تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
صدای آب را
در رگهای خاک میشنوم.
گلسرخِ حیاط
در آینهی نگاهم
زود به زود میشکفد
و آسمان
پُر از پروانه و بادبادک میشود.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
دریا نزدیکتر میآید
ابرهای سیاه دور میشوند
و باران
هر وقت بگویم میبارد.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
تو را میبینم
در باغچه ایستادهای
به گلها آب میدهی!
"رضا کاظمی"
از مجموعه: می رویم گل انار بچینیم، نمی آیی؟ / سال نشر 87
درود عالی بود