هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
"سعدی"
(متن کامل شعر در ادامه مطلب)
متن کامل شعر:
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان که برون مینهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
"سعدی"
گلدان شب
می آید صدا از خیابان شب
تو می آیی از سمت پنهان شب
تو می آیی و چتر روشن به دست
قدم می زنی زیر باران شب
تو می آیی و رودی از روشنی
روان می شود روی دامان شب
ببین سایه های فروخفته را
رها در سکوت پریشان شب
ببین غربت قهوه ای رنگ من
که شد ته نشین توی فنجان شب
ببین درد یک عابر خسته را
که له می شود زیر دندان شب
دراین ظلمت وحشت افزابکار
گل ماه را توی گلدان شب
بیا بالهای مرا باز کن
رهایم کن ازبند زندان شب
در این بیت آخر رسیدی بگو
به پایان من یا به پایان شب
یدالله گودرزی