ... فرستاده‌ی آخرین آوازِ آدمی!


از: سید علی صالحی

داستان یک استکان شکسته

حیاط شمالیِ گیلاس و گفت و گو
صندلی‌های ساکتِ منتظر
سایه‌روشنِ ایوان‌ها، میزها، پرده‌ها
صدای شُستنِ استکان
رنگِ بلورِ آب، خوابِ گلاب، طعمِ شِکَر،
شربتِ غلیظِ لیموی گَس
برجسته‌های مساوی، ماه، پیراهنِ عروس، آینه، آسمان
حرف و هوای زن، حوصله، زندگی ...
بوی برنج، دَم‌دَمای پسین
احتمالِ باد، بادیه، بادیه‌های دور:
مَرغا، مالمیر، M.I.S
و حوض‌خانه‌ی کاشیکارِ خزه‌پوش
که پُر از عکسِ بی‌قرارِ ماه و میهمان و گفت و گوست.

من واژه‌های ولگردِ بی‌خیالِ خودم را می‌خواهم
لطفا جمعه‌ی عجیبِ همان هفته‌های بی‌مشق و گریه را
به من برگردانید!
...

 از: سید علی صالحی

گزیده ای از: «داستان یک استکان شکسته»


درباره شاعر:

سید علی صالحی زادهٔ ۱۳۳۴ شاعر و نویسنده معاصر ایرانی است. وی پایه گذار جریان موج ناب و جنبش شعر گفتار در شعر معاصر ایران و یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران بود.

در مراسم دومین جایزه شعر نیما که در روز پنجشنبه هشتم مهر ماه ۱۳۸۹ برگزار شد مجموعه شعر آقای علی صالحی "انیس آخر همین هفته می‌آید" به عنوان کتاب برتر از طرف داوران انتخاب شد. وی در این مراسم شرکت نکرد و جایزه را نپذیرفت و اعلام کرد:
مردم با آبرو گرسنه‌اند، با سیلی رخسار سرخ می‌کنند. جایزه‌ها را بگذارید برای بعد. عزت مردم در اولویت است. ... . "منبع: ویکی پدیا"

---------------------------------------------------------------------------------

معرفی برخی از آثار چاپ شده استاد سید علی صالحی:

1- نشانی‌ها
تاریخ چاپ: ۱۳۷۴
ناشر: انتشارات دارینوش
تعداد صفحات: ۴۸ صفحه

2- نامه‌ها (منتخب اشعار / متن کامل نامه‌های ری‌را)
تاریخ چاپ: ۱۳۷۵

ناشر: انتشارات دارینوش

تعداد صفحات: ۳۸ صفحه


3- عاشق شدن در دی‌ماه، مُردن به وقت شهریور
تاریخ چاپ: ۱۳۷۵
ناشر: انتشارات دارینوش
تعداد صفحات: ۱۳۶ صفحه


4- آخرین عاشقانه‌های ری‌را
تاریخ چاپ: ۱۳۷۸
ناشر: انتشارات تهران
تعداد صفحات: ۳۶۴ صفحه


5- دیرآمده‌ای ری‌را! باد آمد و همه رویاها را با خود برد / نامه‌ها
تاریخ چاپ: ۱۳۸۰
ناشر: انتشارات دارینوش
تعداد صفحات: ۱۶۰ صفحه


6- گزینه اشعار سید علی صالحی

ناشر: نشر مروارید

تعداد صفحات: 297 صفحه

چاپ اول: 1383 / چاپ هفتم 1392