کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

اسم تو

دیروز
وقتی کسی در حضور من

اسم تو را بلند گفت
طوری شدم
که انگار گُل رُزی از پنجره ی باز
به اتاق پرت شده باشد

"
ویسلاوا شیمبورسکا"


نظرات 2 + ارسال نظر
آرش شفیعی یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 05:56 ب.ظ

« سهم من »
آخرین شعر افشین یداللهی

سهمِ من از روز نخستین سوختن بود
آتشفشان یک شعله از احساسِ من بود

روحم درون بسترِشب پرسه می زد
روح غریبی که گریزان از بدن بود

شیطان درون تار و پودم رخنه می کرد
در فکرِ توفانی میان جانِ من بود

در قلبِ من انبوهی از گوگرد می سوخت
در جان من اندوهی از عهدِ کهن بود

می آمد از آنسوی شب در هاله ی نور
آن کس که عریانی برایش پیرهن بود

پیچیده در شولای مه می آمد از دور
چون سایه ی لرزانی از رقصِ کفن  بود

می آمد و ماری درون آستین داشت
می آمد و در سینه ، روحِ  اهرمن بود

چون پنجه های مرگ بر من سایه انداخت
شیطان نبود، آن شکلِ  وهم آلود، زن بود...!

#افشین_یداللهی

بهار جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 07:29 ب.ظ

دنیایت پر از این لحظه ها

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد