کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

به بودنت ادامه بده

میان خاطرات بى شمارمان

اى آشنا!

به بودنت ادامه بده

از اولین آغوش

هزار شب هم که بگذرد

باز ستاره بى قرار وُ

مهتاب بى قرار وُ

این دل بى قرار است...

 

"نیکى فیروزکوهی"


برگرفته از کانال شعر: باران دل

@baran_e_del


روزی اگر ببینم آمده ای

روزی اگر ببینم آمده ای
بسان کبوتری خسته از دیاران دورست، یار!
با زیبایی بی پایانی در چشمهایت
و بهاری در گیسوانت...

 
روزی اگر ببینم آمده ای
با نسیمی خنک در لبخنده ات
و دست هایی زیبا، به اندازه گذشته ها زیبا
شکوفه می دهند تمام درهایی که کوفته ای ...


روزی اگر ببینم آمده ای
با حسرت بی حسابت در درونم
به ناگهانی که خویش را گم کرده ام
به ناگهانی که چاره ای ندارم
تمام ستارگان آسمان در دلم سرازیر می شوند...


روزی اگر ببینم آمده ای
نه بر رخساره ات سایه ای نشسته
نه بر زبانت گلایه ای
غبار کفش‌هایت را به دیده می کشم
و دنیا از آن من می شود.

 

"یاووز بولنت باکیلر"

(شاعر معاصر ترک)

 

ترجمه: قادر دلاورنژاد

 

برگرفته از وبلاگ مترجم:

http://delavarnejad.blogfa.com

تو معشوق باش

تو معشوق باش

همین‌گونه ستبر

همین‌گونه سپید

همین‌گونه که چشمهات تپه دارد و دشت

و دستهات که دور

دور دست های تمناست

همین‌گونه که از میان لب‌های ترد تو

حروف اسم من جاری

و جهانم مشوش می شود

و پیشانی تو عرصه کودکی کردن است و

زمین بازی خیال

و پیشانی تو قطعا بوی به می دهد

یا بوی نم دیوار حیاط

تا عطر حیات بپیچد در مشام کلمه ها

کلمه های پرنده

کلمه هایی که تایپ نمی شوند و

به زبان من نمی نشینند

تو معشوق باش

همین‌گونه که هستی

من با تو نیستم و هستم

همین‌گونه سرد و بی قرار

مثل ماه بالای آلاچیق

که بر تو می تابد و از تو بر نمی تابد.

 

"الهام حیدری"


تو نرفته‌ای

پیراهنت با آغوش باز می‌خندد

بوی تنت سر به سرم می‌گذارد

اما از عکس ها نمی‌زنی بیرون.

 

تو نرفته‌ای

در خانه تکثیر شده‌ای

پیراهنت روی تخت

پیش‌بندت در آشپزخانه

صدایت در شیار گوش‌هام

راه می‌روند و بوی تو می‌آید.

 

تو نرفته‌ای

تکثیر شده‌ای

مثل من

که هرجا خاطره داریم ریشه دوانده ام

 

تو نرفته‌ای

مرگ امتحان نبودنت را از من می‌گیرد

تکثیر شده‌ای در زندگی‌ام

و من در تو مرده‌ام...

 

"بهار امیدی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد

بگذر شبی

به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم

که غمت با دلم چه کرد

 

"هوشنگ ابتهاج"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del


(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

 

ادامه مطلب ...

چشمانت دو چشمه ‌اند

همیشه چشمانت

دو چشمه ‌اند در خواب‌ هایم

و همین است که

صبح که شعرم بیدار می‌ شود

می ‌بینم بسترم

سرشار از گل عشق توست

و نم ‌نم گیاه و سبزینه ...

عشق تو آفتاب است

آنگاه که درونم طلوع می ‌کنی

و می ‌بینمت

آن هنگام هم که می ‌روی

نمی‌بینمت

سایه‌ی تنم می ‌شوی و ابر خیالم

پا به پایم راه می‌ افتی

و همراهم می ‌شوی ...

 

"شیرکو بی کس"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

اگر باد نبود

اگر باد نبود

کنارم بند می‌شدی
همین‌جا که می‌دانی !

