باز هوای سحرم آرزوست
خلوت و مژگان ترم آرزوست
شکوه ی غربت نبرم این زمان
دست تو و روی توام آرزوست
خسته ام از دیدن این شوره زار
چشم شقایق نگرم آرزوست
واقعه ی دیدن روی تو را
ثانیه ای بیشترم آرزوست
جلوه ی این ماه نکو را ببین
رنگ و رخ روی توام آرزوست
این شب قدرست که ما با همیم
من شب قدری دگرم آرزوست
حس تو را می شنوم جان من
عزلت بیتی دگرم آرزوست
خانه ی عشاق مهاجر کجاست؟
در سفرت بال و پرم آرزوست
حسرت دل بارد از این شعر من
جام می یی در حرمم آرزوست.
"احمد عزیزی"
--------------------------------------------
+ با تشکر از بهار عزیز برای ارسال شعر
پ.ن:
"حس تو را می شنوم جان من"
این مصرع را بدین صورت نیز نوشته اند:
"حس تو را می کنم ای جان من"
بنظرم هر دو مورد به نوعی مشکل مفهومی دارن، اما باز هم اولی بهتره.
+ احمد عزیزی (زادهٔ ۴ دی ۱۳۳۷، کرمانشاه – درگذشتهٔ ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، کرمانشاه) شاعر معاصر ایرانی و ارائه دهنده سبک جدید مثنوی بود. روحش شاد و یادش گرامی باد.
سلام ودرود
با هم عالی
روح این شاعر بزرگ شاد
واقعا قلم وحس و حال خوب و عالی داشت
سپاس بخاطر بازتاب اشعار زیباش و یادی از ایشان
درود بر شما خانم طغیانی