چشم وا کردم و دیدم که خدایم تو شدی
دفتر پر غزل خاطره هایم تو شدی
در سرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق
شادم از اینکه همه حال و هوایم تو شدی
درد من دوری از توست بغل وا کن عشق!
تا بگویم به همه قرص و دوایم تو شدی
دورم از دین خود و قبله ی من گم شده و
معبد و قبله ی من، ذکر دعایم تو شدی
دور این میز که از خاطره هایت می گفت
باز هم بانی یخ کردن چایم تو شدی.
خانه مسکوت... غزل مرده و من بی تابم
علت زلزله در زنگ صدایم تو شدی.
بداهه 95/2/14
(شعر از خانم سحر)
منبع:
sheroadab.ir/showthread.php?tid=5397
با سلام این شعررو بنده زمانی که در انجمن شاعران جوان و انجمن شعر و ادب پارسی عضو بودم به اشتراک گذاشتم
هرچند قلم بنده ضعیف و ابتدایی هست اما هرگز با قلم توانای استاد علیرضا آذر قابل مقایسه نبوده و نیست
متاسفم که فضای مجازی تبدیل شده به فضایی سراسر دروغ و متاسفم که اشعار افراد به اسم اشخاصی دیگه و گاهی هم بی نام پخش میشن
چقدر شبیه شعر #علیرضا_آذره ، چقدر توارد، چقدر تواهم
متشکرم از توجهتون سبزو مانا باشید
سلام انتخابهاتون همه عالی ... دستتون درد نکنه بابت زحمتی ک میکشید
فقط جایی خوندم این شعرتوسط خانم سحر در انجمن شعری شاعران جوان سروده شده ،
http://sheroadab.ir/showthread.php?tid=5397
سلام و سپاس از شما.
اصلاح شد