اگر باد نبود

آسمانم را سراسر ابر نمی‌گرفت ...
و من
این همه دلتنگ نمی‌شدم ابرآلود ...
این همه در دلم نمی‌باریدم  ...
و این همه از شوق آفتاب نمی‌آمدم کنار پنچره ...!!

همیشه خیال می‌کردم
تو می‌آیی
و من آمدنت را تماشا می‌کنم
همیشه،
باد، پنجره را به هم کوبید ...
و باران ِ تندی گرفت!!


"عباس معروفی"


+ با تشکر از خانم "مهربانو" برای ارسال شعر.


چه بوی خوشی می‌وزد از سمت آسمان

چه بوی خوشی می‌وزد از سمت آسمان
پَرپر هزار و یکی گنجشک بهارزا
بر شاخسار بلوطی که بالانشین است

و باز پناه جُستن پوپکی
پیاله‌ی آبی ...

...
دارد از پشت نی‌زار این دامنه
صدای کسی می‌آید
کسی دارد مرا به اسم کوچک خودم می‌خواند
آشناست این هوای سفر
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنه‌ی بید ...

...
سوسن‌ها، سنجدها، باران‌های بی‌سبب
و پرندگانِ سحرخیز دره‌ی انار
که خوشه‌های شبِ رفته را
به نور بوسه می‌چیدند
و من چقدر بوسه بدهکارم

به این همه رود، راه، آدمی...!

 

"سیدعلی صالحی"

 

از مجموعه: دعای زنی در راه که تنها می‌رفت

متن کامل شعر در وبسایت رسمی سیدعلی صالحی

 -----------------------------------


پ.ن: گزیده ای از شعر بلند "شاید". چیدمان پاراگراف های شعر کمی عوض شده است.


چه خلوت خوشی دارد این گوشه‌ی قشنگ!

چه خلوت خوشی دارد این گوشه‌ی قشنگ!
باد از عطر علف، بی‌هوش
هوا از عیش آسمان،‌ آبی
و ذهن روشن هیزم
که گرمِ گرم ... از خیال جنگل افرا و صنوبر است.
...
چه بوی خوشی می‌آید از حواشی این پونه‌زار!
باید آنجا
آن دوردستِ کمی مانده به رود
باران باشد،
یک جاده‌ی خیس نقره‌پوش آنجا
پیچیده‌ی نم و نی
پر از نقش پای پرنده و آهوست
آنجا بادهای از شمال آمده
دارند رمه‌های سراسیمه‌ی مه را
به جانب دره‌های پنج و نیم غروب می‌برند!
...
و من که بدم می‌آید
این لحظه فقط شاعر باشم
دوستان دورِ جنگل صنوبر و افرا ... دیر کرده‌اند،
چوبدست پیرمرد را برمی‌دارم
راه می‌افتم ...

 

"سیدعلی صالحی"

 

از مجموعه: ساده بودم، تو نبودی، باران بود

متن کامل شعر در وبسایت رسمی سیدعلی صالحی


بوی پیراهن تو

هنوز بوی پیراهن تو
با طعم خیسِ همان فتیر نازکِ برشته با من است.

...

جز ما کسی خبر نداشت
که در خانه با خواهش باران و بوسه چه می‌کنیم
ما در خفای پرده حتی
از احتمال دیدن حضرت آینه هم سخن می‌گفتیم
حالمان خوش بود
چراغ‌های دوردستِ دره‌ی دربند
علامت روشن زندگانی از آوازهای محرمانه بود
و ما خوب می‌دانستیم
به خاطر آن بهاری که قول قناری و نرگس است
باید به هر حوصله با زمستان زمهریر مدارا کنیم.

"سیدعلی صالحی"

 

از مجموعه: سفر بخیر مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت

متن کامل شعر در وبسایت رسمی سیدعلی صالحی

 

آغوش تو

آغوشت

تمام حرف های نگفته را

در قلبم بازگو می کند

 بگذار چشم هایت لالایی بخوانند

و لب هایت من را

نوازش کنند

اما آغوشت فقط حرف بزند ....

 

"الیسا واحدی"


نام تو ...

از همه خودم

لب‌هایم را بیشتر دوست دارم

چقدر نام تو

رنگ می دهد به لب هایم ...

 

"الیسا واحدی"


سلام تو ...

عشق را

بوسه بخیر می کند؛

صبح را

سلامِ تو ...

 

"لیلا مقربی"


لب‌هایت

لبهایت را

بیشتر از تمامی کتاب هایم دوست می دارم

چرا که با لبان تو

بیش از آنکه باید بدانم، می دانم.

لب‌هایت را

بیشتر از تمامی گل ها دوست می دارم

چرا که لب‌هایت لطیف تر و شکننده تر از تمامی آنهاست.

لب‌هایت را بیش از تمامی کلمات دوست می دارم

چرا که با لب‌های تو

دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت.

"ژاک پره ور"

(ترجمه از خانم فریبا)

منبع: http://sarzaminedel.blogfa.com/8807.aspx

+ ژاک پره ور ( یا پروه یا  پرِوِر) (Jacques Prévert) ‏ (1900-1977) شاعر و فیلم‌ نامه‌ نویس فرانسوی بود.

جای خالی تو

آنقدر جای خالی‌ات اینجاست،

که کنارم دراز می کشد،

برایم قصه می گوید،

سر بر شانه ام می گذارد

و گاه باهم گریه می کنیم...

آن قدر به نبودنت عادت کرده ام

که اگر یک روز بیایی،

دلم برای جای خالی ات تنگ می شود...!

 

"چیستا یثربی"


پ.ن: مطمئن نیستم که این شعر برای خانم یثربی هست یا خیر؟


این چه حرفی‌ست که در عالم بالاست بهشت

این چه حرفی‌ست که در عالم بالاست بهشت

هر کجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت

 

دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود

گر درون تیره نباشد، همه دنیاست بهشت.

 

"صائب تبریزی"

 ----------------------------------------------


پ.ن: بیت دوم این شعر را به گونه دیگری نیز گفته اند:

شعر کامل در سایت گنجور


ما در چه شماریم

ما در چه شماریم، که خورشید جهان‌تاب

گردن به تماشای تو از صبح کشیده‌ست

 

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز

تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده‌ست.

 

"صائب تبریزی"

 

منبع: سایت گنجور


دوست داشتنت

دوست داشتنت

به روییدن ستاره بر سنگ می ماند،

به چیدن انگور از مزارع ماه،

همان قدر دور،

همان گونه بی فرجام!

خواستنت سیب نیست که بچینم،

اشک نیست که بریزم.

اینکه در میانه جنگ دلت بخواهد زمان بایستد،

گلوله بایستد،

باد بایستد،

تا نفسی بی دغدغه،

بی هراس دقایق بعد،

از پشت این خاکریزهای خسته گریز

بزنی به دشتهای خوشبخت

که سر بگذاری بر شانه تاکستان و

هوای خانه مست ات کند.

خودت انتخاب کنی از کجای کدام خواب بیدار شوی

که سر از محال آغوش اش در بیاوری

و یک عمر تشنگی را های های بباری.

دوست داشتنت درنگ شیرینی ست

که در چای سرد هر روزه ام،

بی صدا حل می شود.

 

"امیر سربی"


همه شب سجده برآرم

همه شب سجده برآرم،

که بیایی تو به خوابم

و در آن خواب بمیرم،

کـه تو آیی و بمانی ...

 

(محمد صفوی) ؟

یا (شهریار) ؟


شعر کامل: اینجا


دروازه‌های شهرت را به رویم بگشا

دروازه‌های شهرت را به رویم بگشا
با تو آنقدر حرف دارم که
با گفتن تمام نشود
سال‌هاست من لحظاتی را زیسته‌ام که
گره به نام تو خورده
دروازه‌های شهرت را به رویم بگشا
من در آن‌جا با تو
شهرهای دیگر را تصاحب خواهم کرد
این خانه‌ها
این کوچه‌ها
این میدان‌ها
کفایت هر دویمان را نمی‌کند.

"اُزدمیر آصف"
ترجمه: قادر دلاورنژاد

 

برگرفته از وبلاگ مترجم:

http://delavarnejad.blogfa.com